پوشش را جدی بگیریم!

هما نصرتی

تن‌پوش در ایران، چونان دیگر جنبه‌های فرهنگ چند تکه ما، دارای تنوعی در حد وسعت جغرافیایی و قدمتی شانه به شانه تاریخ این مرز پر گهر است. در شاهنامه این‌طور آمده که یکی از پادشاهان پیشدادی ایران به نام تهمورث، بافندگی یا تولید جامه را به مردم آموخته و از این رهگذار، غافله‌ای تاریخی را رهسپار سفری در ماورای زمان کرده؛ سفری از اولین البسه‌های تولیدی تا دوران اوج این صنعت در عصر صفویه و البته تا دوران معاصر و امروز ما که تفکر اقتصادی چین در غالب البسه‌های رنگارنگ بر تن ما رفته و زرق و برقشان بر دلمان نشسته است.

وسعت اقلیمی در ایران از منظری، گونه‌گونی فرهنگ‌ها را در پی داشته، فرهنگ‌هایی که با فاکتورهای قومیت، زبان، لباس و‌... شناخته می‌شوند؛ لر و کرد و بلوچ و ترکمن و‌...‌! در این گستره قومیتی حفظ و نگهداری آداب و سنن فردی و اجتماعی چنان با حساسیت تعقیب می‌شود که حتی حس تعصب را متبادر می‌کند، اما در بطن این نگاه خودآگاهانه چیزهای دیگری هم هست که نمی‌توان رشد آنها را ندیده گرفت.

به طور کلی در جامعه‌شناسی، اصلی هست که بر تقابل فرهنگ‌ها تاکید دارد و عرصه اجتماعی جهان را میدانی برای قشون‌کشی و صف‌آرایی نظام‌های ارزشی و غیر‌ارزشی فرهنگی در برابر هم می‌داند. بر طبق این اصل، آنچه باعث تسلط یک فرهنگ بر فرهنگی دیگر می‌شود، همانا ضعف و گسست در فرهنگ مورد‌تجاوز قرار گرفته است.

داریوش آشوری معتقد است که نفوذ فرهنگ‌ها (زبان، البسه، خط و...) در هم و الگوبرداری از هم و وام گیری از هم امری است طبیعی و در طول تاریخ همیشه بوده است. فرهنگ‌ها بر اثر همجواری و نیز روابط قدرت، زیر نفوذ و سلطه یکدیگر قرار می‌گیرند. مانند ارتباط بصری در البسه آذری زبان‌های ایران و حضور عثمانی‌ها در غرب و یا تاثیر هند و پاکستان از البسه بلوچ‌های ایران، اما روابط قدرت در جهان امروز ناگزیر پوشاک تولیدی جهان پیشرو را فرادست کرده و عوامل روانی و فرهنگی و اقتصادی و سیاسی همگی در گشودن راه نفوذ آن‌ها نقش دارند. همچنان که در گذشته پوشاک و پارچه ما ایرانی‌ها در رابطه قدرت نخست به دلایل سیاسی و نظامی و سپس به دلایل فرهنگی، نفوذ شدیدی در جهان داشت، امروز این رابطه قدرت از سوی انگلیس و روسیه است که خود را زورآور می‌کند. گو اینکه باز کردن مرزهای فرهنگی و پذیرفتن نوع نگاه جهانی به مساله پوشاک به خودی خود اشکالی ندارد؛ اگر بی‌حد و مرز نباشد و سبب فساد ساختار جامعه نشود. آنچه ما امروز به‌راستی در کشور کم داریم، نوعی نگاه خاص و ویژه به مساله پوشش است که برای زیست در دنیای امروز و جذب درست فرهنگ آن ضروری است. این بخش بسیار دشوار کار مربوط به فرهنگ سارپزی صحیح در این عرصه است تا از آن رهگذار بدون ضربه زدن به احساسات قومی در از دست دادن تنوع پوششی جامعه، نوعی به روز‌رسانی در این حوزه بوجود بیاید. در این راه باید بر بسیاری از عادت‌های دست و پاگیر گذشته و بر ضعف‌ها و نادانی‌های «جهان سومی»مان چیره شویم. با همه کوشش‌هایی که در این یک قرن اخیر، به ویژه در ایران برای بهبود و توان‌بخشی نوع پوشاک شده است، گه‌گاه به تولیدات داخلی بر می‌خوریم که حکایت از سرسری‌کاری و بی‌مایگی و گاه نادانی حیرت‌انگیز دارد. ما چگونه می‌توانیم بر تنبلی‌ها و نادانی‌ها و کودنی‌های «جهان سومی»مان چیره شویم؟ این‌جا است که ما نه تنها با یک مساله فرهنگی و هویتی بزرگ که با یک مساله اخلاقی بزرگ هم رو‌به‌رو هستیم. در شرایطی که هیچ‌کس و هیچ‌چیز دست ما را نمی‌گیرد و یاری نمی‌کند، ما چگونه می‌توانیم بار مسوولیت خود را به دوش بگیریم و کاری را بکنیم که گمان می‌کنیم باید بکنیم. می‌بینید که: شیر خدا و رستم دستان‌ام آرزو است! و چه آرزوی محالی!

البته در رویکرد البسه تاریخی ایران هم مساله‌ای نهفته است و آن این است که پوشاک هم مثل همه پدیده‌های فرهنگی دوران بالندگی و سپس تباهی و مرگ دارد. پوشاک ما ایرانی‌ها و دیگر تولیدات نساجیمان، تاریخی بس طولانی دارد و شاید اکنون در زمان تباهی خود به سر می‌برد، به طوری که در برخورد با دوران مدرن و خواسته‌های آن هم دچار بحران و سرگشتگی شده است. اگر می‌خواهیم و بنا است که هویتمان در عرصه پوشش باقی بماند و این مردم از جهل و واپس‌ماندگی به در آیند، فرهنگشان ‌باید بازسازی و نوسازی شود. برای این کار ‌باید در آسیب‌شناسی این صنعت که رویکردی فرهنگی و گاه‌به‌گاه هویتی دارد و در شناخت کمبودها و بیماری‌های آن کار اساسی کرد که نمی‌کنیم و بیشتر به گزافه‌گویی‌های پا در هوا در‌باره آن دل‌خوش‌ایم. ولی، بدیهی است که این پروسه کار یک تن و یک دست نیست و باید جنبشی همگانی در این جهت به وجود آید.

در مسیر بازیابی و هویت سازی در عرصه پوشاک لحاظ کردن چند مورد بسیار مهم جلوه می‌کند؛ اول اینکه کشور ما دارای پیشینه تاریخی عظیمی است که قطعا می‌تواند ته مایه‌ای از خود را در لایه‌های این هویت‌سازی برجا بگذارد چه اگر این طور نباشد به نظر می‌رسد که این قبا بر تن صاحبش نخواهد نشست و البته که با این رویکرد همان استفاده از البسه چینی بر دل مردم ما بیشتر خواهد افتاد. دوم اینکه بستر جامعه ما همواره در گیر با مساله دین و آیین بوده است و از این نظر که ادیان با خود جنبه‌هایی را بر فرهنگ یک جامعه وارد می‌کنند عدم‌بهره‌گیری صحیح از مولفه‌‌های دینی باعث ایجاد نوعی سردرگمی ذهنی در مردم کشور ما می‌شود، به عبارتی نمی‌توان در طراحی لباس باورهای دینی را جدی نگرفت و به آنها نپرداخت.

اخیرا دولت با همکاری دیگر نهاد‌های فرهنگی دست به کار رسیدگی و سامان بخشیدن به مساله حجاب (که از تبعات پوشاک است) شده این مساله را باید به فال نیک گرفت و توجه دولت را به ورود محصولات خارجی بازار پوشاک معطوف کرد که باعث یکدست شدن فرهنگ ما در حوزه البسه شده است و از نگاهی دیگر نوعی تسلط فرهنگی به حساب می‌آید. نگارنده معتقد است که دولت در کنار حضور اجتماعی خود برای رسمیت بخشیدن به نگاه جامعه در این حوزه، باید به رفع و رجوع مسائل و مشکلات صنعت نساجی و تولیدات پوشاک توجه لازم را نشان دهد تا با رویکردی یکدست به این آشوب بصری حاکم بر پوشش داخلی، نظم و نظامی داد، اما در این راه پر پیچ و خم هویت‌سازی باید به تمام جنبه‌های فرهنگی عصر معاصر توجه کرد که در غیر این صورت، این‌گونه هویت سازی‌ها ناتوان از پاسخگویی به مشکلات دوران جدید است. این گونه هویت‌ها به راحتی بدل به برخورد خصمانه با ملل دیگر می‌شوند؛ چرا که قادر به فعال کردن فردیت در هویت اجتماعی نمی‌شوند، و حتی بالعکس تلاش دارد، هویت فردی را محو کند. هویت‌هایی از این نوع همانا همسان‌سازی مردم در اتحاد‌های مبهم‌اند که هرگونه استقلال فردی را به هیچ می‌گیرند و بر بی‌عدالتی‌های درونی سرپوش می‌گذارند. ناکارآیی این‌گونه راه‌حل‌ها در گذشته نیز روشن است و بیراهه‌هایی بیش نیستند. این‌گونه هویت‌ها اگر تحمیق محض نباشند، پاسخی ساده برای شرایط اجتماعی ساده است.