دهه ۷۰ میلادی طلیعه نزدیکی نسبی در روابط آمریکا- چین بود اما خصومت کلی میان چین و شوروی ادامه یافت؛ این موجب شد که شوروی مبادرت به تهدید هسته‌ای چین کند که این تهدید از مناقشه سرزمینی میان دو کشور برمی‌خاست. 

به محض اینکه چین به این نتیجه رسید، با تحقیق و توسعه تسلیحات هسته‌ای خود شروع به واکنش به تهدیدات هسته‌ای کرد. چین طرح‌ها، پیمان‌ها و رژیم‌هایی راکه  با توسعه قابلیت‌های تسلیحاتی هسته‌ای‌اش تداخل داشت کاملا رد کرد. همچنین از تلاش‌های دیپلماتیک کشورهای دیگری که محدودیت توسعه تسلیحات هسته‌ای را می‌خواستند،حمایت نکرد. در مورد پیمان منع جزئی آزمایش هسته‌ای، چین هیچ توافق بین‌المللی را بدون مشارکت در مذاکرات نمی‌توانست بپذیرد؛ چین حتی به شوروی هم اجازه نداد که به نمایندگی از این کشور تعهد به خودداری از تولید تسلیحات هسته‌ای را بپذیرد. وقتی آمریکا و شوروی مذاکرات در مورد NPT را در دهه ۶۰ برگزار کردند، محیط امنیتی چین تغییر چشمگیری نکرده بود. بنابراین، پکن در مذاکرات مشارکت نکرد چه رسد به اینکه - پس از آزمایش موفقیت‌آمیز تسلیحات هسته‌ای خود- خلع سلاح هسته‌ای را بپذیرد. اگرچه NPT تصریح می‌کرد که چین یکی از ۵ قدرت هسته‌ای مشروع است اما این کشور بر متحد کردن کشورهای آسیایی، آفریقایی و آمریکای لاتینی بر مخالفت با امپریالیسم و تجدیدنظرطلبی و دفاع از حقوق دولت‌های فاقد تسلیحات هسته‌ای برای توسعه تسلیحات هسته‌ای متمرکز بود. با این حال، چین این را به سیاستی رسمی تبدیل نکرد تا به این کشورها برای توسعه تسلیحات هسته‌ای کمک کند.

از آنجا که چین طی این دوره زمانی با یک چنین محیط امنیتی خصومت‌آمیزی مواجه بود، مبارزه و محافظت از منافع امنیت ملی‌اش به اولویت اصلی‌اش تبدیل شد. در این چارچوب، ملاحظات امنیتی چین به هسته اصلی هدایت سیاست منع اشاعه‌اش تبدیل شد. منافع دیگر- مانند آن دسته از منافعی که دربردارنده اقتصاد، ایدئولوژی، تصویر و شهرت و توافقات بین‌المللی بودند- تحت‌الشعاع منافع امنیتی بودند. چین اهمیتی به انتقاد دو ابرقدرت دیگر نمی‌داد. آنها چین را به اشاعه هسته‌ای متهم می‌کردند. چین همچنین اهمیتی نمی‌داد که از توافقات بین‌المللی (از سوی آنها) اخراج شود حتی اگر برخی از این توافقات آشکارا به نفع این کشور می‌بودند. پس از تاسیس جمهوری خلق چین، کارهای زیادی باید انجام می‌شد و چین نیاز مبرمی به توسعه اقتصادی داشت.