بخش پنجاه و ششم
نه «صلح آمریکایی» نه«صلح چینی» - ۲۴ تیر ۹۶
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل اشاره شد که اگر هدف آمریکا حمایت از رشد و رونق در آسیا است (که آشکارا به نفع منافع اقتصادی این کشور است)، نمیتواند بدون یک چین موفق امیدی به انجام این کار داشته باشد. اگر آمریکا میخواهد رونق و پیشرفت سایر کشورهای آسیایی را به قیمت یک چین کمتر مرفه حفظ کند باید به دنبال جایگزینی برای نقش چین در بازارهای آسیایی باشد. این بسیار پرهزینه خواهد بود. مشارکت ندادن چین در TPP (شراکت آسیا- پاسیفیک) موجب ناکارآمدیهای بزرگ برای کل ملتهای مربوطه خواهد شد.
نویسندگان: مایکل دی سوین، ونیان دنگ و اوبه ری لسکور
ترجمه: محمدحسین باقی
در بخش قبل اشاره شد که اگر هدف آمریکا حمایت از رشد و رونق در آسیا است (که آشکارا به نفع منافع اقتصادی این کشور است)، نمیتواند بدون یک چین موفق امیدی به انجام این کار داشته باشد. اگر آمریکا میخواهد رونق و پیشرفت سایر کشورهای آسیایی را به قیمت یک چین کمتر مرفه حفظ کند باید به دنبال جایگزینی برای نقش چین در بازارهای آسیایی باشد. این بسیار پرهزینه خواهد بود. مشارکت ندادن چین در TPP (شراکت آسیا- پاسیفیک) موجب ناکارآمدیهای بزرگ برای کل ملتهای مربوطه خواهد شد. در میانمدت، چین باید بخشی از TPP و آمریکا بخشی از RCEP باشند یا اینکه هر دو باید بخشی از FTA (یا توافق تجارت آزاد گسترده منطقهای) آینده آسیا- پاسیفیک باشند؛ به شکل ایدهآل، هر دو کشور عضو هر دو گروه خواهند بود. تثبیت و تحکیم و تبدیل هر دو پیمان به یک توافق وسیع منطقهای مطلوبترین پیامدها را بهدنبال دارد.
با عنایت به بانک توسعه زیرساختی آسیا (AIIB)، «ایوان فینباوم» میافزاید این به نفع واشنگتن است که لااقل جایگاه ناظر را داشته باشد: «چنانکه واشنگتن مدعی است، این واقعا فقدان استانداردهای ضدفساد و محیطی AIIB باشد که محل نگرانی است، در این صورت، معقولتر این است که سعی کند به جای اینکه این سازمان بیاثر شود با آن همکاری کند و قوانین و مقررات جدیدی را شکل دهد.» با توجه به طرحهای منطقهای آسیایی مورد حمایت چین، بیاعتنایی باعث نخواهد شد که این طرحها [طرحهای چین برای آسیا] دچار فروپاشی شود بلکه تنها موجب خواهد شد که آمریکا فرصت [ها] برای شکل دادن به چشمانداز اقتصادی در راستای منافع خود را از دست بدهد. بنابراین، رشد یا تقویت اقتصادی در سطح منطقه، توسعه توافقات تجاری فراگیر، تقویت مشارکت در نهادهای اقتصادی منطقهای و تقویت دیپلماسی اقتصادی آمریکایی میتواند به دستیابی به توازن قدرت باثبات و حاصلجمع اقتصادی مثبت در آسیا- پاسیفیک کمک کند.
ایجاد یک نظم اقتصادی بازتر و فراگیرتر آسیایی که در اینجا توصیف شد حمایت ایدهآلی برای توازن باثبات به دست داده و به این ترتیب، بخشی از برداشت حداکثری از آن توازن را تشکیل میدهد. حتی بدون چنین نظمی، شرایط اقتصادی در منطقه ممکن است همچنان از حرکت به سوی توازن باثبات قدرت حمایت کند یا لااقل آن را تضعیف نکند. اما این - حداقل- میطلبد که آمریکا در نظم اقتصادی آسیا یک بازیگر بسیار قدرتمند و جذاب باقی بماند تا لااقل سهم قوی آسیایی در ارتباطات اقتصادی با واشنگتن را بهعنوان توازن و مکمل نفوذ اقتصادی روزافزون چین حفظ کند. این به نوبه خود میطلبد که آمریکا بهشدت مشکلات داخلی اقتصادی فعلی خود از جمله سطوح پایین سرمایهگذاریهای زیرساختی و آموزشی، سطوح ناکافی اشتغال برای کارگران حرفهای، ماهر و نابرابری در درآمد ناخالص را بهبود بخشد. در واقع، ناتوانی مداوم برای پرداختن به این مشکلات میتواند به شدت توانایی واشنگتن برای اقناع دیگر قدرتهای آسیایی جهت باقی ماندن آمریکا بهعنوان یک قدرت در آسیا را تضعیف کند. به این ترتیب، تقویت اقتصاد آمریکا و حفظ نقش اقتصادی قدرتمندش در آسیا عناصر ضروری یک برداشت حداقلی از توازن کلی باثبات را تشکیل میدهد.
این هفت جزء توازن باثبات و بلندمدت قدرت در آینده در غرب پاسیفیک - اگر به شکلی تام و تمام و موثر اجرایی شود- تا حد زیادی خطرات فعلی و آینده ناشی از افول تدریجی قدرت نسبتا مثبت آمریکا در منطقه را در رابطه با چین- اگر نگوییم حذف- کاهش میدهد. با این حال، حتی برداشتی حداقلگرایانه از این عناصر، مبتنی بر اقدامات و توافقات گستردهتر اعتمادساز (CBMs) (هم بهطور کلی و هم در ارتباط با جنبههایی از مساله کره و تایوان، مناقشات دریایی و عملیاتهای ISR و FON)، وضعیت نیروهای متقابلا بازدارنده و همراه دکترین نظامی، روابط تقویت شده امنیتی ژاپن- آمریکا و جایگاه تجدید حیات یافته اقتصادی آمریکا، به احتمال زیاد سطحی مکفی از ثبات منطقهای را به دست میدهد. بدون این تغییرات حداقلی در محیط امنیت منطقهای، حرکت تدریجی به سوی برابری تقریبی اقتصادی- نظامی آمریکا و چین در سراسر منطقه بهطور قابل توجه احتمال و شدت بحرانهای سیاسی- نظامی منطقهای را افزایش میدهد.
مباحث مطروحه در این فصل لااقل منطقی قانعکننده برای ایجاد نسخهای حداقلگرایانه از هر 7 عنصر توازن باثبات - اگر نه کامل یا حداکثری- به دست میدهد. اما در حالی که بیشتر ناظران ممکن است منطق این 7 عنصر را بپذیرند اما بسیاری ممکن است مفید بودن آنها را با توجه به مشکلات دخیل در اجرای آنها- حتی در سطوحی حداقلی- رد کنند. در واقع، بیشتر مفسرانی که با آنها مفهوم توازن باثبات را مورد بحث قرار دادم عدم امکان دستیابی به وضع مطلوب نهایی که در این فصل اشاره شد، به مثابه دلیل اصلی برای رد این استدلال کلی ذکر میکنند.
فصل ۴
رسیدن به توازن باثبات قدرت
تحلیلهایی که تاکنون آورده شد نشان میدهد ایجاد یک محیط توازن قدرت باثبات در غرب پاسیفیک مستلزم پذیرش یا شناسایی چهار مولفه از سوی نخبگان آمریکایی، چینی و سایر پایتختهای مهم آسیایی است:
* ناپایداری محیط طولانیمدت گذشته مبتنی بر قدرت برتر دریایی آمریکا و عدم این امکان که یک نیروی برتر چینی شکل بگیرد.
* ضرورت گذار آگاهانه به سیستم توازن قدرت با توجه به مزیتهای نسبی این سیستم بر تلاشهای هر دو طرف برای ایجاد یا حفظ یک نظام تکقطبی.
* درک آشکار اجزای ضروری این نظام توازن قدرت.
* احتمال ایجاد برداشتی- لااقل- حداقلی از این سیستم به مرور زمان از طریق فرآیند اقدامات یکجانبه و متقابل شامل معیارهای اعتمادساز، سازوکارهای مدیریت بحران، گذار به وضعیت نیروی متقابلا بازدارنده و مجموعهای از دکترینهای نظامی و کاهش دو طرفه و متقابل پتانسیل مسائل امنیتی خاص که باعث ایجاد بحران و درگیری در منطقه میشود.
ارسال نظر