بخش صد وشصتم
نه «صلح آمریکایی» نه «صلح چینی»
به همین ترتیب، چین رویکردهای متفاوتی را برای پرداختن به برنامه هستهای کرهشمالی در دورههای مختلف به اجرا درآورده است. برنامه هستهای ایران نیز بیشتر دربردارنده یک توازن میان منافع اقتصادی و سیاسی چین بوده است. چین در معاملات تجاری هستهای با ایران طی دو دهه اول برنامه اصلاح و بازگشایی خود مشارکت داشته است. محرک این تجارت هم منافع اقتصادی چین بود اما همچنین متاثر از روابط چین با کشورهای دیگر هم بوده است. مختصر اینکه، سیاست منع اشاعه هستهای چین طی ۶۰ سال گذشته تطور و تکامل یافته است.
نگرشها، سیاستها و اقدامات تجاری چین – از جمله آنها که به مسائل منعاشاعه مرتبط است- براساس منافع ملی این کشور تعریف میشود. سیاست منعاشاعه چین نیز محصول تعاملات میان منافع ملی متفاوت از جمله محیط امنیتی بیرونی این کشور، رسالت حکومتیاش، قدرت ملی و مواضع بینالمللیاش بوده است. تصمیمسازی کلی چین با واقعگرایی عملگرایانهاش هدایت شده اما در عین حال، طی دورههای تاریخی متفاوت، مولفههای دیگری بهطور غیرمستقیم اندیشه و اقدامات این کشور در مورد مسائل منعاشاعه هستهای را شکل داده است. برای مثال، ایدئولوژی و فلسفه کشمکش طبقاتی در مراحل اولیه بر سیاست منعاشاعه تاثیرگذار بوده است. مائو تسه دونگ آاشکارا در مقالهاش در مورد «اندر باب دیکتاتوری دموکراتیک خلق» (On the People’s Democratic Dictatorship) اعلام کرد که چین مایل به اردوگاه سوسیالیستی است. در نتیجه، چین به شدت پیشنهادها و سیاستهای شوروی در مورد مسائل هستهای را بازتاب داده و مورد حمایت قرار داد و چین حمایت خود را یاری به تقابل اردوگاه سوسیالیستی در برابر سرمایهداری عنوان کرد. با این حال، در اوایل دهه ۶۰، چین و شوروی بحث مهمی در مورد ایدئولوژی سوسیالیستی داشتند که نتیجه آن جدایی میان آنها بود. چین، اتحاد شوروی را بهعنوان کشوری تجدیدنظرطلب مینگریست و خود را به مثابه کشور سوسیالیستی ارتدوکس. سپس چین منابع ایدئولوژیکی که در آن سوی آبها برای عقیم گذاشتن هژمونی بهکار میگرفت را تغییر مسیر داده و با امپریالیسم آمریکا و شوروی تجدیدنظرطلب به مخالفت برخاست. از این رو، چین با مذاکره در مورد پیمان جزئی منع آزمایش هستهای که از سوی آمریکا، شوروی و بریتانیا منعقد شد مخالفت کرده و از الحاق به NPT سر باز زد و باور داشت که منعاشاعه هستهای راهی برای محدود کردن کشورهای سوسیالیستی- غیر از شوروی- است.
طی دهه ۷۰، مائو «نظریه سه جهان» (the Three Worlds Theory: این نظریه معتقد است که روابط بینالمللی شامل سه جهان سیاسی-اقتصادی میشود: جهان اول شامل ابرقدرتها، جهان دوم شامل قدرتهای کوچکتر و جهان سوم دربردارنده کشورهای استثمارشده) را مطرح کرد و چین خود را سخنگوی جهان سوم میپنداشت. این حس هویت بعدها انکار NPT از سوی چین را جدیتر کرد. تنشها همچنین به خاطر تملک تسلیحات هستهای از سوی چین و تصمیم همزمان این کشور برای حمایت از خواسته جهان درحال توسعه برای خلعسلاح هستهای افزایش یافت. هویت چین بهعنوان عضو غیرخودی (outlier) رژیم منعاشاعه به تدریج تضعیف شد؛ چراکه سیاست منعاشاعه این کشور وارد فاز دوم توسعه خود شد. بنابراین، چین بهطور رسمی بیست سال پس از اجرایی شدن NPT به آن پیوست و به یکی از مهمترین حامیان آن تبدیل شد.
چین همواره تاکید داشته که تمام کشورها از حق استفاده مسالمتآمیز از انرژی هستهای برخوردارند اگرچه، این موضع بیتردید به مرور زمان تحول و تطور یافته است. در روزهای اول [تاسیس] جمهوری خلق چین، این کشور استدلال میکرد که تمام کشورها از حق استفاده مسالمتآمیز از انرژی هستهای برخوردارند. پکن بعدها تاکید کرد که منعاشاعه نباید بهعنوان بهانهای برای محدود یا مهار کردن استفاده صلح آمیز کشورهای در حال توسعه از انرژی هستهای مورد استفاده قرار گیرد. در نهایت، چین اصرار داشته که حق مشروع هر کشوری برای استفاده صلحآمیز از انرژی هستهای باید تضمین شود و همزمان فعالیتهای منعاشاعه که به بهانه استفادههای صلحآمیز انجام میگیرد باید ممنوع شود. با افزایش قدرت ملی فراگیر چین و ادغام کامل این کشور با جامعه بینالملل، مولفههای ایدئولوژیک در تصمیمسازی چین درخصوص سیاست منعاشاعه اهمیت کمتری یافته است. با این حال، آنگاه که پای برخی مسائل منعاشاعه منطقهای مطرح بوده، بحثهای ایدئولوژیک همواره آشکار بوده است.
تجربیات تاریخی چین بر چگونگی اجرای سیاست منعاشاعه این کشور تاثیرگذار بوده است. چین روزگاری قربانی تهدیدات هستهای جدی و باجخواهی هستهای و مطرود جامعه بینالمللی بود. در این بازه زمانی، چین متحمل تحریمها و محدودیتها شده بود و امور داخلی این کشور تابع مداخله خارجی بود. به هر روی، از طریق تلاشهایش برای اصلاح و بازگشایی، این کشور در نهایت در جامعه بینالملل ادغام شد. این تجربیات تاریخی همچنان بر نگرش این کشور و سیاستهایش در مورد مسائل منعاشاعه تاثیرگذار بوده و این نگرش و سیاستها را شکل داده است. از اینرو، این کشور تمایل یافته که مسائل منعاشاعه منطقهای را در قالبها و عبارات سیاسی بنگرد.
چین هنجارهای جهانی و بینالمللی پذیرفتهشده را تنها معیاری مینگرد که به واسطه آن چالش منعاشاعه میتواند مورد قضاوت قرار گیرد و چین میکوشد تا با کشورهای دیگر در مورد این مسائل به اجماع دست یابد. چین اصرار دارد که جامعه بینالملل یک رویکرد یکپارچه برای رسیدگی به نشانهها و ریشههای اشاعه اتخاذ کند. چنین رویکردی شامل ایجاد یک محیط امنیتی جهانی مبتنی بر همکاری و اعتماد متقابل، اتکا بر ابزارهای سیاسی و دیپلماتیک با جست و جوی گفتوگو بهجای تقابل و انتخاب همکاری به جای فشار برای حل مشکلات اشاعه است. چین تصور نمیکند که تحریمها یا فشار از هر نوعی کارگر باشد. اگر ریشههای اشاعه از میان نرود، تقابل عمومی برای رسیدگی به نگرانیهای اشاعه نمیتواند مفید باشد. بنابراین، چین بر اهمیت اعتمادهای امنیتی تاکید داشته و بر اهمیت تعهدات سیاسی مانند «آغازگر نبودن» تاکید میورزد.
ارسال نظر