تجسم ترس در سینما
آلفرد هیچکاک، در هنگامهای که بازیگران سینما بیش از فیلمسازان شهرت و محبوبیت داشتند، یکی از معدود کارگردانها و به جرات میتوان گفت تنها کارگردانی بود که شهرت و اعتباری بیش از بازیگران سینما داشت.
هیچکاک در ۱۳ ماه آگوست سال ۱۸۹۹ در لندن متولد شد. او فعالیتهای سینماییاش را از سال ۱۹۲۰ در انگلستان، به عنوان نقاش و طراح صحنه آغاز کرد، سپس نویسنده، دستیار کارگردان و سرانجام کارگردان شد. با وجود آنکه هیچکاک سبکی منحصر به فرد داشت، اما از تاثیرپذیری او از سینمای سایر کشورها نمیتوان چشم پوشید، خصوصا مکتب مونتاژ شوروی و به ویژه آثار سرگئی آیزنشتاین، سینمای اکسپرسیونیستی آلمان و به ویژه آثار مورنائو و فریتس لانگ و نیز فیلمساز آمریکایی دیوید وارک گریفیث به ویژه در دو اثر مهمش، تولد یک ملت و تعصب. این تاثیر پذیری نه تنها در گفتههای خود هیچکاک، بلکه در نمونهایترین آثارش نیز مشهود است. با شروع به کارگردانی، نام هیچکاک به سرعت مترادف با فیلمساز ماهر، حرفهای و نیز هیجان شد، فیلمسازی که در هر اثرش امضایش را نیز به جا میگذاشت. سرانجام هیچکاک نیز پس از درخشش در سینمای انگلستان راهیهالیوود شد. هیچکاک در سال ۱۹۳۹ برای ساخت فیلم ربکا به پیشنهاد دیوید.ا. سلزنیک، تهیهکننده فیلم، به آمریکا رفت. با وجود اینکه هیچکاک با کار برای شاخه انگلیسی کمپانی پارامونت تا حدودی با نظام استودیوییهالیوود آشنا شده بود، ولی کار در آمریکا آغازگر رابطهای بغرنج با نظام استودیویی بود. هیچکاک به سازمان یافتگی استودیوها متکی بود، ولی در مقابل از مداخله تهیهکنندهها بر میآشفت. در این میان سلزنیک از همه بدتر بود، زیرا او خود را شخصا مالک تمام محصولاتش میدانست. هیچکاک هم تلاش میکرد به نوعی دست او را از سر فیلمهایش کوتاه کند مثلا در فیلمبرداری تنها صحنههای لازم را فیلمبرداری میکرد و در نتیجه نمیشد فیلم را به شیوهای غیر از شیوه مورد نظر او تدوین کرد.
هیچکاک به طور گسترده به ساخت فیلم برای کمپانیهای مختلف آمریکایی پرداخت.از جمله مهمترین فیلمهایی که در این دوران ساخت میتوان خرابکار (۱۹۴۲) و سایه یک شک (۱۹۴۳)، هر دو برای کمپانی یونیورسال، طلسم شده (۱۹۴۵) برای کمپانی سلزنیک اینترنشنال و بدنام (۱۹۴۶) محصول کمپانی آر.ک.او اشاره کرد.
هیچکاک با فیلم موفق و نسبتا پرفروش بیگانگان درترن (۱۹۵۱)، بر اساس رمانی به همین نام اثر پاتریشیاهای اسمیت وارد دهه ۱۹۵۰ شد. عمده فیلمهایی که هیچکاک در این دهه ساخت فیلمهای خوب و موفقی بودند. از جمله این فیلمها دستگیری یک دزد (۱۹۵۴)، بازسازی مردی که زیاد میدانست (۱۹۵۵) و سه فیلم که شاید روشنترین تجسم جهان هیچکاک باشند: پنجره عقبی (۱۹۵۴)، سرگیجه (۱۹۵۸) و شمال از شمال غربی (۱۹۵۹).
هیچکاک در پنجره عقبی (پنجره رو بهحیاط) به موضوع دید زدن و چشمچرانی پرداخت، کاری که معتقد بود خودش به عنوان یک فیلمساز انجام میدهد، یعنی کنکاش زندگی آدمها و احساسات، عواطف،ترسها و بدجنسیها و گناههایشان و.... هیچکاک در پاسخ به ایرادی که از نظر اخلاقی به فیلم پنجره عقبی گرفتند، گفت: «هیچ چیز نمیتوانست مرا از ساختن این فیلم باز دارد، چون که عشق من به سینما از هر ملاحظهای قویتر است.».
هیچکاک فیلم سرگیجه را که بدون شک یکی از بهترین فیلمهایش است را بر اساس داستان از میان مردگان نوشته بوالو- نارسژاک ساخت. این فیلم که از اولین نمونههای عالی فیلمهای تغییر شخصیت و جنایتهای پیچیده و از پیش طرح ریزی شده بود توجه همگان را جلب کرد. فیلم شمال از شمال غربی نیز فیلمی جالب و سنگین از نوعتریلرهای سیاسی، جنایی با رگههایی از طنز خاص هیچکاکی بود که هیچکاک آن را با هزینهای زیاد برای کمپانی ام.جی.ام (M.G.M) ساخت. موفقیت این فیلم موجب شد که هیچکاک با سربلندی وارد دهه ۱۹۶۰ شود.
هیچکاک در سال ۱۹۶۰، با وامگیری از برنامهریزی تولید، فیلمبرداری سیاه و سفید و داستانی هولناک فیلم روح (روانی) را ساخت.
روح باترکیب مونتاژدرخشان، حرکات طولانی دوربین و نیز تغییر دراماتیک همذات پنداری تماشاگر، ضمنا نشانگر تکنیکهای پخته هیچکاک نیز بود. هیچکاک خود درباره این فیلم گفته است: «رضایت اصلی من در این است که فیلم تاثیری روی تماشاگران گذاشت، و من این تاثیر را خیلی مهم تلقی میکنم. من به موضوع توجهی ندارم، به بازی نیز اهمیتی نمیدهم، اما برای تکههای فیلم، فیلمبرداری، نوار صدا و همه اجزای تکنیکی که باعث شد تا تماشاگران از ترس فریاد بر آورند، ارزش قائلم. احساس میکنم که خیلی رضایتبخش است چنانچه بتوانیم هنر سینما را برای به دست آوردن چیزی از عاطفه توده مردم به کار ببریم و با روح بیتردید، به چنین توفیقی نائل شدیم. نه پیامی در این فیلم بود تا تماشاگران را برانگیزد، نه بازی با اهمیتی یا لذت از داستان، بلکه همه با فیلم خالص برانگیخته شدند.»
این نقل قول، دلایل هیچکاک را نسبت به ساختن فیلمهایی در این زمینه نشان میدهد. از نظر او فیلم یک کل است که هر جزء آن و هر برش آن، ضروری است تا آن کل تحقق یابد. به همین دلیل است که فیلمهای هیچکاک چفت و بستی محکم دارند. صحنه استحمام در فیلم روح و برش سریع نماها نهتنها در باز گفتن ماجرا موثر واقع میشود، بلکه در عین حال التهاب و فشار عظیمی به وجود میآورد که با تماشاگر تا آخرین لحظه فیلم به جا میماند. در فیلم دلهرهآور، هر صحنه باید چیزی بیش از بازگفتن داستان ارائه کند، به همین جهت است که در فیلمهای هیچکاک هر صحنه و هر جزء آن از پیش به دقت ادراک و طرحریزی میشود و هیچ چیز به دست تصادف یا بداهه پردازی به هنگام فیلمبرداری سپرده نمیگردد. از طرفی به نظر هیچکاک: دلهره، تعجب یا غافلگیری نیست. از نظر او در یک فیلم دلهره آور، تماشاگر در جریان آنچه که به وقوع خواهد پیوست قرار دارد، یعنی فاجعهای که در انتظار قهرمان فیلم است برای تماشاگر مشهود و معلوم است؛ بنابراین میتواند در حادثه شرکت بجوید، با قهرمان همذاتپنداری کند و التهابی فزاینده را تجربه کند. اما با تعجب و غافلگیری، التهابی وجود ندارد جز بعد از روشن شدن حقیقت. تماشاگر ممکن است وقتی که هیولایی ناگهان از میان تاریکی ظاهر میگردد، از جای خود بپرد، ولی بعدا بی درنگ آرام میشود، اما با دلهره دقایقی را که تماشاگر به انتظار میگذراند تا حادثه اجتنابناپذیر سرانجام روی دهد، روی تماشاگر تاثیر دقیقتر و عمیقتری بر جا میگذارد و زمانی طولانیتر نیز دوام مییابد.
فیلمهای بعدی هیچکاک یعنی پرندگان (۱۹۶۳) و مارنی (۱۹۶۴) در زمان خود چندان به گرمی استقبال نشدند (اگر چه در سالهای بعد بیشتر مورد توجه قرار گرفتند، به ویژه آنکه خود هیچکاک نیز در سالهای بعد به واسطه منتقدان و بیشتر منتقدان فرانسوی جایگاهی خاص در عرصه سینما برای خود دست و پا کرد). در واقع کمکم ستاره هیچکاک رو به افول میرفت و محبوبیتش در نزد تماشاگران رو به کاهش بود. هیچکاک آخرین فیلمش، توطئه خانوادگی را در سال ۱۹۷۶ ساخت. در هرحال هیچکاک یکی از مهمترین فیلمسازان کلاسیک است که آثارش همیشه به عنوان نمونه و الگو برای فیلمسازان پس از او بوده. کم نیستند فیلمسازان بزرگی که از هیچکاک به عنوان استادی غائب که فیلمهایش بهترین تدریس سینمایی برایشان بوده نام میبرند و هیچکاک و فیلم هیچکاکی نیز چیزی نیست که به آسانی بتوان آن را از سینما جدا کرد. در انتها گفته فرانسواتروفو (فیلمساز فرانسوی) درباره شخصیت هیچکاک خالی از لطف نیست: «زیر ظاهر مردی مطمئن به خویش، هزلگو و نیشزن، مردی حساس، صدمهپذیر و عاطفی نهفته است. مردی که عواطفی را که میخواهد به تماشاگران آثارش منتقل سازد، خود عمیقا و به شدت احساس میکند. مردی که در تجسمترس در سینما نظیر ندارد، خود موجودی است بسیارترسان و من تصور میکنم که این جنبه از شخصیتش در توفیق او اثر مستقیم داشته است.»
ارسال نظر