بخش پنجاه و دوم
افسانه «نوسازی اقتدارگرا»
صرفنظر از اینکه رهبران چه احساسی از این وضعیت دارند، چین آشکارا فاقد ابزارهایی برای فعالیت بهعنوان یک رهبر جهانی است. چالش راهبردی را که تصمیمگیران چین با آن دست به گریبانند، میتوان به این شکل قالببندی کرد: در پرتو روندهای بلندمدتی که به افول غرب و ظهور کشورهای غیرغربی اشاره دارند نیز وابستگی روزافزون چین به آنچه نظم اثربخش رو به کاهش و بهشدت ناپایدار نامیده میشود، چگونه یک چین با قابلیت محدود امروز میتواند به تقویت و ساخت یک نظم بینالمللی کمک کند که بتواند احیای این کشور بهعنوان قدرت بزرگ را تسهیل سازد؟ سوالاتی از این دست، بسیار در اذهان رهبران چین وجود دارد. در سال ۲۰۱۳، کمیته حزبی وزارت امورخارجه تصریح کرد درحالیکه «توازن نیروهای بینالمللی به شکلی درحال توسعه است که مطلوب صلح جهانی است» و «قدرت و نفوذ بینالمللی چین پیوسته درحال قویتر شدن است»، «چالشها و خطراتی که چین در مسیر توسعه با آن دست به گریبان است نیز آشکارا افزایش یافته است.» سال بعد، چین یک «کنفرانس کار مرکزی» [central work conference] در مورد روابط خارجی برگزار کرد که در آن رهبران روشهایی را برای تحکیم نقش رهبری بینالمللی این کشور و روابطش بهطور اخص با جهان در حال توسعه به بحث گذاشتند. در سال ۲۰۱۵، پولیتبورو اولین نشست مطالعاتی گروهیاش را در مورد مساله حکمرانی جهانی برگزار کرد.
چین چگونه بهدنبال اصلاح نظم بینالمللی است
قالببندی چالش استراتژیک که در بالا خلاصه شد توضیح میدهد که چرا مساله «حفظ» یا «سرنگونی» نظم بینالمللی – آنگونه که مقامهای چینی به آن مینگرند- مشکل را اشتباه بیان میکند. نظم بینالمللی در حال زوال است و- صرفنظر از نیات پکن- به تدریج کماثرتر میشود. افزون بر این، جنبههای غیررسمی که اساسا مورد حمایت کشورهای غربی است بسیار سریعتر از جنبههای رسمیای که از برخی اقدامات حمایتی از سوی طیف گستردهای از کشورها برخوردار است درحال تضعیف شدن است. برای حل این چالش، پکن درحال بررسی اصلاح و تغییر رویکرد خود به حکمرانی جهانی به شکلی است که به بهترین شکلی نیازهای این کشور را برآورده سازد درحالیکه همزمان محدودیتهای خود را هم میشناسد. به عبارت دیگر، رهبران چین درحال دست و پنجه نرم کردن با چالش افزایش تدریجی نفوذ بینالمللی این کشور به شکلی هستند که از احیا و تجدید حیات این کشور بهعنوان قدرتی بزرگ حمایت میکند.
مرور اسناد رسمی و نوشتههای علمی از سوی متخصصان مرتبط با سازمانهای کمیته مرکزی، بینشی در مورد این به دست میدهد که مقامها چگونه برای انجام این وظیفه برنامهریزی میکنند. برخی به سیاست تبدیل شدهاند و برخی در حد ایده باقی مانده و محتمل است که همچنان محل بحث باشد. این سیاستها و برداشتها ممکن است برای اینکه تاثیرگذار باشند براساس دورههای کوتاه، میان و بلندمدت گروهبندی شوند. بهطور کلی، سیاستهای کوتاهمدت به دنبال توسعه منافع چین در چارچوب سازمانها و نهادهای موجود است. با بهبود و افزایش قدرت چین، میتوان انتظار داشت که این کشور برای بازنگری در آن عناصری که آنها را ناهمخوان با نیازهای خود ببیند فشار وارد آورد. امروز چین بهواسطه ضعف نسبی خودش و نیز مزیتهای چشمگیری که هنوز قدرتهای غربی از آن برخوردارند محدود شده است؛ مزیتهایی که همچنان معرف نهادها و هنجارهایی است که در همراهی و تطابق بیشتر با منافع همین قدرتهای غربی است. با این حال، وقتی از توازن قوا انتظار میرود که به مرور تغییر جهت دهد و تاثیرات سرمایهگذاری در قدرت سختونرم ثمر دهد، مقامها و اندیشمندان چینی فرصتهایی را برای تغییر یا تکمیل سازمانها و نهادهای موجود با آلترناتیوهایی به رهبری چین پیشبینی میکنند. جاهطلبیهای بلندمدت چندان روشن نیست، با این حال حداقل متفکران چینی درحال بحث در این مورد هستند که آیا پکن باید در جستوجوی برقراری یک سیستم آلترناتیو باشد یا تداوم اصلاح نظم موجود.
ارسال نظر