«بی نظمی» جدید جهانی
آنچه اوضاع را بدتر میکند تحولاتی در سطح ملی بودند. تعداد روزافزونی از حکومتها در تعامل با پیامدهای سیاسی داخلی کاهش رشد اقتصادی شان، کاهش سطح اشتغال (یا سطوح بالای بیکاری)، نگرانیهای گسترده در مورد چگونگی پرداخت و تامین مالی بازنشستگی و بهداشت و بیعدالتی روزافزون دشواریهایی دارند. افزون بر این موارد، مورد دشوار دیگری هم هست که «سیاستهای کژکارکرد گونه» است (مربوط به احزاب، افراد یا هر دو) که بیش از همیشه ایجاد سازش حول سیاستهای مورد نیاز را دشوار میسازد. پوپولیسم و افراطگرایی در دموکراسیهای بلوغ یافته و رژیمهای اقتدارگرا در دیگر کشورها زمینههایی برای عرض اندام یافتهاند. نتیجه، مخالف یک چرخه فضیلت بود: چالشهای نشأت گرفته از جهانی شدن به بسیاری از این تحولات دموکراتیک کمک کرد درحالیکه همین تحولات تعامل موثر با چالشهای جهانی برای دولتها را دشوارتر ساخت.
تمام این، چیزی است که قابل رویت است. اما زیر سطح، تغییرات ساختاریای هست که در داشتن تاثیرات چشمگیرشان تردیدی نیست. دولتها، که مدتها عناصر سازنده و مسلط روابط بینالملل بودند، درحال واگذاری برخی از جنبههای اقتدار خود (و البته بیشتر در موارد مشخص) به دیگر موجودیتها هستند. «قدرت» بیش از هر دوره دیگری در تاریخ بهشکل متکثرتری توزیع میشود. همین امر در مورد تکنولوژی هم مصداق دارد. تصمیمگیری غیرمتمرکزتر شده است. جهانی شدن- با جریانهای سریع و گسترده خود از هر چیز و همه چیز خواه واقعی یا تخیلی در تمام مرزها- واقعیتی است که دولتها اغلب نمیتوانند رصد کنند چه رسد به مدیریتش. شکاف میان چالشهای شکل گرفته از سوی جهانی شدن و توانایی جهان برای تعامل با آنها ظاهرا در برخی حوزهها درحال بسیط تر شدن است. ایالات متحده به سهم خود همچنان قدرتمندترین موجودیت در جهان است اما سهمش از قدرت جهانی درحال کاهش است همانطور که توانایی اش برای تبدیل قدرت چشمگیرش به نفوذ و تاثیرگذاری درحال کاهش است؛ گرایشاتی که بازتاب تحولات سیاسی، اجتماعی، جمعیتی، فرهنگی و اقتصادی داخلی در آمریکا و تغییراتی در جهان خارج است. نتیجه، دنیایی است که در آن نیروهای گریز از مرکز درحال یافتن دست بالاتر هستند. من در این طرز فکر تنها نیستم. آموزنده است که ارشدترین افسر ارتش آمریکا، رئیس ستاد مشترک ارتش، مقدمه خود بر استراتژی جدید نظامی کشور را اینگونه آغاز کرد: «طی ۴۰ سال خدمتم، محیط امنیتی امروز جهان را غیرقابل پیشبینیترین محیطها یافتهام... بینظمی جهانی بهشدت افزایش یافته درحالیکه برخی از مزیتهای نظامی تطبیقی مان شروع به فرسایش کردهاند.» ۶ ماه بعد، در اوایل سال ۲۰۱۶، مدیر اطلاعات ملی ایالاتمتحده اعلام کرد: «روندهای نوظهور نشان میدهد که رقابتهای ژئوپلیتیک در میان قدرتهای بزرگ به گونهای درحال افزایش است که نهادها و موسسات بینالمللی را به چالش میکشد.» درست چند روز قبلتر، هنری کیسینجر اظهار عقیده کرده بود که «شتاب تحولات جهانی از قابلیتهای دولتمردان فراتر رفته است.» چنین بدبینیهایی پس از رایگیری بریتانیا برای خروج از اتحادیه اروپا بهطور چشمگیری افزایش یافت. یک ستوننویس بریتانیایی اینگونه میگوید: «در موردآن اشتباه نکنید. رای بریتانیا به خروج از اتحادیه بدترین ضربهای بود که بر نظم بینالمللی دموکراتیک لیبرالی وارد آمد که پس از ۱۹۴۵ زیر نظارت آمریکا بهوجود آمد. جعبه پاندورا به خوبی و کاملا باز است.»
آنهایی که در این صفحات به دنبال دستور کار حزبی هستند ناامید خواهند شد. من با بسیاری از سیاستهای روسای جمهور دموکرات یا جمهوریخواه مخالفم. روشن بگویم، انگیزهام برای نوشتن این کتاب از این قضاوت بر میخیزد که مدیریت قرن ۲۱ بسیار دشوار خواهد بود که همانگونه که به نظر میرسد گسستی است از تقریبا چهار دهه از تاریخ - آنچه که معمولا بهعنوان «عصر جدید» نامیده میشود- پیش از خود. من واقعا نگران عواقب بالقوه هستم. «مارک تواین» [Mark Twain] میگفت که تاریخ تکرار نمیشود بلکه آهنگ آن تکرار میشود. در مواقعی این درست است. اما نکته بزرگتری که میخواهم بگویم این است که احتمال کمی هست که آینده همنوا با گذشته شود (چه رسد به اینکه با آن هماهنگ شود). این کتاب به سه «بخش» تقسیم شده است. بخش اول تاریخ روابط بینالملل را از ظهور نظام دولت مدرن در نیمه قرن هفدهم تا دو جنگ جهانی و پایان جنگ سرد رصد میکند. فرض این است که یک تداوم چشمگیری در مورد این مساله وجود داشت که جهان طی آن دوره چگونه عمل میکرد (آن را بهعنوان نظم جهانی شماره ۱ بنگرید) هرچند خود را بهطور چشمگیری تغییر داد (هم برای کسانی که حالشان خوب است و هم برای بیماران).
بخش دوم به ربع قرن گذشته مینگرد. در اینجا استدلال این است که بیست و اندی سال گذشته از زمان پایان جنگ سرد یک گسست از گذشته است و اینکه چیزی بسیار متفاوت در جهان درحال پیاده شدن است. این تحلیل به مناطق مهم جهان و نیز به جهان بهعنوان یک کل تعمیم مییابد. این بخش میکوشد تا نه فقط نشان دهد که در کجاییم بلکه میخواهد نشان دهد که چگونه به اینجا رسیدیم و این وضعیت از چه چیزی حکایت دارد. بخش سوم کاربردی تر است. این فصل مطرح میسازد که برای مهار رقابت قدرتهای بزرگ انجام هر کار میسری مهم است. همزمان، جهان نیازمند نظام عملیاتی به روزی است – میتوانید آن را نظم جهانی شماره ۲ بنامید- که نیروها، چالشها و بازیگران جدید را در نظر میگیرد. سیاست خارجی آمریکا، در کنار سیاست خارجی بسیاری دیگر، باید با آن منطبق شود. یک عنصر اساسی این انطباق پذیری، پذیرش رویکرد جدیدی به حاکمیت است؛ رویکردی که تعهدات حکومتها و حقوقشان را شامل میشود.
ارسال نظر