بخش هشتاد و سوم
بینظمی جدید جهانی
کرهشمالی سوژه مورد مشورت دوم است البته باز هم با متحدان (کرهجنوبی و ژاپن) و با چین. هدف باید فشار بر کرهشمالی جهت متوقف کردن تمام تسلیحات هستهایاش باشد؛ اگر در این راه شکست بخوریم، باید درکی در مورد شرایطی وجود داشته باشد که براساس آن شرایط بتوان حملهای پیشگیرانه یا پیشدستانه انجام داد. سهم ژاپن و مهمتر از همه کرهجنوبی در اینجا حیاتی و جدی است، زیرا آنها بار هر گونه تلافی کرهشمالی را به دوش خواهند کشید. موضوعات مورد بحث دیگر باید اهداف جنگی باشد البته در صورتی که کرهشمالی اقدامی تهاجمی انجام دهد و نیز آنچه ممکن است به چین گفته شود تا این کشور به این نتیجه برسد که بهتر است هم اکنون فشار بر کرهشمالی وارد شود - حتی اگر این فشار تهدیدکننده ثبات رژیم باشد – تا اینکه با یک کره مسلح به سلاح هستهای زندگی یا مدارا کنیم و در نتیجه، تمام اینها میتواند رخ دهد. یک موضوع مشترک در اینجا همانا ضرورت مشورت با چین و گنجاندن این کشور در گفتوگوهای مختلف است. این البته به معنای «گروه ۲» متشکل از چین- آمریکا که بهدنبال اداره جهان هستند نخواهد بود (که بهدلایلی هم نمیتواند اینگونه باشد) بلکه جزء و بخشی از یک سیاست بزرگتر برای گنجاندن بیشتر چین در ترتیبات منطقهای و جهانی خواهد بود. هیچ نظام امنیتی منطقهای بدون چین معنایی نخواهد داشت، زیرا اجتناب از هرگونه درگیری بر سر ادعاهای سرزمینی و دریایی چین یک اولویت است. ایالاتمتحده به جد از چین میخواهد که اقدامی یکجانبه انجام ندهد یا به زور نظامی متوسل نشود؛ ایالاتمتحده به نوبه خود باید متعهد شود که با جدیت تلاش کند تا مانع از اقدام یکجانبه یا تحریکآمیز دوستان و متحدانش بشود. در موارد بسیاری، تمام طرفها باید ترغیب شوند که به منطق زندگی و همزیستی با هم روی آورند بهجای اینکه بکوشند تمام اختلافات خود بر سر ادعاهای متعارض و متناقض را حل کنند.
وقتی مساله کرهشمالی مطرح میشود، نقش چین حیاتی میشود، زیرا اقتصاد کرهشمالی وابستگی زیادی به یارانهها و همکاریهای چین دارد. بحثهایی با ارتش آزادیبخش خلق چین در مورد تعداد، نوع و موقعیت نیروهای آمریکایی که پس از اتحاد شبه جزیره در کرهجنوبی باقی خواهند ماند میتواند چین را به سوی بازنگری در حمایتهایش از کرهشمالی سوق دهد. همچنین در مذاکرات درخصوص تامین امنیت تسلیحات و مواد هستهای کرهشمالی در زمان فروپاشی احتمالیاش، چین هم باید در مذاکرات گنجانده شود. همچنین مدافع الحاق چین به «شراکت ترانس پاسیفیک» هستم – یک پیمان تجاری که شامل آمریکا و ۱۱ کشور دیگر میشود- البته اگر چین بتواند استانداردهای لازم را رعایت کند. [Trans-Pacific Partnership: دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در نوامبر ۲۰۱۶ اعلام کرد از این پیمان کنار خواهد نشست. او با امضای یک فرمان اجرایی در ۲۳ ژانویه ۲۰۱۷ کنارهگیری آمریکا از این شراکت را اعلام کرد] در هر صورت، هدف باید گنجاندن چین در مذاکرات درخصوص آینده منطقه و ادغام آن در ترتیبات منطقهای باشد. یک نظم آسیا- پاسیفیکی که چین آن را بهعنوان نظمی مشروع میپذیرد و نمیتواند آن را به اجبار دگرگون سازد (یا بهتر بگوییم، دلیلی برای انجام این کار نمیبیند) احتمالا تداوم و پایداری بیشتری داشته باشد حتی اگر- چنانکه قطعی به نظر میرسد- بسیاری از ادعاهای متناقض به مسائل سرزمینی همچنان ادامه داشته باشد.
آسیای جنوبی چالش بسیار متفاوتی از شرق آسیا و پاسیفیک را تشکیل میدهد. این منطقه یا زیرمنطقه [subregion] مشتمل است بر دهها دولت که دو دولت بر آن مسلط هستند: هند و پاکستان. هند مهمتر از پاکستان است و شاید یک نسل طول بکشد که هند بتواند بهعنوان پرجمعیتترین کشور دنیا از چین پیشی بگیرد. هند سالانه رشدی ۷-۸ درصدی دارد که اگر ادامه یابد میتواند ظرف دو دهه این کشور را به یکی از قدرتهای اقتصادی مهم جهان تبدیل سازد. هر آنچه هند انجام میدهد تاثیری مهم بر تلاشهای مربوط به تغییرات اقلیمی در سطح جهان دارد؛ با صدها میلیون هندی که فاقد برق منظم هستند و صدها میلیونی که در جایگاه طبقه متوسط نشستهاند، گزینههای انرژی این کشور تبعات فراوانی برای جهان خواهد داشت. جهتگیری استراتژیک هند هم در این مساله مهم خواهد بود که برنامهریزان دفاعی چین باید مرز مورد اختلاف خود با هند را در کنار همراهی بیشتر هندیها با آمریکا [بیشتر] در نظر بگیرند. مشورتهای درست استراتژیک در سطوح بالا و بر مبنایی منظم میان رهبران و مقامهای آمریکا و هند یک «باید» است. یک عنصر از این مذاکرات باید اصرار بر هند باشد تا رویکردی نرمتر در قبال پاکستان- بهعنوان لطفی نه به پاکستان که به خود- اتخاذ کند. یک رابطه معمولیتر میان دو کشور مسلط جنوب آسیا این شانس را افزایش خواهد داد که آنها به سوی جنگ نخواهند رفت و باعث رهایی هند میشود تا این کشور بر توسعه و تحولات داخلیاش و نقش بزرگترش در آسیا و جهان تمرکز کند. پاکستان که جمعیت تقریبا ۲۰۰ میلیونیاش آن را به دومین کشور پرجمعیت در دنیای اسلام تبدیل کرده است، متاسفانه نمایاننده مشکل و نه فرصت بیشتر است. به گفته بسیاری، پاکستان دومین زرادخانه هستهای و دارای رشد سریع در جهان را دارد (گمان میرود اکنون بیش از ۱۰۰ کلاهک هستهای داشته باشد) و سکونتگاه بسیاری از خطرناکترین سازمانهای تروریستی جهان است. این کشور مدتهاست به طالبان پایگاه داده است؛ گروهی که از مناطق غرب پاکستان برای آغاز جنگ با دولت و مردم افغانستان و کسانی که به افغانها کمک میکنند از جمله ایالاتمتحده استفاده کرده است.
ارسال نظر