«بی نظمی» جدید جهانی

اما وقتی وضعیت بشردوستانه در شمال بدتر شد و امواج غیرنظامیان شروع به حرکت به سوی مرز ترکیه کردند، نیروهای نظامی آمریکا یک منطقه پرواز ممنوع (برای اینکه هواپیماهای دولت عراق نتوانند غیرنظامیان را مورد حمله قرار دهند) برقرار کردند و غذا و دیگر اقلام ضروری را تامین کرده و جان صدها هزار- اگر نگوییم میلیون‌ها نفر- را در این فرآیند نجات دادند. محرک دولت بوش نه فقط گرفتاری‌های بشردوستانه، که به این دلیل بود که از سوی شریک و متحدش ترکیه برای انجام این کار تحت فشار بود. دولت بوش همچنین احساس کرد جنگی که شروع کرده بدون دستیابی به راه‌حل مورد انتظار از وضعیت سیاسی داخل عراق به پایان رسیده است. با این حال، مهم است تاکید کنیم که مداخله آمریکا به‌شدت بشردوستانه بود زیرا تلاش نکرد تا یک دولت مجزای کردی را در شمال عراق (یا یک دولت شیعی مجزا در جنوب) به‌وجود آورد یا نکوشید تا اقتدار سیاسی موجود را در بغداد براندازد. سومالی هم پس از آن رخ داد. این کشور در آن زمان فاقد یک دولت مرکزی کارآمد بود؛ سومالی فقط در نام یک کشور بود و بیشتر سرزمینی بود که جنگ‌سالاران رقیب در آن به جنگ پرداخته و برای دستیابی به قدرت محلی به رقابت می‌پرداختند درحالی‌که مردم به‌شدت متاثر می‌شدند. تلاش‌های سازمان ملل برای تامین غذا و دیگر ملزومات کار چندانی از پیش نبرد زیرا شبه‌نظامیان رقیب اغلب این محصولات را ربوده و به فروش می‌رساندند و از پول به‌دست آمده برای خرید تسلیحات استفاده می‌کردند. تا نیمه ۱۹۹۲، گرسنگی گسترده یک خطر واقعی بود. تا اواخر ۱۹۹۲ اوضاع به همین منوال بود تا اینکه در ماه‌های پایانی دولت بوش، ایالات‌متحده با نیروهای نظامی خود وارد معرکه شد (تقریبا با ۲۵ هزار سرباز که تشکیل دهنده بخش زیادی از نیروهای سازمان ملل بود) تا محیطی به‌وجود آورد که در آن غذا و دیگر کمک‌های بشردوستانه به شکلی ایمن توزیع و تحویل شود.

این مداخله کارگر افتاد اما فقط به معنای محدود تحویل غذا و دور نگه داشتن گروه‌های جنگ‌طلب. این ماموریت موجب خلق دولت یا صلحی توانمند نشد که به نیروی خارجی متکی نباشد. هیچ راه آشکاری وجود نداشت که بتواند این وضعیت را بی‌آنکه موجب از سر‌گیری دوباره شرایط و کمک‌های بشردوستانه ای شود که پیش‌تر به ارمغان آورده شده بود، پایان بخشد. نیروی جایگزین سازمان ملل در مه ‌۱۹۹۳ (با حمایت دولت جدید آمریکا یعنی دولت بیل کلینتون) کوشید تا چنین کند: یعنی یک تعهد بشردوستانه محدود را به یک تعهد سیاسی گسترده‌تر تبدیل سازد که به‌دنبال برقراری یک اقتدار سیاسی مسوول و شکست هر کسی باشد که در این مسیر قرار می‌گیرد. نتیجه، فاجعه‌بار بود و منجر به مرگ ۱۸ سرباز آمریکایی و عقب‌نشینی بعدی تمام نیروهای آمریکایی و در نهایت نیروهای سازمان ملل شد بی‌آنکه بهبود قابل‌توجه و پایداری در وضعیت موجود به‌وجود آورد. تجربه سومالی تاثیری موج گونه داشت و موجب شد آنچه که آمریکا قصد داشت در ‌هائیتی انجام دهد - آنگاه که نظم مستقر در آن کشور در تابستان همان سال در معرض تهدید قرار گرفت- محدود شود. چند ماه پس از عقب‌نشینی آمریکا از سومالی، یک کشتی حامل ۲۰۰ سرباز آمریکایی و کانادایی که برای آموزش نیروهای‌ هائیتی با مجوز سازمان ملل به این کشور فرستاده شدند از سوی جمعیتی خشمگین که روی عرشه این کشتی جمع شدند مجبور به خروج شدند. ایالات‌متحده از نو گروه دیگری را سازمان داد و در تابستان ۱۹۹۴ موفق به تصویب قطعنامه جدید شورای امنیت شد که مجوز استفاده از نیروهای مسلح برای سرنگونی رهبران نظامی حکم بر‌ هائیتی و تسهیل بازگشت دولت منتخب را می‌داد. یک نیروی نظامی قابل‌توجه برای انجام این کار آماده شد که پشتوانه لازم برای تلاش دیپلماتیک موفقیت‌آمیز به رهبری جیمی کارتر، رئیس‌جمهور اسبق آمریکا، جهت ترغیب دولت نامشروع برای کناره‌گیری کردن را تامین می‌کرد. عمیق‌تر از همه، تاثیر سومالی بر رفتار آمریکا در روآندا بود. این خیلی مهم بود – مهمتر از هر بحران دیگری- زیرا این روآندا بود که دیدگاه‌های آتی در جهان در مورد حاکمیت و مداخله بشردوستانه را تحت تاثیر قرار داد. روآندا کشوری کوچک در آفریقاست با جمعیتی که اکثریت غالب آن (حدود ۹۰-۸۰ درصد) از قوم هوتو [Hutu] هستند و اقلیت از قوم توتسی [Tutsis]. توتسی‌ها، چنانکه در مورد اقلیت‌های دیگر هم مصداق دارد، از بسیاری از مزیت‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی طی دورانی که روآندا مستعمره بلژیک و زیر قیمومت سازمان ملل قرار داشت برخوردار بودند. با این حال، به تدریج اکثریت هوتو دست بالا یافتند. نبرد به امری به‌شدت رایج تبدیل شد؛ بسیاری از توتسی‌ها به کشور همسایه اوگاندا فرار کردند. هوتوها در زمانی که روآندا در سال ۱۹۶۲ استقلال خود را به‌دست آورد بر این کشور مسلط شدند.

111111111111111111111