بخش یازدهم
افسانه «نوسازی اقتدارگرا»
این بدترین نتیجه ممکن است زیرا جامعه فرصت بقا و احیا را از دست میدهد و در عوض، شاهد ضعف بنیه و فروپاشی تدریجی شالوده اجتماعی و دولتی خواهیم بود. تنها راه برای جلوگیری از این زنجیره دراماتیک حوادث همانا تحول و تغییر در نظام روسیه است یعنی حذف سهگانه قدیمی «قدرت متکی بر فرد»، امتزاج «قدرت و تجارت» و «جاهطلبیهای امپریالیستی». تاریخ دو، سه دهه گذشته نشان داده که «اصلاح از بالا» کار نخواهد کرد زیرا مقامها از ظرفیت کنار گذاشتن انحصار خود بر قدرت برخوردار نیستند. با این حال، بازیگران سیاسی و اجتماعی مستقل که آماده تحول و تغییر در سیستم باشند هنوز ظهور نکردهاند. این بازیگران میتوانند از میان این گروهها باشند: کسبوکارهای متوسط مرتبط با نوآوری، بخشی از روشنفکران، رسانهها و نسل جوان اما آنها باید یک برنامه جامع تغییر را پیشنهاد بدهند و همزمان این برنامه را تقویت کنند که این هم زمان میبرد. سیستم ممکن است به یک از هم پاشیدگی آشکار برسد پیش از آنکه آلترناتیوهای سیاسی و سیستمیک شکل بگیرد. این به شدت تلاشها برای وضع قواعد جدید مبتنی بر اصول لیبرال- دموکراتیک را دشوار میکند. فروپاشی خود به خودی نظام قدیم و نارضایتی عمومی میتواند تجربه سال ۱۹۹۱ را تکرار کند و شاهد این باشد که ماتریکس سنتی به سادگی خود را در بسته و قالبی جدید از نو عرضه کند. مساله هر چه باشد، نظام روسی با چالشهایی مواجه است که قادر به پاسخگویی به آن نیست. حتی اگر اعتراضات اخیر ادامه پیدا کند و آرامش کنار رود، یک وقفه کوتاه خواهد بود پیش از اینکه جنبش اعتراضی جدید سر بر آورد.
روسیه در شرایطی در حال بیدار شدن است که جامعه غربی در حال عبور از ضعف و رخوت خود است. فرانسیس فوکویاما از «کژکارکردی آمریکا» سخن میگوید، زبیگنیو برژینسکی در مورد زوال غرب هشدار میدهد و والتر لاکور در مورد «مرگ آرام اروپا» انذار میدهد. این حقیقت به این معناست که غرب با گرفتار شدن در مشکلات خود نمیتواند یک محیط خارجی آرام برای روسیه و مشوقهای اساسی برای تحول و تغییر ایجاد کند. لااقل میتوان امید داشت که غرب خواهد کوشید تا سیاست انطباق با رژیم سیاسی روسیه را از نو ارزیابی کند و تاثیرات گستردهتر بحرانش را نادیده بگیرد. تحولات روسیه امروز به دو عامل بستگی دارد: اول، جنبش اعتراضی جدید روسیه و رهبران در حال ظهورش (البته اسامی آنها اندک است اما اسامی جدید بهزودی ظاهر خواهد شد) و اپوزیسیون قدیمی ضدسیستم که «سنگر را حفظ کرده» باید بر مبنای یک دگرگونی سیستمی متحد شوند. دوم، رهبران جنبش اعتراضی باید ضرورت تغییر قانون اساسی را درک کنند که مبانی ساختاری برای قدرت شخصی شده را از بین خواهد برد؛ یک «ابرریاست جمهوری» [super-presidency] که ورای غوغاها ایستاده و از سوی جامعه کنترل نمیشود. یعنی، روسیه جدید باید از نبرد برای انحصار قدرت به کشمکش و مبارزه علیه اصل قدرت انحصاری حرکت کند. این به جامعه روسیه کمک خواهد کرد تا جستوجوی چند قرنیاش برای «رهبر- ناجی» و در نهایت دستیابی به نتیجهای که بر اساس آن قواعد بازی مهمتر از شخصیت رهبر باشد را کنار بگذارد. متاسفانه، میتوان مشاهده کرد که لااقل بخشی از جامعه روسیه و برخی از نیروهای اپوزیسیون همچنان در جستوجوی چهره کاریزماتیک جدیدی هستند که بتواند آنها را بسیج کند. هم اکنون باید شروع به اندیشیدن در مورد پیامدهای سیاسی و ژئوپلیتیک آشفتگی اجتنابناپذیر در روسیه کنیم. به لحاظ تاریخی، روسیه در تلاش خود برای راهحلهای خوب بدشانس بوده است. افزون بر این، آنگاه که پای پیشبینی تغییرات بزرگ تاریخی و توضیح مسیر روسیه به میان میآید، متخصصان- خواه در روسیه و خواه در غرب- سابقهای از شکست دارند. روسیه با آزمون دیگری از توانایی فکری و سیاسیاش برای درک و پیشبینی منطق تحولات تاریخی و کمک به هدایت آنها در مسیری درست روبهرو خواهد بود.
چه انتظاری میتوان داشت؟
امروز میتوان نتیجهگیریهای مقدماتی را در مورد آنچه انتظار داریم در کوتاهمدت در روسیه رخ دهد ترسیم کنیم:
* تداوم حکومت فردی (صرفنظر از نمایندهاش) زوال سیستم را عمیقتر خواهد کرد.
* تلاش کرملین برای رقیق کردن اعتراضات از طریق تقلید اقدامات غربی و لیبرالیزاسیون نسبی (یا وعده لیبرالیزاسیون در آینده) تنها تاثیراتی موقتی خواهد داشت.
* بازگشت پوتین به کرملین بحران سیاسی را عمیقتر خواهد کرد؛ بحرانی که یا عیان خواهد شد و «رو» خواهد آمد یا در «زیر» ادامه خواهد یافت (که آن را انفجاریتر خواهد ساخت).
* مشروعیتزدایی از رژیم پوتین و بیاعتبار شدنش بر توانایی او در مدیریت وضعیت اقتصادی تاثیر خواهد داشت؛ وضعیتی که شکنندگی آن ثبات سیاسی را بیشتر تضعیف خواهد کرد.
* هر گونه آرامش سیاسی کوتاهمدت خواهد بود و فقدان کانالهای نهادین برای مفصلبندی منافع جامعه اعتراضات آینده را رادیکال خواهد کرد.
* تداوم بحران سیاسی انسجام دولت را تهدید خواهد کرد و میتواند باعث انحلال و از هم گسیختن فدراسیون روسیه شود.
* تلاشهای کرملین برای حفظ حاکمیتش با استفاده از ابزارهای سنتی جستوجو برای «دشمن» میتواند تقابلهای مدنی را کلید زند.
* سیاست خارجی دولت روسیهای که در مشکلات است غیرقابل پیشبینی خواهد بود و میتوان انتظار فوران پرخاشگری به منزله بخش جداییناپذیر از الگوی «دژ محاصرهشده»اش را داشت.
ارسال نظر