بی‌نظمی جدید جهانی

مصر پس از تونس شاهد اعتراضاتی بود که به سرعت به میدان اصلی پایتخت رسید. هزاران نفر علیه رژیم مبارک دست به اعتراض زدند؛ مبارک یکی از مردان قدرتمند خاص عرب بود که میزانی از اصلاح اقتصادی و اندکی تغییر سیاسی را به جامعه داده بود. آنچه وضعیت را بدتر می‌کرد فساد چشمگیر بود و مبارک و بسیاری از اطرافیانش ظاهرا مصمم بودند که نه فقط جیب خود را پر کنند بلکه قدرت را هم به جمال، فرزند حسنی مبارک، منتقل کنند. با شدت یافتن تظاهرات، پیشنهادهای زمین مانده از سوی مبارک مبنی بر کناره‌گیری در سال ۲۰۱۱ به جای اینکه آبی باشد بر آتش اعتراضات، موجب مشتعل شدن دامنه اعتراضات شد. شکل‌گیری دولت‌های انتقالی نیز نتوانست نظم را برگرداند و انتخابات پارلمانی و ریاست‌جمهوری موجب روی کار آمدن دولت اخوان‌المسلمین و دیگر اسلامگرایان به رهبری محمد مرسی شد. اسلامگرایان پیروز شدند به این دلیل که سازماندهی بهتری داشتند و نیز به این دلیل که بیشتر مصری‌ها از سیاست‌های سنتی خسته و بیگانه شده و خواهان این بودند که نظم بازسازی و بازگردانده شود. با این حال، انتخابات نباید برابر با دموکراسی (که در مورد محدودیت‌های قانونی، کنترل و توازن، تقسیم و نه تمرکز قدرت است) دانسته یا با آن خلط شود. این ماه عسل حدود یک سال طول کشید یعنی تا تابستان ۲۰۱۳ زمانی که ارتش مصر (به رهبری ژنرال عبدالفتاح السیسی) به فشار عمومی پاسخ داد و وارد کارزار سرنگون کردن دولتی شد که بسیاری از مصری‌ها می‌ترسیدند که نه تنها ماهیت جامعه (مصر همواره یک کشور سکولار بوده است) که ماهیت نظام سیاسی را هم تغییر دهد تا تضمین کند که اسلامگرایان همچنان به حکومت ادامه می‌دهند. «یک نفر، یک رای، یک بار» برای بسیاری به یک احتمال واقعی تبدیل شده بود. نتیجه این شد که بیش از ۵ سال پس از بهار عربی، مصر بسیار شبیه دوران پیش از بهار عربی به نظر می‌رسید.  ایالات‌متحده هزینه قابل‌توجهی را در مصر و منطقه به‌خاطر نقش واقعی و غیرواقعی خود طی این تحولات پرداخت. اوایل سال ۲۰۱۱، در هفته‌های آغازین بهار عربی، دولت اوباما یک گذار به تعویق افتاده قدرت در مصر را تشویق کرد آن هم فقط برای تغییر ذهنیت خود در بحبوحه خشونت روزافزون در خیابان‌ها و درخواست از مبارک برای کناره‌گیری. درخواست عمومی برای خروج مبارک از قدرت بی‌نظیر بود. بسیار عاقلانه‌تر بود که این خروج پیشنهادی در یک بازه چند ماهه انجام می‌گرفت و اجازه داده می‌شد که اوضاع سیر خود را داشته باشد. ممکن بود مبارک نتواند جان به در برد. اما نیازی هم به فشار آمریکا نبود. این نشانه در ریاض و دیگر پایتخت‌های عربی این‌گونه ادراک شد که آمریکا میلی به پشتیبانی از دوستان قدیمی خود ندارد. این مساله هم موجب این تلقی شد که ایالات‌متحده در خفا اخوان‌المسلمین را ترجیح می‌دهد؛ باوری که درحال جا افتادن بود آنگاه که انتقاد آمریکا از رژیم کوتاه‌مدت مرسی در انظار عموم انتقادی «نسبتا خاموش» نام گرفت. این برداشت از رفتار آمریکا با اصطکاک میان دولت اوباما و دولت جانشین در مصر [دولت نظامی] تقویت شد؛ اصطکاکی که نه فقط در انتقادات کلامی که در انکار برخی پشتیبانی‌های نظامی از مصر تجلی یافت. برای بسیاری در واشنگتن، ژنرال السیسی کسی است که با کودتا وارد قدرت شد و سپس به‌دلیل رفتار خشن با بسیاری از مردم مصر مشروعیت خود را از دست داد. دولت اوباما حق داشت نگران باشد – کاملا محتمل است که سیاست دولت مصر یعنی «یا با ما هستید یا علیه ما» غیرسازنده بود- اما مسلما عاقلانه‌تر بود که گزینه حمایت از دولت جدید را در کوتاه‌مدت انتخاب کنیم و به مرور برای اصلاحات فشار وارد آوریم تا زمانی که دولت مستقر شد و روابط بهبود یافت. چالش دیگر در بحرین رخ نمود؛ کشوری کوچک با جمعیتی بیش از یک میلیون نفر که شامل یک جزیره اصلی (و بسیاری جزایر دیگر) است که با یک جاده به عربستان سعودی وصل می‌شود.

111111111111111111111