وفاداری
محسن خلیلی - «مهاجرات نخبگان»، «فرار مغزها»، «وضعیت ایرانیان مقیم خارج» و. . . موضوعاتی است که هراز چند گاهی به واسطه انتشار آمار و ارقامی یا بروز حادثه و رویدادی یا رونق گرفتن سیاست و مصلحتی و. . . موضوع روز رسانهها و افکار عمومی میشود و با فروکش کردن هیجانات ناشی از آن واقعه، به فراموشی سپرده و جدایی ایرانیان داخل و خارج از کشور تداوم مییابد. چنانکه ترس آن است که دوپارگی جغرافیایی یا مهاجرت فیزیکی به مرور ایام به دوپارگی هویتی و مهاجرت عاطفی تبدیل میشود. تعریف پروژهای علمی و به دور از سیاست بازی و با مشارکت همگانی برای التیام این زخم و جلوگیری از تشدید این جراحت که به واسطه خروج بعضا پرتوانترین نیروهای فکری و خروج سرمایههای اقتصادی کشور به تضعیف بنیه و توان ملی میانجامد، وظیفهای ملی و همگانی است.
محسن خلیلی - «مهاجرات نخبگان»، «فرار مغزها»، «وضعیت ایرانیان مقیم خارج» و... موضوعاتی است که هراز چند گاهی به واسطه انتشار آمار و ارقامی یا بروز حادثه و رویدادی یا رونق گرفتن سیاست و مصلحتی و... موضوع روز رسانهها و افکار عمومی میشود و با فروکش کردن هیجانات ناشی از آن واقعه، به فراموشی سپرده و جدایی ایرانیان داخل و خارج از کشور تداوم مییابد. چنانکه ترس آن است که دوپارگی جغرافیایی یا مهاجرت فیزیکی به مرور ایام به دوپارگی هویتی و مهاجرت عاطفی تبدیل میشود. تعریف پروژهای علمی و به دور از سیاست بازی و با مشارکت همگانی برای التیام این زخم و جلوگیری از تشدید این جراحت که به واسطه خروج بعضا پرتوانترین نیروهای فکری و خروج سرمایههای اقتصادی کشور به تضعیف بنیه و توان ملی میانجامد، وظیفهای ملی و همگانی است. به نظر این دردکشیده از این جداییها، اصل اول در این موضوع دردناک، عاطفی و روحی است. به رسم مثال، هنگامی که مادری در خانه سالمندان به سبب غربت و بیکسی از دنیا میرود احساس گناه، فرزندان وی را هر قدر هم که از رفاه برخوردار باشند به سبب دوری از وی و تنها گذاشتن اش راحت نخواهد گذاشت. دوری از وطن ناخودآگاه برای انسان نوعی از خودبیگانگی به وجود میآورد. هرگاه ما بتوانیم برای هممیهنانمان نوعی مختصات روانی تبیین کنیم و «وفاداری» به «مادر- وطن» را در آنان تقویت کنیم، شاید گام اول را در مسیر درمان زخم ترک وطن برداشتهایم. تقویت «وفاداری» نه فقط از منظر انسانی و روانشناختی، بلکه از منظر نظریات اقتصادی نیز قابلیت طرح و دفاع دارد. به گمانم بهترین دلیل تئوریک را میتوان در نظریات «هیرشمن» اقتصاددان برجسته آلمانی یافت. وی در کتاب «خروج، اعتراض، وفاداری» این نظریه را طرح میکند که «کسانی که نارضایتی خود را به شکل رها کردن، نهاد یا بنگاهی که به آنها خدمات ارائه میکرده بیان و به بنگاه دیگری رجوع میکنند در واقع شیوه «خروج» را برگزیدهاند و کسانی که تلاش میکنند از طریق رساندن صدای خود به ارائهدهندگان خدمات در وضع آن نهاد یا بنگاه تغییر دهند، گزینه «اعتراض» را انتخاب کردهاند. «وفاداری» به منزله ارتباط میان این دو گزینه عمل میکند». یعنی زمینه «تغییر» و «اصلاح» را فراهم وخطر «خروج» را کاهش میدهد. طبعا در این رویکرد به جای بنگاه اقتصادی میتوان نهادهای دیگری همچون «خانواده»، «دولت»، «حزب» و «سرزمین» را قرار داد. در چارچوب این نگرش برای تقویت «وفاداری» باید زمینه مناسب را برای تحقق آن در میهن مان فراهم کنیم؛ چرا که به هر حال کشش و جاذبه بیرون به سبب مناسب تر بودن شرایط کار و فعالیت و سرمایه گذاری نسبت به درون کشور بیشتر است. سخن اما آن است که پتانسیل بس عظیمی در کشورمان برای جذب و ماندگار کردن ساکنان این سرزمین در وطن مادریشان وجود دارد. وجود منابع انرژی فراوان، معادن غنی، موقعیت شاخص جغرافیایی و تنوع اقلیمی و آب و هوایی، وجود شبکه راه و زیرساختهای نسبتا مناسب (شبکه برق، گاز، آب)، وجود ساختارهای صنعتی در حوزههای مختلف فلزات، سیمان، پتروشیمی، قطعه و خودروسازی، سدسازی و... و از همه مهمتر، تمدن پرسابقه و فرهنگ غنی و سابقه سکونت دوازده هزار ساله بشر در این سرزمین و نیروی جوان و مستعد که شاید شما خواننده عزیز جزو آنان باشید. به قول یک اقتصاددان و محقق برجسته حتی در بدترین وضعیت نیز مزیت اقتصادی ایران بسیار است. چنانکه به قول او اگر درآمد ارزی حاصل از صادرات نفت ۴۰ تا ۴۵ میلیارد دلار در سال کاهش یابد، باتوجه به صادرات غیرنفتی حداقل ۲۰ تا ۲۵ میلیارد دلاری، نیز اقتصاد کشور میتواند خود را در صورت جلوگیری از واردات بسیاری کالاهای غیرضروری و تکیه بر واردات کالاهای سرمایهای و واسطهای اداره کند. ذکر نکته فوق صرفا به منظور بیان پتانسیل بالای کشور در سختترین شرایط است در حالیکه میدانیم و میدانید که اوضاع براین پایه نخواهد ماند و قطعا این مشکلات حل میشود. به اصل مطلب بازگردیم که دوری جستن از آنهایی که دوستشان داریم بیفایده است و تجربه نشان میدهد که جانشینی برای آنها نخواهیم یافت، به خصوص اگر پای «وطن» در میان باشد. وطنی که ما را در آغوش خود پرورش داده و برای آموزش و تحصیل ما هزینه کرده و ما بدهکار اوییم و نه فقط آنکه باید او را در سختی ها تنها نگذاریم؛ بلکه همچون مادر در آغوشاش گیریم و پرستار زخم هایش باشیم. به جای «خروج» که به قول هیرشمن در مقاله دیگرش* عملی فردی و مخفیانه است، مردانه به میدان کار و تلاش بیاییم و دست در دست یکدیگر کار کنیم و امیدوار باشیم و پاپس نکشیم و میهن را ترک نکنیم. باور داشته باشیم که هویت جمعی ما علاوه بر «ما» مستلزم وجود «آنان» نیز هست و «آنان» ما بیش از هر جای دیگر در وطن خانه دارد. * «خروج، اعتراض و سرنوشت جمهوری دموکراتیک آلمان»
ارسال نظر