واشنگتنپست: رهبری آمریکا درحال افول است
پایان نظم آمریکایی
دنیای اقتصاد- رفیعه هراتی: یک پرسش اساسی که به سال ۲۰۱۷ شکل خواهد داد این است که آیا در این سال شاهد نابودی تدریجی نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم؛ نظمی که تحت سلطه اقتصادی و قدرت نظامی آمریکا قرار دارد، خواهیم بود؟
به گزارش واشنگتنپست، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، صحبت از ایالاتمتحده بهعنوان تنها ابرقدرت حقیقی به موضوعی متداول تبدیل شد. این مساله مطرح شد که «صلحآمریکایی» آرامش و رفاه را به ارمغان خواهد آورد. جهانی شدن و تجارت، کشورها را به یکدیگر متصل خواهد کرد.
دنیای اقتصاد- رفیعه هراتی: یک پرسش اساسی که به سال ۲۰۱۷ شکل خواهد داد این است که آیا در این سال شاهد نابودی تدریجی نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی دوم؛ نظمی که تحت سلطه اقتصادی و قدرت نظامی آمریکا قرار دارد، خواهیم بود؟
به گزارش واشنگتنپست، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، صحبت از ایالاتمتحده بهعنوان تنها ابرقدرت حقیقی به موضوعی متداول تبدیل شد. این مساله مطرح شد که «صلحآمریکایی» آرامش و رفاه را به ارمغان خواهد آورد. جهانی شدن و تجارت، کشورها را به یکدیگر متصل خواهد کرد. مدل اقتصادی و سیاسی آمریکا، الگوی دیگر کشورها قرار خواهد گرفت.
استانداردهای بالاتر زندگی، ایدههای دموکراتیک و نهادها را تقویت خواهد کرد. از نظر قدرت نظامی نیز هیچ کشوری توانایی به چالش کشیدن ایالاتمتحده را نخواهد داشت. جنگ خلیجفارس در سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۱ این مساله را ثابت کرد. البته موضوع تسلیحات هولناک هستهای وجود داشت، اما بهنظر میرسد که این مساله هم به خوبی و خوشی حلوفصل شده است. کشورهای کمی دارای تسلیحات هستهای بودند و بزرگترین زرادخانههای هستهای که متعلق به آمریکا و روسیه است، ظاهرا به دلیل این درک مشترک که در بهکارگیری تسلیحات هستهای همه بازنده هستند، خنثی شدهاند. به این ترتیب صحنه بینالملل با هدف آنچه یک نظریهپرداز برجسته آن را«پایان تاریخ» نامید، آماده شد. اما این دیدگاه اطمینان بخش، دیگر توصیفکننده جهانی واقعی نیست و در همه عرصهها تحقق آینده بر آیندهای که تصور میشد، خط بطلان میکشد. رشد اقتصادی کشورهای سراسر جهان کند شده است.
در تمامی اقتصادهای عمده ازجمله آمریکا، چین و آلمان، رشد نسبت به پیش از این، دچار کاهش شده و کندی رشد اقتصادی جهان را درپی داشته است. تعجبآور نیست که ارتباط مفروض بین رفاه بیشتر و سیاستهای دموکراتیک محقق نشده است. سرخوردگی دموکراتیک معادل ناامیدی اقتصادی بوده است. جهانی شدن و تجارت دچار بدنامی شدهاند و به کاهش دستمزدها و مشاغل صنعتی در کشورهای پیشرفته متهم شدهاند. با توجه به سالخوردگی جمعیت، دولتهای کشورهای پیشرفته با مشکلاتی رو به رو شدهاند. آنها به سختی میتوانند هزینه مزایای رفاهی را پرداخت کنند. افکار عمومی به جای تقویت ایدهآلهای دموکراتیک، به سمت پوپولیسم اقتصادی و ملیگرایی تغییر جهت داده و از برگزیت و دونالد ترامپ استقبال کرده است. از سوی دیگر، مفهوم تنها ابرقدرت بازمانده نیز عملکرد ضعیفی داشته است. قدرت به معنی توانایی به دست آوردن (یا گرفتن) آنچه میخواهید، است. با توجه به این تعریف، چین و روسیه بهعنوان قدرتهای مهم رتبهبندی میشوند. درحقیقت، اصطلاح «ابرقدرت»، گمراهکننده یا منسوخ است. آمریکا نمیتواند به راحتی و با اعزام نیرو به مناطق حساس هرآنچه را میخواهد به دست آورد. سرانجام، موافقت با تسلیحات هستهای درحال ازمیان رفتن است. اکنون کرهشمالی تسلیحات اتمی دارد، اما همه میدانند هرقدر کشورهای بیشتری دارای تسلیحات اتمی باشند، احتمال اینکه کشوری اشتباه محاسباتی فاجعهباری انجام دهد، بیشتر خواهد بود. پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا بهطور اتفاقی به یک استراتژی جهانی رسید. آمریکا از متحدان خود حمایت نظامی بهعمل میآورد و امیدوار است که صلح، جوامع مرفه، باثبات و دموکراتیک به ارمغان آورد. به این ترتیب جاذبه سیاسی و روانی کمونیسم از میان میرود. بهرغم عقبنشینیهای بسیار، این استراتژی بهطور کلی موفق بود. اروپا و ژاپن بازسازی شد، اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و کمونیست بیاعتبار شد. گفته میشود ایالاتمتحده به دنبال طرحریزی نظم بینالمللی پس از جنگ سرد بود. اما واکنش دیگر کشورها نسبت به این مساله و پیچیدگی تاریخ، مورد پیشبینی قرار نگرفته بود. درحال حاضر نظم بینالمللی به دلایل فراوان در وضعیت تغییر دائمی قرار دارد. علاوه بر چین و روسیه، کشورهای بسیاری از نقش رهبری آمریکا خشمگین هستند. بسیاری از مردم آمریکا هم از این نقش خسته شدهاند. تکنولوژیهای جدید(بهطور خاص تجارت الکترونیکی، جنگ سایبری) بیش از پیش قدرت و نفوذ را بازتوزیع میکنند.
اما مساله عجیب این است که گاهی اوقات رهبران ایالاتمتحده موجب کاهش قدرت آمریکا شدهاند. بیزاری اوباما از بهکارگیری نیروی نظامی آنقدر محسوس و مشهود است که متحدان و همچنین دشمنان ایالاتمتحده روی استفاده آمریکا از توانمندیهای نظامی حساب نمیکنند. این مساله پیامدهایی دارد، ریچارد کوهن، ستون نویس واشنگتن پست در این باره مینویسد: «ازپایان جنگ جهانی دوم، رهبری آمریکا برای حفظ صلح جهانی مسالهای بنیادین بوده است. چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید، آمریکا پلیس جهان بود. هیچ گشت پلیس دیگری وجود نداشت. اکنون این رهبری درحال افول است. درنتیجه، صلح نیز بهطور فزاینده رو به افول خواهد بود.»
ترامپ هم درمورد تضعیف نظم بینالمللی روشهای خود را دارد. حوزهای که او انتخاب کرده، تجارت است. او تهدید کرده است بر کالاهای وارداتی از چین و مکزیک تعرفههای سنگینی وضع خواهد کرد. اگر این اقدام شعلههای آتش جنگ تجاری را روشن کند، کارگران و شرکتهای آمریکایی به شدت آسیب خواهند دید. آخرین باری که حمایتگرایی گسترده بهعنوان محرک اقتصادی در بوته آزمایش قرار گرفت دهه ۱۹۳۰ بود و این تجربه پایان خوشی نداشت. اما یک مساله مهمتر هم وجود دارد. هنری کیسینجر در جدیدترین کتاب خود با عنوان «نظم جهانی» این مساله را مطرح میکند که هنگامی که نظم بینالمللی از یک سیستم به سمت سیستم دیگری تغییر جهت میدهد، جهان در معرض بیشترین خطر قرار میگیرد.
کیسینجر در این کتاب مینویسد: «قیدوبندها ازمیان میروند و عرصه به روی مطالبات گسترده و بازیگران سازشناپذیر گشوده میشود. تازمانی که سیستم نظم جدید برقرار شود، هرج و مرج حاکم خواهد بود و این یک هشدار جدی است.»
ارسال نظر