بینظمی جدید جهانی
افزون بر این، هر اقدامی که بررسی میشود همواره شامل خطراتی میشود و این کلیشه میگوید که «تحلیل میتواند موجب فلج شدگی شود.» این امید که گزینههای ناقص با مرور زمان ناقصتر میشوند همواره گمراهکننده است. این در مورد سیاست آمریکا در قبال سوریه مصداق دارد. سالهای ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ شاهد تشدید جنگ داخلی در سوریه بود. اما مانند بسیاری از جنگهای داخلی، جنگ داخلی در سوریه نیز بهشدت متاثر از مداخله مستقیم و غیرمستقیم نیروهای بیرونی بود. در حقیقت، سوریه به یکی از مراکز اصلی رقابت قدرتهای منطقهای تبدیل شد؛ رقابتی که در بیشتر منطقه دیده میشود. ایران یکی از کمکدهندگان نظامی- اقتصادی به دولت اسد است؛ قدرتهای بزرگ هم دخیل بودند. روسیه در اواخر سال ۲۰۱۵ دست به مداخله مستقیم نظامی زد. نتیجه این مداخله، حملات سنگین هوایی برای تضمین بقای اسد بود. استراتژی روسیه ظاهرا با موفقیت مواجه شد، هرچند با هزینه قابل توجه و تضعیف گروههایی که مورد حمایت ایالاتمتحده و شرکایش (مانند عربستان) بودند البته غیر از تروریستهایی مانند داعش و النصره. انگیزه سیاست روسیه، بیش از هر چیزی، ظاهرا تمایل این کشور به نشان دادن این مساله بود که این کشور هنوز یک قدرت بزرگ است که از توانایی تغییر معادلات در عرصه جهانی برخوردار است.
افزون بر این، باید به نفع روسیه در تقویت متحد دیرین خود که روزگاری در آن پایگاه نظامی هم داشت اشاره کرد؛ همچنین محتمل است که رهبران روسیه امیدوار بودند اقداماتشان در سوریه (که میتوانست در اصل جریان آوارگان به اروپا را کاهش دهد) بتواند به نفعشان تمام شود و این فرصت را افزایش دهد که تحریمهای اعمال شده علیه روسیه بهخاطر ماجرای اوکراین کاهش یافته یا لغو شوند.
در مورد ایالاتمتحده، مداخله این کشور محدود باقی ماند. بهنظر میرسید که هدف، اجتناب از تعهد نظامی عمده و به همان میزان، دستیابی به هدفی خاص باشد. حدود ۲۰ سال پیش کتابی در مورد سیاست خارجی آمریکا نوشتم با عنوان «کلانتر بیرغبت» [The Reluctant Sheriff]. این کتاب به سیاست خارجی دوران ریاستجمهوری بیل کلینتون میپرداخت، اما با گذر زمان به این نتیجه رسیدم که عنوان این کتاب و توصیفات مندرج در آن با باراک اوباما منطبقتر است. تردیدی نیست حملهای که موجب کشته شدن اسامه بنلادن شد تصمیمی شجاعانه بود اما این یک استثنا بود که ممکن است بازتاب ماهیت ظریف این ماموریت باشد. استدلال رایجتر این است که باراک اوباما نشان داد در برابر وسوسه یا تداوم مداخلات نظامی که شامل مدت زمان و مقیاسی بالقوه میشد محتاط است. از این رو در سوریه، حتی با بدتر شدن شرایط، سیاست آمریکا تغییر معنیداری نکرد.
ایالاتمتحده مخالف ایجاد «منطقه بشردوستانه» [humanitarian zone] یا «منطقه امن» [safe area] برای غیرنظامیان سوری بود چراکه مستلزم تعهد هوایی و زمینی قابلتوجه از سوی ایالاتمتحده یا کشور دیگری مانند ترکیه میشد. تلاشها برای شکل دادن به اپوزیسیون «میانهروی» سوری از همان ابتدای سال ۲۰۱۵ و پس از چند سال تلاش بیحاصل اما پرهزینه کنار نهاده شد. تنها در سال ۲۰۱۶ بود که یک استراتژی امیدوارکنندهتر به تدریج ظاهر شد؛ از آن جمله بود مسلح کردن گروههای محلی کرد و گروههای اهل سنت، حملات هوایی به مواضع داعش و مستقر کردن تعداد معدودی از نیروهای عملیات ویژه آمریکایی در کنار مبارزان کرد و اهل سنت. اما ایالاتمتحده از ارائه تسلیحات مجهزتر به گروههای اهل سنت (مانند موشکهای زمین به هوا) یا حمله به تاسیسات نظامی سوریه خودداری کرد احتمالا به این دلیل که مبادا خطر تقابل با روسیه را که هواپیماهایش از قبل درحال پرواز بودند به جان بخرد.
نتیجه این شد که تا اوایل ۲۰۱۶ وضعیتِ تحولات میدانی به بنبست رسیده بود: دولت سوریه بهخاطر حمایتهای ایران و روسیه به ثبات رسیده بود، کنترل داعش و النصره درحال افول بود اما همچنان بخشهای قابل توجهی از کشور را در اختیار داشتند، کردها نوار باریکی در شمال را در امتداد مرز ترکیه در کنترل داشتند و دیگر گروههای سنی هم بخشهای دیگر کشور را در دست داشتند. همچنین بسیاری از بازندگان هم بودند: از کشورهای همسایه گرفته تا اروپا که بار مسوولیت پناهجویان به آمریکا را به دوش کشیدند.
برخی نشانههای امکان دیپلماتیک در پایان سال ۲۰۱۵ رخ نمود، در قطعنامه ۲۲۵۴ شورای امنیت، که برخی اصول را پیشنهاد میداد که ضرورتا نشان دهنده توافق صلح برای سوریه بود. همچنین درخواستهای زیادی از سوی آمریکا و روسیه برای «توقف خشونتها»ی [cessations of hostilities] محلی وجود داشت. اما اغراق در مورد اهمیت هریک از این موارد اشتباه است. بهعنوان یک قاعده کلی، دیپلماسی و مذاکرات بازتاب واقعیتهای روی زمین است نه تغییر آنها. در تطابق با این اصل، این قطعنامه هیچ اشارهای به خروج رهبر سوریه نمیکرد؛ امری که برای عربستان، ترکیه و بسیاری از گروههای اپوزیسیون سوری اولویت اصلی بود. هیچ شاهدی هم وجود نداشت که نشان دهد حامیان اصلی اسد از جمله روسیه و ایران آمادگی پیوستن به جدول زمانی خروج او را داشته باشند. همچنین در میان بسیاری از گروههای اپوزیسیون هیچ وحدتی وجود نداشت.
ارسال نظر