«بی نظمی» جدید جهانی
اما بخشی از اعتبار برای چگونگی بازتاب تاریخ بیتردید به روسای متوالی جمهور و مهمتر از همه، تلاشهای دائمی و پایدار ایالاتمتحده و متحدانش طی چهار دهه باز میگردد. جورج کنان، معمار استراتژی مهار، نشان داد که انگار از آینده آگاه است آنگاه که اعلام کرد سیستم برساخته شوروی نمیتواند از سرخوردگی طولانیمدت برای دست نیافتن به اهدافش دوام آورد. جورج هربرت واکر بوش، رئیسجمهور آمریکا در زمان فروپاشی دیوار برلین در نوامبر ۱۹۸۹، بهدلیل نحوه مدیریتش بر فصل آخر جنگ سرد شایسته احترام ویژه است. در آن زمان بهدلیل کاری از پیش نبردن بوش از او انتقاد میشد اما او دقت داشت که رقیب تقریبا برابر را تحقیر نکند و وضعیتی را به وجود نیاورد که بر او فشار آورد تا اقدامی دراماتیک اتخاذ کند یا کسانی که خواستار چنین کاری بودند به قدرت برسند. اینکه جنگ سرد پایانی مسالمتآمیز داشت و نتیجهاش فروپاشی شوروی و اتحاد آلمان و ورود آلمان به ناتو بود چیزهایی نیستند که کماهمیت انگاشته شوند. باز هم، آنچه رخ داد گریزناپذیر بود. بیشتر حوادث و تحولات تاریخی غالبا با اصطکاک ناشی از حوادثی مهم روی میدهد و در این مورد، از چنین پیامدی اجتناب شد. این بار دیگر اهمیت افراد و کیفیت و مهارت حکمرانی و دیپلماسی را نشان داد. در بررسی تحولات چهار دهه جنگ سرد، دشوار است که چشم بر این حقیقت ببندیم که این دوران شامل میزان مشخصی از نظم نبود. توازن قدرت (و چنانکه ذکر آن رفت، یکی از این توازنها، تسلیحات هستهای بود)، مفهومی مشترک اما محدود از آنچه تشکیلدهنده مشروعیت میشد و یک فرآیند دیپلماتیک برای حفظ توازن قدرت و پرداختن به وضعیتهایی که مفاهیم رقیب از آنچه مطلوب و قابل پذیرش است را به چالش کشید وجود داشت. نتیجه آن بود که سومین کشمکش قدرتهای بزرگ در قرن بیستم نشان داد که اساسا متفاوت از دو کشمکش اول است.
فصل ۳. نظمی دیگر
به نظر میرسد که این رقابت مدیریتشده که همان جنگ سرد بود تنها منبع نظم در دوران پس از جنگ جهانی دوم نبود. در حقیقت، یک نظم پساجنگ جهانی دوم وجود داشت که در کنار و البته جدا از جنگ سرد عمل میکرد. این نظم دوم (که گاهی به آن تحت عنوان «نظم دموکراتیک لیبرال» ارجاع میشود اگرچه در حقیقت، کم و بیش چنین بود) چند بعد داشت از جمله بعد اقتصادی، سیاسی، دیپلماتیک، استراتژیک که هم منطقهای بود و هم جهانی. مهم است به تمام اینها اشاره شود که از آنجا که نظم اولی تابعی از جنگ سرد بود که تا حد زیادی با پایان آن و فروپاشی شوروی از میان رفت اما نظم پساجنگ جهانی دوم همچنان زنده است و همچنان به حیات و تاثیرگذاری خود در کامیابیها و ناکامیها ادامه میدهد. بعد اقتصادی نظم پساجنگ جهانی دوم برای ترویج دنیایی (یا بهطور دقیقتر، یک دنیای غیرکمونیست) طراحی شده بود که ترغیبکننده تجارت، توسعه و تحول و یک عملیات پولی «خوب کارکرد» بود. تجارت هم موتور رشد اقتصادی و هم ابزار خلق پیوندها میان کشورهایی بود که به آنها در حفظ روابط صلحآمیز کمک میکرد. توسعه نه تنها بهعنوان ضرورت اخلاقی که به منزله ضرورت سیاسی و استراتژیک هم مورد قضاوت قرار میگرفت تا میلیونها انسان در اطراف و اکناف دنیا یک زندگی رضایتبخش و مفید داشته باشند و وسوسه نشوند به سوی کمونیسم بروند. اگر نمیتوانستند، بسیاری از کشورها یا مستعمرات در مسیر تبدیل شدن به کشور هرگز به ثبات پی نمیبردند. باید ساز و کارهایی برای تجارت و سرمایهگذاری و گردشگری وجود میداشت تا کارگر افتند؛ چیزی که نیازمند سیستمی برای مدیریت دهها واحد پولی ملی به شکلی بود که موجب رشد و تسهیل روابط از هر نوعی شود. نتیجه، همانا سیستم «برتون وودز» [Bretton Woods] بود؛ مجموعهای از ترتیبات در کنار برخی موسسات جهانی که زمانی شکل گرفتند که بسیاری از وزرای مالی جهان در برتون وودز، نیوهمپشایر، در سال ۱۹۴۴ گرد هم آمدند. یکی از اهداف آن بازیابی و بازسازی کشورهای جنگزده و توسعه کشورهای فقیرتر بود؛ این شاخهای از «بانک بینالمللی برای بازسازی و توسعه» بود که به اختصار بانک جهانی خوانده میشد. هدف دیگر برقراری یک سیستم پولی کارآمد بود که منعکسکننده تمایل دولتهای مستقل به کنترل سرنوشت خویش و نیز تواناییشان بر تجات و سرمایهگذاری با دیگران بود. بهدلیل اندازه و قدرت اقتصاد آمریکا، دلار به کارآمدترین ارز جهانی تبدیل شد؛ تمام ارزهای دیگر در ارتباط با دلار ثبات مییافتند که پشتوانه آن هم به نوبه خود طلا بود. در اصل، هر کسی میتوانست دلارهای مازاد را با طلا معاوضه کند. صندوق بینالمللی پول (IMF) برای تامین و ارائه موقت وام به کشورهایی تاسیس شد که کسری خالصی [net deficit] داشتند تا به این وسیله بتوانند نیازهای هزینهای کوتاهمدت خود را برآورده ساخته و به نقطه توازن مالی برسند. مجموعه مربوطه اما متمایزی از مسائل مربوط به تجارت بهطور رسمی نه در گردهمایی برتون وودز که بهطور مجزا در نشست وزرای تجارت اتخاذ شد. هدف، خلق نهادی بود به نام «سازمان تجارت بینالمللی» [International Trade Organization] اما اختلاف میان کشورها (و سیاست میان آنها) مانع آن در آن زمان شد. در عوض، مجموعهای از نشستها و دیدارهای مهم طی چند دهه قواعدی برای تجارت جهانی وضع کرد و منجر به پیمانهای مهمی شد که از موانع تعرفهای کاست. (تمام اینها زیر عنوان «توافق عمومی تعرفه و تجارت» یا «گات» قرار میگرفتند). کمتر از ۵۰ سال طول کشید که «سازمان تجارت جهانی» شکل گیرد آن هم با توانایی تصمیمگیری در مورد اختلافات و مناقشات و به دست دادن و زاده شدن چارچوبی برای مذاکرات جهانی.
ارسال نظر