خوب و بد بروز احساسات

در بسیارى ازجوامع مدرن پنهان داشتن احساسات و عواطف به عنوان مشخصه‌اى منفى تلقى مى‌شود. در برخی دیگر از جوامع جلوگیری از بروز احساسات و حفظ خونسردی رفتاری مثبت به حساب می‌آید. این تلقی‌ها تا چه حد بر مبانی علمی استوارند؟ جلوگیرى از بروز احساسات معمولا نشانه‌اى از خونسردى یا خویشتن‌دارى است. در بسیارى از جوامع مدرن پنهان داشتن احساسات و عواطف به عنوان مشخصه‌اى منفى تلقى مى‌شود. آدمى زمانى به عنوان شخصى اصیل و واقعى شناخته مى‌شود که از بروز احساسات خود شرمنده نباشد و به صورت تصنعى از آنان جلوگیرى نکند. آیا این نظرات درباره احساسات واقعا درست هستند یا اینکه تنها فرضیاتى هستند که بر پایه‌هایى سست استوارند؟

نظرات رایج درباره تظاهر بیرونى احساسات

تقریبا اغلب روانشناسان بر این عقیده‌اند که تجربه و دریافت احساسات در زندگى آدمى بسیار مهم است. حتی برخى از کارشناسان فراتر از این رفته و اصالت فرد را در گرو بروز احساسات مى‌دانند‌ و انسان‌هاى تودار یا خویشتندار را افرادى خونسرد، بى‌تفاوت و غیراصیل قلمداد مى‌کنند.

مسلما این بینش در گذشته حاکم نبوده است. به طور مثال، تا چندى پیش بروز احساسات براى مردان نشانه ضعف به حساب مى‌آمد، اما این پدیده نیز دچار تحول شده است.

اما در پس این مد رایج، سوءتفاهمى بزرگ نهفته است. این فرض که رفتار احساساتى نشانه‌اى از اصالت است، متکى به این تصور است که احساسات و بروز احساسات از یکدیگر جدایى‌ناپذیرند و در رابطه‌اى محکم و مستقیم با یکدیگر قرار دارند. بنا به نظرات رایج‌، هر کس که به نوعى بروز احساسات خود را تحت کنترل در آورد یا آن را سرکوب کند، سرانجام به خود احساسات نیز آسیب خواهد رساند. این نظر را مى‌توان بدین نحو بیان داشت که تجلى عواطف و بروز واکنش‌هاى حسى نشانه‌اى از وجود واقعى و اصیل احساسات در درون آدمى است.

اما چندى است که این نظرات رایج و کلیشه‌اى از سوى برخى پژوهشگران به طور جدى زیر‌سوال رفته است. مانفرد هولودینسکى از دانشگاه مونستر در آلمان به همراه ولفگانگ فریدل مایر از دانشگاه میشیگان در آمریکا عنوان مى‌کنند که تجلى وبروز احساسات در پیوند مستقیم با خود احساسات نیستند. به نظر آنان یکى از نشانه‌هاى بلوغ دقیقا همین جدایى میان این دو است. فرد بالغ قادر است که بروز احساسات را تحت کنترل داشته باشد، بى آنکه به سرکوب احساسات در درون خود دست زند.

هماهنگى میان احساسات و بروز آن در کودکان

پژوهشگران بر این باورند که تنها در نزد کودکان وحدتى میان احساس و بیان یا بروز آن وجود دارد. براى کودک گرسنگى و جیغ زدن امورى یکسانند. تنها در سنین بالاتر کودکان قادر به تمایز میان احساس و اشکال بروز آن مى‌شوند. آدمى سرانجام در دوران بلوغ قادر مى‌شود که میان تجربه‌هاى درونى و رفتار بیرونى خود به طور قطعى تمایز گذارد واین به معناى خیانت به احساس درونى نیست و تنها پس از این تفاوت‌گذارى انسان قادر به مشارکت فعال در زندگى پیچیده اجتماعى مى‌شود.

از زمانى که کودک قادر به تامین نیازهاى خود مى‌شود، بروز یا نشان دادن احساسات جنبه درخواستى خود را از دست مى‌دهد و به مرور زمان هر چه بیشتر خصلت ارتباطى آن بر‌جسته مى‌شود. روانشناسان با آزمایش‌هاى مختلف این موضوع را بررسى کرده‌اند. براى مثال کودکان تا پنج یا شش سالگى بدون حضور شخصى دیگر نیز احساسات خود را نشان مى‌دهند، اما این رفتار در دوران مدرسه به تدریج محو مى‌شود.

فطرى یا اکتسابى

پاول اکمن، روانشناس آمریکایى، یکى از طرفدارن نظریه هماهنگى میان احساس و بیان آن، با جمع‌آورى و تحلیل تعداد بیشمارى ازحرکات و حالات صورت انسانى بر این نظر است که برخى از حالات و حرکات چهره ورای مشخصات خاص فرهنگى براى همه انسان‌ها یکسانند. این حالات چهره نشانگر احساسات پایه‌اى و فطرى انسان نظیر ترس، خشم، غم، شادى و انزجار هستند.

اما کلاوس شرر، روانشناس سوئیسى، بر‌خلاف اکمن بر این باور است که حالات چهره براى بیان احساسات پایه‌اى همیشه و در همه جوامع یکسان نیستند و در زندگى روزمره کمتر قابل مشاهده هستند و تنوع و تفاوت در تظاهر احساسات پایه‌اى یکى از ویژگى‌هاى زندگى انسانى مى‌باشد.

گرچه نوزادان براى برآوردن نیازهاى خود برخى رفتارهاى یکسان از خود نشان مى‌دهند، اما این موارد با نمونه‌هاى اکمن از حالات روحى تفاوت دارند. به نظر روانشناسانى نظیر شرر، هولودینسکى و فریدل مایر احساسات فطرى و مادرزاد نیستند و حتی نوزادان باید آن را نخست فرا گیرند.

به نظر هولودینسکى هسته اصلى هر احساسى ارتباط یا مراوده است. کودک جیغ مى‌زند و مادر او را بغل مى‌کند. کودک از همان آغاز مى‌آموزد که چگونه مى‌توان با بیان احساس محیط خود را تحت‌تاثیر قرار داد. بدین معنا احساسات دریافت‌هاى آشفته و ناروشن جسمى هستند و تنها پس از مبادله با جهان بیرون کودک مى‌آموزد چگونه احساسات خود را به طور مشخص و دقیق بروز دهد.

گریستن و شادى بر صحنه تئاتر نشانگر اصالت احساسات نیستند، اما کنترل ماهرانه احساسات نیز به معناى وجود احساس ژرف، بلوغ و پختگى آدمى نیست. خویشتندارى تنها بدین معنا است که در ظاهر و در سطح احساس زیادى وجود ندارد. کارشناسان بر این نظرند که احساس بخشى از سیستم ارتباطى است که از سوى امیال انسانى همراهى مى‌شود. نشان دادن احساسات در خدمت دستیابى انسان به آرزوها و اهداف خود است. بروز احساس بیش از همه بیانگر این است که شخص علاقه و امیال خود را به جا مى‌داند و در این زمینه به خود حق مى‌دهد. احساس محق بودن نتیجه روند اکتساب ارزش‌هاى اخلاقى است که در زندگى اجتماعى جاى دارند.

انسان‌ها در قبال بسیارى ازحوادث و موضوعات با بروز احساسات از خود واکنش نشان مى‌دهند، اما این حوادث وموضوعات بیش از آنکه بیانگر خصوصیت افراد باشد، خبر از اجتماعى مى‌دهند که انسان‌ها در آن زندگى مى‌کنند.