نقش کلیدی ایجاد انگیزه
امروز یک مکالمه خیلی جالب داشتم. یکی از کارکنان با تجربه و ماهر که برای یکی از مشتریهای من کار میکرد در پایان این ماه استعفانامه خود را تحویل داد.
مترجم: مریم صدیقزنده
امروز یک مکالمه خیلی جالب داشتم. یکی از کارکنان با تجربه و ماهر که برای یکی از مشتریهای من کار میکرد در پایان این ماه استعفانامه خود را تحویل داد. او را به کناری کشیدم تا علت این استعفا را بدانم و بفهمم چرا چنین فرد ماهر و کارآزمودهای باید به این راحتی از دست برود. پاسخ او مرا شوکه کرد، اما غیرمنتظره نبود، احساس میکرد از زحماتش قدردانی نمیشود و او فقط یکی از شمار کارکنان آن شرکت است نه بیشتر.
ایجاد انگیزه برای پرسنل از نکات بسیار مهم در مدیریت محسوب میشود. درک این نکته برایم کمی سخت است که چرا برخی مدیران امری به این سادگی را تا این اندازه سخت و ثقیل میانگارند.
در متن زیر یکی از تجربیات خود را در امور پرسنلی به نظرتان میرسانم: لاری دیگر اینجا کار نمیکند.
لاری دیگر اینجا کار نمیکند
دو سال پیش لاری را استخدام کردم. سابقه فنی او همراه با توان بالای اجراییش باعث شد که برای من تبدیل به یک انتخاب و گزینش خوب در سمت مدیر پروژه در گروه شود.
تغییرات
همه چیز تغییر کرد. شش ماه بعد، شرکت ما یک سازماندهی مجدد شد و گروه من بین سایر گروهها تقسیم شدند. گروه کارآموزده و ماهر من برای کمک به رشد گروههای دیگر بهکار گرفته شدند. لاری هم به قسمتی منتقل شد که مهارت وی واقعا به کار گرفته شود. به زودی او در گروه جدید خود جا افتاد و عضوی فعال و کارساز در گروه محسوب میشد.
تغییرات بعدی
این گروه جدید منحل شد. رییس گروه اخراج و لاری به گروه دیگری منتقل شد. اینبار لاری با گروه جدید هماهنگ نشد. سایر افراد گروه جدید مجموعه مهارتهای او را بین خودشان تقسیم کرده بودند و او به جای اینکه احساس کند، میتواند مهارت جدیدی داشته باشد در عوض احساس زیادی بودن و بیمصرف بودن آزارش میداد. رییس جدید او را در سمتی گمارده بود که نمیتوانست مفید واقع شود و وصلهای ناجور محسوب میشد.
با وظایف جدید خود کلنجار میرفت، اما در نهایت نمیتوانست توان و قابلیت خود را بروز دهد. هفته گذشته لاری را دیدم. بسیار افسرده بود و فرسنگها با آن شخصیتی که از لاری سراغ داشتم فاصله داشت. حرکات صورتش و دستش در هنگام صحبت کردن تشدید شده بود، سرش پایین بود. لبخندهایش ناپدید شده بودند. قدم برداشتنش دیگر انرژی و شادمانی قدیم را نداشت. لباسهایش حتی در دفاتر غیررسمی شرکت هم نامناسب و ناهمگون دیده میشد. آن کارمند با استعداد، پرانگیزه و موفقی که من استخدام کرده بودم تبدیل به یک آدم انگل بیانگیزه و بیهدف شده بود.
دیدن لاری در این وضعیت خیلی ناراحتکننده و تاسفبار بود. او مرد خوبی بود و من مطمئن هستم که خودش هم از این وضعیت رنج میبرد و از اینکه کار خود را به خوبی نمیتواند انجام دهد، راضی نیست. با این حال، فکر میکنم کسی که باید به حالش تاسف بخورد، شرکت ما است.
آنها کارمندی ماهر و کارآزموده، با انگیزه و سختکوش را که توان انجام همه کارها را داشت از دست دادند.کمپانی ما به جای اینکه این کارمند معلق را در پست و سمتی بگمارد که استعدادهایش را شکوفا کند و موفق شود، او را در جایگاهی گمارده است که به سرعت شکست میخورد. در عوض اینکه او را هرچه سریعتر به جایگاه شغلی اصلی و اولیهاش برگردانند و یا در سمتی جدید بیازمایند، این کارمند سختکوش را به حال خودش رها کردهاند و در نهایت برچسب سنگین بازنده و شکست خورده هم به او میچسبد. به عقیده من جای هیچ شکی نیست که لاری به سرعت اینجا را ترک نموده و به شرکت دیگری خواهد رفت و در اولین فرصتی که برایش ایجاد شود، جایگاه و سمت مناسب خود را به دست خواهد آورد. در آن شرکت مطمئنا به نحو احسن کار خود را خواهد کرد. لاری انسان بااستعدادی است. شرکت ما از پس خسارت از دست دادن افراد ماهر و کارآزموده برنخواهد آمد، اما به همین سهولت لاری را از دست دادیم. در حال حاضر هم لاری در شرکت ما حضور فیزیکی دارد اما ذهن و روح او دیگر به این شرکت و دغدغههای ما تعلق ندارد.
ارسال نظر