به‌طور کلی، مشارکت فعال چین تمایل بر این داشته که بازتاب دیدگاه‌های عمومی خود از نظم باشد، به ویژه تاکیدش بر تضمین‌های اساسی حاکمیتی منشور سازمان ملل و روح چندجانبه نظام گسترده‌تر سازمان ملل. مشارکت چین در حوزه‌هایی که هژمونی آمریکا یا ترویج ارزش‌های لیبرالی وجود داشته باشد چندان استوار نبوده است. در این معنا، همان طور که پیش‌تر ذکر شد، تعامل چین با نظم به‌طور کلی بسیار مثبت‌تر از خرده نظم‌های دیگر اقتصادی، اجتماعی و توسعه سیاسی؛ نظم سازمان ملل مبتنی بر حاکمیت و عناصر نظم امنیتی مانند منع اشاعه، مبارزه با تروریسم و مقابله با دزدی دریایی بوده است. با این حال، چین مشارکت خود در میانجیگری ستیزها در مناطق آسیای مرکزی و آفریقا را افزایش داده است. برای مثال، بانی و ضامن مذاکرات میان جناح‌های درگیر در افغانستان بوده و میان گروه‌های درحال جنگ در سودان هم مذاکرات صلح را دامن زده است. 

یک پیچیدگی در بهره‌گیری از عضویت ساده به‌عنوان یک شاخص این است که آرای رسمی و دیگر سیگنال‌های قابل اندازه‌گیری مشارکت در نظم همواره انتقال‌دهنده وضعیت نفوذ یا تغییرات هنجاری نیست. به همان اندازه مهم- اگر نگوییم مهم‌تر- اختلاف مختصری است از آنچه میان آرا رخ می‌دهد – ترغیب، مصالحه، حمایت از منافع- و دیگر گفت‌وگوهایی که در پس پرده رخ می‌دهد. مصالحه‌ها و اجماع‌هایی که در پس پرده - پیش از اتخاذ تصمیمات نهایی- صورت می‌گیرد در نهادهایی مانند سازمان ملل و سازمان تجارت جهانی بسیار مهم تلقی می‌شوند. بسیار مهم است که وقتی تصمیماتی جهانی می‌گیریم، چین را هم کنار خود داشته باشیم. پکن از این حقیقت به نفع خود بهره می‌جوید. مسلما بزرگ‌ترین خطر برای نظم بین‌المللی از سوی چین نه از تعامل آشکار و قابل سنجش این کشور بلکه از اقدامات ظریف و کیفی‌اش برمی‌خیزد: چین در چارچوب این نظم کار می‌کند درحالی‌که همزمان نفوذی آرام و مخالف را اعمال می‌کند که تشخیص آن دشوار بوده و در بلندمدت می‌تواند بی‌ثبات‌کننده باشد.