همان‌طور که انتظار می‌رفت، «سیمون ساکس کوبورگ گوتا» آن امیدهای زیادی را که باعث شده بود محقق نکرد. او نه کشور را به تورم افسارگسیخته کشاند نه مانند نخست‌وزیر «ژان ویدنوف» اقتصاد را به بن‌بست کشاند. در این وضعیت تقریبا آرام و نسبتا خوش‌بینانه، اولین حزب رادیکال با نام نمادین «آتاکا» ظاهر شد. در میان مولفه‌های خارجی، مهم‌ترین و کلیدی‌ترین مولفه صعود همزمان راست رادیکال در اروپای غربی طی دهه‌های ۸۰ و ۹۰ است: از «جبهه ملی» در فرانسه تا «حزب آزادی» در اتریش، از «حزب مردم دانمارک» تا «حزب برای آزادی» در هلند، از «اتحادیه شمال» در ایتالیا تا «فنلاندی‌های راستین»، الخ.  

این روند را با دو جمله می‌شود خلاصه کرد: احزاب راست افراطی به‌شدت خود را در عرصه‌های سیاسی اروپای غربی و شرقی پنهان می‌کنند؛ و سهم آنها از آرا (حدود ۲۰،۱۰ درصد) دست‌کم گرفته نمی‌شود. این روند بعدا ادامه خواهد یافت و طی انتخابات ۲۰۱۴ اتحادیه اروپا در فرانسه و بریتانیا و سایر کشورها به ۲۵ درصد خواهد رسید. مولفه‌های داخلی مشتمل است بر جست‌وجوی آلترناتیوهایی برای احزاب مستقر. این جست‌وجو با فقدان اعتماد در احزاب سیاسی مهم تسریع شد: حزب سوسیالیست بلغارستان [the Bulgarian Socialist Party (BSP)]، اتحادیه نیروهای دموکراتیک [Union of Democratic Forces (UDF)]، جنبش ملی سیمون دوم [National Movement Simeon II (NMSS)]؛ با نارضایتی فزاینده از حامی‌پروری [clientelism] و حضور همه جایی «جنبش حقوق و آزادی‌ها» [Movement for Rights and Freedoms (MRF)] و این اعتقاد که «مهم نیست که به چه کسی رای می‌دهید، همیشه MRF را برگزینید»؛ با یک نارضایتی ناگهانی که خیلی بعدتر در خشم برخاسته از تظاهرات فوران خواهد کرد اما در حال بدتر شدن است و به دنبال ابراز وجود در یک رای‌گیری رقابتی است. از همان آغاز گذار پسا کمونیستی، تمام انتخابات از یک منطق پیروی کرده است؛ «بازی پینگ‌پنگی میان BSP و UDF با تغییر دائمی قدرت به‌صورت رفت و برگشتی میان آنها»: BSP (۱۹۹۰)، UDF (۱۹۹۱)، BSP (۱۹۹۴)، UDF (۱۹۹۷). رای‌دهندگان بلغاری ظاهرا از احزاب در قدرت ناراضی بوده و در جست‌وجوی آلترناتیو بودند.

وقتی بازیگر جدیدی نباشد، تنها راه حل رفت و برگشت نوبتی میان بازیگران در دسترس است، چنانکه رای‌دهندگان بلغاری به شکلی سیستماتیک در دهه ۹۰ در تمام انتخابات پارلمانی انجام دادند. وقتی در سال ۲۰۰۱ بازیگر جدیدی ظاهر شد – تزار قبلی سیمون ساکس کوبورگ گوتا- به شکلی قابل پیش‌بینی بر روی انتظارات فراوان تغییر سرمایه‌گذاری کرد. در سال ۲۰۰۵، سیمون به اردوگاه کسانی ملحق شد که باید عوض می‌شدند و تشنگی برای بازیگران جدید بار دیگر افزایش یافت. مجموعه سوم مولفه‌ها فردی بوده و به شخص «ولن سیدروف» مربوط بود.

او پیش‌تر به مدت ۱۵ سال در عرصه سیاسی حضور داشت یعنی از زمان آغاز گذار دموکراتیک. او نقش‌های سیاسی زیادی داشته اما دقیقا طی همین دوره است که او اخمی دائمی بر صورت و کت و شلوار چرمی بر تن می‌کند و صحبت‌های مردم در صفحه تلویزیون را نشتخوار می‌کند: یک تمرین کارآمد برای رسوایی از تریبون پارلمانی. این نقش جدید که او به شکل موفقیت آمیزی انجامش می‌دهد – پس از یک رشته نقش‌های ناموفق- نه اصیل است و نه ابتکاری. این نقش در اروپا مدت‌هاست در حال بازی شدن است جایی که حتی تکامل و تطور آن از آنجا شروع شد: اندکی پس از آن، مارین لوپن قلع و قمع جبهه ملی در فرانسه را شروع و از تصویر فاشیستی افراطی ترسیم شده از پدرش ژان ماری لوپن فاصله گرفت. با این حال، سیدروف بعدا به این مرحله و مرحله میانه رو تر از پوپولیسم راست افراطی کشیده نشد بلکه به مرحله آغازین یک افراط‌گرایی پرخروش، پرخاشگر، تهاجمی و افراطی روی آورد زیرا برای تسخیر موفقیت سیاسی‌ای که مدت‌ها مشتاقش بوده می‌تواند از آن استفاده کند.

تلاقی این سه محور – خارجی، داخلی و فردی- تشکیل‌دهنده عیار سیاسی است که در «آتاکا» تبلور یافته و گزاره‌ای را ترسیم می‌کند که [به‌واسطه آن] آتاکا به‌دلایل فرصت‌طلبانه به‌عنوان بدیلی از احزاب رادیکال غربی رخ می‌نماید؛ پروژه‌ای سیاسی برای پر کردن جایگاه بالقوه انتخاباتی. نام «آتاکا» آشکارا و به تاکید برابر با رادیکالیسم و افراط‌گرایی است. هیچ نام حزبی دیگری – پیش از آن یا از آن زمان به بعد- برای این هویت تقابل‌جویانه مناسب نیست. پیام قوی این نام نقشی سازنده در دو جهت ایفا می‌کند: ۱- از بخش رادیکالِ دست راستی عرصه سیاسی عبور می‌کند-۲- رهبر حزب و کنشگران حزبی را به منزله «مبارز» معرفی می‌کند. «ولن سیدروف» خود را به منزله جنگجویی شجاع توصیف می‌کند: «همچون همیشه، من بخشی از ائتلاف مبارز هستم. آتاکا از زمان تاسیس خود همواره در معرض انتقادات شدید بوده است. به این ترتیب، من این بازتاب را مشاهده کرده ام که همواره باید آماده نبرد باشم.»

این ادبیات ستیزه‌جویانه موفق به غلبه بر رای‌دهندگان در زمان مشخص می‌شود تا دومین بدعت مهم در عرصه سیاسی پساکمونیستی بلغارستان رقم بخورد و به اولین موفقیت رادیکال در نظام حزبی نائل شود. دهه بعد از تاسیس آتاکا با دو گرایش متضاد مشخص می‌شود: «تداوم»؛ این حزب از زمان آغاز به‌کار خود همواره یک حزب پارلمانی بوده است و «گسست رادیکال» با توجه به شرکای سیاسی، ائتلاف‌ها و ترکیب‌بندی‌های داخلی. پنج دوره در تاریخ کوتاه و پر فراز و نشیب در این حزب را می‌توان مشخص کرد.