گذرگاه اقتصاد
به دوست بیکارمان پول بدهیم؟
مترجم: محسن رنجبر
آنی عزیزم
دوست بسیار نزدیکی دارم که الان تقریبا یک سال میشود که بیکار است. او هماتاقی من در دانشگاه بود. نزدیک به ۲۰ سال است او را میشناسم و تقریبا در نصف این مدت در یک شرکت با هم کار کردهایم.
آن فیشر
مترجم: محسن رنجبر
آنی عزیزم
دوست بسیار نزدیکی دارم که الان تقریبا یک سال میشود که بیکار است. او هماتاقی من در دانشگاه بود. نزدیک به ۲۰ سال است او را میشناسم و تقریبا در نصف این مدت در یک شرکت با هم کار کردهایم. بعد او از کار اخراج شد. هفته گذشته یکی از بچههایم به من گفت پسر کوچک این دوستم به خاطر هزینه اردوی اسکی نتوانسته است همراه کلاسشان برود. البته این هزینه (برای آن دسته از ما که کار داریم) بسیار کم بوده است. من و چند نفر دیگر از رفقایم به این فکر میکنیم که مقداری پول جمع کنیم و به دوستمان بدهیم، تنها به این خاطر که تا زمانی که شغل دیگری پیدا میکند، گره از مشکل او و خانوادهاش باز کنیم.
اما او آدم مغروری است و احتمالا اگر چیزی را بهعنوان خیریه به او بدهند، حس میکند به او توهین شده است. آیا باید به هر صورت این پول را به او بدهیم؟ تو و خوانندههایت هیچ فکر دیگری در این باره که به چه طریق دیگری میتوانیم به او کمک کنیم، ندارید؟
جک
جک عزیز
تو بدون شک تنها کسی نیستی که به این مساله فکر میکنی. در ماه فوریه ۱/۶ میلیون آمریکایی برای مدتی بیشتر از شش ماه بیکار بودهاند. این تنها اندکی از رکورد ۳/۶ میلیون بیکار در ماه ژانویه که بدترین رقم از زمان آغاز به کار مرکز آمار نیروی کار در ۱۹۴۸ بوده، کمتر است.
این روزها تقریبا همه یک نفر را میشناسند که برای یک مدت طولانی و دردناک بیکار بوده است... و بسیاری از ما مثل تو عاجز ماندهایم که چهطور باید به آنها کمک کنیم، حتی اگر بحث پول هم در میان نباشد.
تام سینگر، متخصص مارکگذاری که در آستین ایالت تگزاس زندگی میکند و شش کتاب درباره شبکهسازی نوشته است، میگوید: «مخصوصا وقتی فردی که از کار بیکار شده یک همکار سابق است، عنصری از «گناه فرد باقیمانده» وجود دارد که غالبا مانع از آن میشود که افرادی که هنوز شاغلند، حتی گوشی تلفن را بردارند و به او بگویند سلام».
«آنها نمیدانند چه باید بگویند، پس ساکت میمانند. اما این وحشتناک است که اخراج شوی و بعد اصلا هیچ چیزی از همکاران سابقت نشنوی. این حسی تکاندهنده از تنهایی و جدا افتادگی را به وجود میآورد».
سینگر میگوید پس قانون شماره ۱ این است: اصلا در اینکه به دوستتان تلفن یا ایمیل بزنید و تنها به او سلام بگویید، درنگ نکنید. او میافزاید: «و وقتی که این کار را کردید، فورا با این سوال شروع نکنید که کاریابیات چهطور پیش میرود. هیچکس نمیخواهد از اینکه همیشه بگوید هنوز کاری پیدا نکرده است، آینه دق شود.» برعکس، «درباره چیزهای جالب دیگر و مسائل دیگری که رابطهتان بر آن استوار است»، ورزش، فیلم، بچهها، اینکه قرار است به زودی با بچههای دانشگاه دور هم جمع شوید و هر چیز دیگری صحبت کنید.
چند نکته دیگر که میتواند کمک کار باشد:
در تماس بمانید. سینگر میگوید، «اگرچه ممکن است وقتی دارای شغل هستید؟، ادامه تماس برایتان سخت باشد، اما دیدن دوستان و صحبت کردن با آنها از جمله با همکارهای پیشین برای کسی که شغلش را از دست داده است، اهمیتی حیاتی دارد. تماسهای تلفنی، ایمیلها و ملاقاتهای منظم شما در اینکه افراد حس برانگیختگی و ارتباط داشته باشند، تاثیر دیگری دارد».
از دوستتان در مقابل افراد دیگر تعریف کنید. سینگر اشاره میکند که «اگر میخواهید به کسی در پیدا کردن شغل کمک کنید، آوردن او به رویدادهای کسبوکار و معرفیاش به دیگران، به وضوح کار خوبی است. اما از این فراتر روید و حتی وقتی با شما نیست، در صحبتهایتان با کسانی که ممکن است او را به استخدام در آورند، از او یاد کنید». هرچه این کار را بیشتر انجام دهید، با احتمال بیشتری نهایتا فردی اینگونه به شما پاسخ خواهد گفت: «آها، من به این فرد نیاز دارم» و اطلاعات تماس او را از شما خواهد خواست.
اجازه ندهید دوستتان تسلیم شود. جستوجوی شغل در این بازار به شدت سخت و ناامیدکننده است. سینگر خاطرنشان میکند، «میتوانید با یادآوری هر آنچه که دوستانتان به دست آوردهاند و هر آنچه که برای ارائه دارند، به آنها کمک کنید».
او متذکر میشود که بازگرداندن زندگی به مسیر اصلی خود نیازمند پایداری و استمرار کاملا سرسختانه است و اگر دوستتان نشانههایی از ترک تلاش برای یافتن شغل را از خود نشان میدهد، باید با ملاطفت به این نکته اشاره کنید که «دیر یا زود فرصت در خانهاش را میزند، اما به شرطی که روزهایش را به خواب و تماشای سریال نگذراند».
سینگر اضافه میکند: «این روزها در هر شغلی که به دست میآید، قطعیت کمی وجود دارد، اما یک مساله که از آن مطمئنم، این است که ۱۰۰ درصد از افرادی که دست از جستوجوی کار برمیدارند، شغلی پیدا نمیکنند».
پول ناهار را حساب کنید (بی آنکه درباره آن جار و جنجال به راه بیندازید). معلوم است که دوست شما مثل بیشتر افرادی که مدتی بدون کار بودهاند، حسابی صرفهجویی میکند. پس هر وقت با او به جایی میروید، سهم او را هم البته به نامحسوسترین شکل ممکن بپردازید. سینگر میگوید: «اگر او با این کار شما مخالفت کرد یا شرمنده به نظر آمد، به او بگویید که این بار او پرداخت خواهد کرد... و هر وقت او شغل بعدیاش را پیدا کرد که حتما هم همینطور خواهد شد، آنوقت نوبت او خواهد بود».
حال به این سوال عافیتسوز میرسیم که آیا باید برای کمک به دوستتان جهت آنکه از پس هزینههای زندگی برآید، به او پول بدهید یا نه. سینگر میگوید، «اگر شما و دوستان دیگرتان در موقعیتی هستید که میتوانید این کار را بکنید، هیچ دلیلی وجود ندارد که آن را انجام ندهید. در صورتی که دوستتان واقعا این ایده را دوست ندارد، همیشه میتواند بگوید «نه». اما اینکه او کمک شما را بپذیرد یا نه، به این بستگی دارد که چطور پیشنهادتان را انجام دهید».
او پیشنهاد میکند این کمک خود را بهصورت یک وام ترسیم کنید تا یک هدیه، ولو وامی بدون بهره و بدون برنامه رسمی بازپرداخت. «در صورتی که دوستتان بداند از او انتظار میرود وقتی که دوباره روی پای خود میایستد، این پول را بازگرداند، کمک شما صدقه نخواهد بود. تنها یک کمک کوچک در روزگار سختی است». گذشته از همه اینها پس دوست برای چیست؟
ارسال نظر