یادداشت/ بخش اول
کوبای توسعهیافته، کوبای عقبمانده
هادی اعلمیفریمان
کارشناس آمریکای لاتین
قبل و پس از مرگ فیدل، از شخصیت انقلابی کوبا، کارنامه دولت کمونیستی و سیاست خارجیاش سخن بسیار رفته و مکتوب زیاد نوشته شده است و مجموع نوشتارهای فراوان هریک از جنبههای مختلف موضوع را واکاوی کردهاند. از طیفهای متنوع در ایالاتمتحده، اپوزیسیون دولت کوبا تا سایرکشورهای جهان که تقریبا نوستالژی جالبی از دهه ۱۹۴۰ میلادی به بعدازشخصیت کاسترو داشتهاند. بدیهی است ارزیابی کاسترو و کوبا نیاز به نگاه محققانه و علمی دارد که بتوان یک کشور با رهبری ویژه را بررسی کرد.
هادی اعلمیفریمان
کارشناس آمریکای لاتین
قبل و پس از مرگ فیدل، از شخصیت انقلابی کوبا، کارنامه دولت کمونیستی و سیاست خارجیاش سخن بسیار رفته و مکتوب زیاد نوشته شده است و مجموع نوشتارهای فراوان هریک از جنبههای مختلف موضوع را واکاوی کردهاند. از طیفهای متنوع در ایالاتمتحده، اپوزیسیون دولت کوبا تا سایرکشورهای جهان که تقریبا نوستالژی جالبی از دهه 1940 میلادی به بعدازشخصیت کاسترو داشتهاند. بدیهی است ارزیابی کاسترو و کوبا نیاز به نگاه محققانه و علمی دارد که بتوان یک کشور با رهبری ویژه را بررسی کرد. بهعلاوه نوع نگاه به کوبا و کاسترو بسیار مهم است.
کوبا و کاسترو تا آن حد مخالفان و موافقان گستردهای در همهجای جهان و حتی محافل دانشگاهی دارد که مخاطبان در ابهام و تردید باقی میمانند که کدامین روایت و با چه جنبهای از موضوع را بپذیرند. به عنوان مثال توماس لئونارد در انقلاب کوبا 1961-1959 از حفظ جذابیت قهرمانگونه و ملیگرایانه کاسترو برای اکثر مردم پس از دههها توصیف میکند. خوان دل اگویلا در «کوبا: توسعه، انقلاب و زوال» از تکنوکراسی نخبگان انقلابی مینویسدکه کاسترو اقتدارگرایی متمرکز را پدیدار کرد. حتی در سناریوهای پس از فیدل نیز تعابیر متفاوت است. در جدیدترینها، لارنس وایتهد از آکسفورد 5 عامل برای فروپاشی را به شرح زیر تبیین کرد: 1- همبستگی یا پراکندگی نخبگان، به عنوان نقطه بحرانی رژیمهای اقتدارگرا و بیشتر اوقات برای جانشینی رهبری. 2- روحیه یگانگی وصمیمیت که اشاره به وفاداریهای قوی زمانهای اولیه توسط نسل جوانتر جزیره است که مجدد ایجاد نخواهدشد. 3- پشتیبانی عمومی که اندازهگیری آن سخت است، اما حتی اگر ما بپذیریم که هنوز بهطور مشخص گسترده است، پرسش اجتنابناپذیر این است که آیا بعد از مرگ کاسترو از عرصه سیاسی(پشتیبانی)باقی میماند؟ 4- ایدههای جمعی و خاطرات، هیچ رهبری بهتر از فیدل کاسترو نبوده است و نویسنده پیشنهاد میدهد که فیدلیسمو منبع اصلی نسلهای آن خواهد ماند، گرچه تنها شکلی از نوستالژی باشد. 5- امیدها و ترسها، در مسیر رو به پیشرفت روابط با ایالاتمتحده ترسهای قدیمی از امپریالیسم ایالاتمتحده جایگزین امیدهای جدید برای آینده میشود. ویگاردبای دانشمند سیاسی مرکزمطالعات توسعه محیط در دانشگاه اسلو درمقالهاش بیشتر به سمت جهتگیری سیاسی گذار کوبا اشاره میکند و به مقایسه پارادایم دموکراسیسازی لیبرال- با ادبیات استحاله به پسا سوسیالیسم میپردازد، بهویژه مدلهای چینی و ویتنامی که تحت عنوان واژه سوسیالیسم نئوپاتریمونیالیسم بحث میشود. سناریوهای ممکن گذار کوبایی از ترکیب این پارادایمها مشتق میشود، سپس نتیجه میگیرد لغو کامل تحریمها نوعی دولت ترکیبی- کاپیتالیستی در مشارکت با سرمایههای پراکنده به مقیاس بالا ایجاد میکند. این موضوع میتواند نوعی سوسیالیست نئوپاتریمونیال با فضای محدودبرای شرکتهای بخشخصوصی در داخل ایجاد کند. درباره جهتگیری موقعیت سیاسی آینده حزب کمونیست ممکن است رهبران نسل جدیدانتخابی بین فضای باز دموکراتیک و افزایش فشار را داشته باشند. برتهافمن دانشمند علومسیاسی موسسه آلمانی مطالعات منطقهای و جهانی درباره تغییرات در روابط جامعه و دولت کوبا فراتر ازفضای اقتصادی بحث میکند. او گذار جاری در جزیره را بهعنوان یکی از تغییرات اقتصادی بدون تحرک سیاسی مطرح و استدلال میکند که سیاستهای کوبا همچنین دستخوش تغییر اساسی از جابهجایی قدرت از فیدل به رائول کاسترو شده است، حتی اگر آن را یکی از عوامل استمرار بدانیم. تحلیل هافمن بر این پروسه 4دیدگاه را ترسیم میکند: زوال شخصیت و نهادسازی مجدد ساختارهای سیاسی، گوناگونی سپهر عمومی، بهویژه با استفاده از رسانههای دیجیتال، آزادسازی سفر و مهاجرت که به شکل عمده تحرک بینالمللی شهروندان را افزایش میدهد و سیاست خارجی میانهرویی با برجسته شدن روابط با ایالاتمتحده ایجاد میکند که مفاهیم اساسی در حمایتهای قانونی نظم سیاسی با ریشههای عمیق پروژه ضدامپریالیستی انقلاب 1959در آن موجود است. سیاست کوبا در حال تغییر است، اما اکنون این پروسه تغییر رژیم به سمت دموکراسی چندحزبی را دنبال نمیکند. براساس بحث هافمن در گامهای آغاز پسافیدل در 2006کوبا از مدل سوسیالیسم کاریزماتیک به سوسیالیسم بوروکراتیک تغییر خواهد کرد.
هریک از این دیدگاهها ممکن است حاوی عناصری از صحت یا نادرستی در خود داشته باشد اما آنچه اکنون پس از مرگ فیدل کاسترو مهم است این که کوبای به جا مانده از عملکرد فیدل چگونه است؟ دموکراتیک؟ پیشرفته؟ عقبمانده؟
با این مقدمه میتوان نوشت که هر شخصیت، انقلاب یا هیات حاکمهای دو رو دارد، مخالفان یک روی سکه و موافقان روی دیگر سکه را میبینند. بدیهی است هر انقلابی با آرمانها و آرزوهایی منطبق با خواست ملتی شکل میگیرد که از درون آن رهبر یا رهبرانی بهعنوان پیشرو کارهدایت انقلاب را بهدست میگیرند و از این منظر بررسی توسعه در کوبا و عملکرد فیدل دو جایگاه - البته هم پیوند- خواهد داشت. نگاهی تطبیقی به همه انقلابها حاکی است کلیدواژه ابتدایی همه آنها عدالت، مبارزه با فساد و ظلم و بیعدالتی و تبعیض و فقراست. مهم آن است که در طول یک حرکت انقلابی، انقلابیون و هیات حاکمه تا چه حد به آرمانهای اولیه وفادار باشند و تا چه حد ومرزی حق محدودکردن آزادیهای فردی و اجتماعی شهروندان تحت حاکمیت خود را داشته باشند. براین مبنا آیا فیدل کاسترو هیات حاکمه انقلابیاش با استدلال ایجاد یک مدل سوسیالیستی منطبق با سانترالیسم دموکراتیک لنینی- استالینی حق محدودسازی آزادیهای ملت از فردی تا مالکیت خصوصی را در 5 دهه حکومت -که هنوز هم ادامه دارد، داشتهاند؟ فرض اینکه این الگو مقابل ایالاتمتحده و سرمایهداری مقاومت کرده است، کافی است؟ او قهرمان بین عناصری از چپگرایان و رسانههایی است که در مقاطعی از او بت ساختند و الگوی حکمرانی او را ستودند، درحالی که جوانان بیکار، بیپول، محروم، مردمی مهاجرت کرده به سرزمینی دیگر، نخبگانی زبانبریده درخفقانی داخلی فاقد تریبون برای طرح دیدگاههای خود هستند. از این منظر نقدهای فراوان به عملکرد کاسترو وارد است. فیدل کاسترو آغازگر یک جنبش مسلحانه و متاثر از خوزه مارتی پدر کوبای انقلابی است. ماهیت نظام باتیستا قبل از انقلاب کوبا ساختاری دیکتاتوری، فاسد و وابسته به ایالاتمتحده داشت که حتی دولتهای ایالاتمتحده نیز منتقد آن ساختار بودند.
ارسال نظر