فرود اضطراری در چین
در ۶ ماه گذشته، موقعیت دولت بهعنوان کلیدیترین بازیگر در اقتصاد سیاسی ایران، از «مختار» به «مضطر» دگرگون شده است. دولت مضطر دولتی است که حفظ «بقا» چراغ راهنمای کنشهای سیاستگذارانه آن میشود و سایر مسائل از این منظر برای چنین دولتی اهمیت و اولویت پیدا میکند یا به حاشیه میرود. بازگشت به وضعیت دولت مختار به معنای اقتصاد سیاسی آن هم از منظر نگارنده تا آیندهای کوتاهمدت چندان محتمل نیست. با تغییر موقعیت دولت در اقتصاد سیاسی، چین بار دیگر و همچون اواخر دوره دولت دهم از حاشیه به متن سپهر سیاسی ایران بازگشته و بحثهای بسیار متفاوتی در این سپهر از تلویزیون تا تلگرام، در مورد «روابط ایران و چین» در جریان است. بحثهایی که در یک سر آن چین بهعنوان استعمارگر و در سر دیگر بهعنوان منجی مفهومبندی میشود. نگارنده در ادامه میکوشد از منظر خود، بازگشت دوباره به چین را مفهومبندی کند.
نخست آنکه این بازگشت همچون گذشته بازگشت دولتی مضطر است، دولتی که هژمون، بقایش را هدف گرفته و بهطور بیسابقهای منابع قدرت خود را برای نفله کردن اقتصاد و بر هم زدن ساخت قدرت آن بهکار میگیرد. در چنین شرایطی و برای چنین دولتی بازگشت به چین نه یک انتخاب که یک اضطرار است و نه قواعد انتخاب که قواعد اضطرار بر آن حکمفرماست.
دوم آنکه مثلث استراتژیک ایران-چین –آمریکا که در سه دهه اخیر هماره نقش کلیدی در شکلدهی به سیر روابط ایران و چین داشته، در شرایط جدیدی قرار گرفته است. تقریبا بهطور همزمان رابطه آمریکا با ایران و چین البته به درجاتی متفاوت دچار تنش شده است. فشارهای دولت ترامپ به مشکل اساسی در تهران و پکن تبدیل شده و زمینههای جدیدی برای فشارشکنی هماهنگ ایران و چین فراهم آورده است. شکلگیری چنین وضعیتی بیش از آنکه محصول همکاریهای تهران و پکن باشد، به علل ساختاری و بهویژه تغییر تکتونیکی که در سیاست بینالملل در جریان است رخ داده است. در صورت تداوم وضعیت کنونی مثلث مورد اشاره، احتمالا پکن کنشهای «بقا محور» تهران را تسهیل خواهد کرد.
سوم آنکه دولت مضطر اگر انتخابی داشته باشد، این انتخاب همچنان اروپامحوری خواهد بود. برخلاف تصور فراگیر، دولتها در سیاست خارجی نمیتوانند به آسانی انتخابهای استراتژیک خود را تغییر دهند. هر دولتی یک انتخاب سیاست خارجی صورت میدهد و تا پایان بر پیشبرد آن انتخاب پای میفشارد. «اروپامحوری» انتخاب استراتژیک دولت روحانی بوده و احتمالا خواهد بود. بنابراین بحثهایی که در مورد چرخش در سیاست خارجی و «نگاه به شرق» مطرح میشود احتمالا به این دولت وصال نخواهد داد. این به آن معناست که شکلدهی به رابطهای مبتنی براختیار و یکسره جدید با چین در آیندهای کوتاهمدت احتمالا چندان امکانپذیر نخواهد بود.
چهارم آنکه اهمیت «رابطه ایران و چین» برای ایران و چین بسیار متفاوت است. برای ایران، چین کشوری است که ۴۰ درصد تجارت خارجی و ۳۰ درصد نفت صادراتیاش با آن صورت میگیرد و شریک راهبردی محسوب میشود. به علاوه چین احتمالا تنها دری است که «در» میماند در شرایطی که درها بهگونهای فزاینده به روی ایران دیوار میشوند و این برای دولتی درگیر در نبردهای نفسگیر و بهشدت بیرحمانه بر سر بقا احتمالا بسیار ارزشمند است.
اما تجارت با ایران حدود ۸۰/ ۰ درصد از مجموع تجارت خارجی چین است و ایران یکی از ۱۲۰ کشوری است که چین شریک اول تجاری آنان است. بهعلاوه ایران از چین بسیار دور است و در منطقهای قرار گرفته که هنوز برای این کشور اهمیت راهبردی نیافته است. ایران برای چین نه کرهشمالی و نه پاکستان است. افزون بر این کنش بیمحابای چین در میدان مین تنش ایران و آمریکا میتواند آسیبهای جدی به اقتصاد و شرکتهای آن که در اقتصاد جهانی تنیدهاند، وارد کند. دولت ترامپ نشان داده که از آسیب زدن به منافع چین ترسی ندارد و چینیها این را به خوبی میدانند. کوتاه سخن آنکه بازگشت دوباره چین به متن اقتصاد سیاسی ایران همچون دور پیش از منطق ضرورت ریشه میگیرد و احتمالا این حضور تا زمانی که شرایط اضطراری پابرجا بماند تداوم خواهد یافت، به بخشی از مناظرات داغ در سیاست قطبی شده ایران شکل خواهد داد و بیش از آنکه توافقی بر سر آن باشد به رد و بدل کردن اتهامات جدید منجر خواهد شد. با پایان یا تخفیف شرایط اضطراری احتمالا روابط با چین هم به حاشیه مناظرات باز خواهد گشت.
ارسال نظر