گذری کوتاه از بازار غیررسمی دیویدی
دویدن با ریسک، خندیدن با سود
برای علاقهمندان به اندازه پیادهروهای خیابانهای پررفتوآمد وسعت دارد.
برای علاقهمندان به اندازه پیادهروهای خیابانهای پررفتوآمد وسعت دارد.
کافی است کمی محدوده مورد نظر را بالا و پایین کنند. کافی است که بدانید دفعه قبل حول و حوش چه ساعتی به آنجا رفتهاند. اگر برای بار اول است که خرید میکنید، قیمت حدود 1500تومان است؛ اما اگر مشتری شوید، هزار یا احتمالا 800تومان هم البته در خریدهای عمده پرداخت خواهید کرد.
صحبت، صحبت بازار غیررسمی به اصطلاح زیرزمینی یا بازار سیاه پخش و توزیع فیلمهای غیرمجاز است که اکثرا به صورت دیویدی عرضه میشوند. معمولا سروکلههای فروشندگان این کالا از ابتدای شب پیدا میشود و در محدودهای که به صورت رسمی سرقفلیاش را به نوعی به نام خود کردهاند، بالا و پایین میکنند. جایی مناسب برای قراردادن فیلمهای خود پیدا میکنند، چند تایی را در دست میگیرند و خودشان جایی میایستند که هم از چشم ماموران دور باشند و هم عمده فیلمهایشان محفوظ باشد و هم کسانی که آنها را میشناسند، بتوانند به راحتی آنها را پیدا کنند.
جنس این بازار جور جور است به طوری که میتوانند تقاضای نظر قشرهای متفاوتی از خریداران و علاقهمندان به سینما را برآورد کند.
چرا که در این بازار میتوانید از فیلمهای قدیمی تا فیلمهای جدید و در مواردی فیلمهایی را که هنوز در کشور خودشان اکران دارند را پیدا کنید، آن هم با کیفیت دیویدی.
رضا یکی از فروشندگان این بازار بزرگ است، حول و حوش میدان فردوسی پاتوق میکند، منتهی برای پیدا کردنش باید کمی بگردید هر روز در یک مکان خاص نمیایستد. او میگوید که این خصیصه تمام همکارانش است که بعضا بسیاری از آنها همدیگر را نمیشناسند؛ چرا که شما میتوانید با یک دستگاه رایت یک به پنج خودتان تبدیل به عمدهفروش بشوید.
نزدیک به دو سال است که به این کار میپردازد. رضا دانشجو است و ساکن تهران. هم به فیلم علاقه دارد و هم پول زیاد. دوست دارد لباسهای خوب بپوشد، مسافرت برود، خوب و اندازه بخورد و فیلمهای روز را نگاه کند و برای او که مانند بسیاری از مخاطبانش با زبانهای غیرفارسی زیاد آشنایی ندارند چه چیز بهتر از اینکه فیلمها زیرنویس فارسی هم داشته باشند.
رضا توانسته است در این دو سال تقریبا دویست تا سیصد مشتری تلفنی برای خود پیدا کند. او میگوید از همه قشرها مشتری دارد، به قول خودش الان خط او را حاضرند تا پنج، شش برابر قیمت معمول بخرند، چون زنگخور بالایی دارد.
هر زنگ شاید معادل ده، پانزده هزار تومان سود داشته باشد.
رضا میداند که کار او غیرقانونی است به رغم اینکه درآمد مناسبی دارد؛ اما بعضی شبها کابوسهای بدی میبیند. او میگوید درست مثل فیلمها، عکس و جلد فیلمهایم دست و پایم را میگیرند و به کلانتری میبرند و از خواب که میپرم همان موقع صدقه میدهم؛ ولی خب بهرغم اینکه هر روز از موقع بسما... تا تمام شدن کار استرس و فشار زیادی را تحمل میکنم، اما فعلا کار دیگری نمیتوانم انجام دهم.
در روز چند حلقه میفروشی؟
بستگی به بازار دارد، متغیر است.
میانگین.
«آقا عکس ما رو که نمیگیری» تقریبا بین 200 تا 250 تا.
یعنی چه قدر سود؟
البته شاید بازار خراب شود ولی با این حال، ببین آقا برای من فیلم تقریبا 500 تا 600 تا در میآید.
یعنی تقریبا روزی ۱۰۰هزار؟
تقریبا.
راضی هستی؟
چرا که نه، کجا الان میتوانم با این وضعیت این طوری کاسب باشم؛ البته مثل سایر شغلهایی که دستفروشی است آبوهوا و مناسبتها و تعطیلیها هم در بازار ما خیلی نقش دارد و بر فروش ما تاثیرگذار است، ولی با این حال هم من راضی هستم هم مشتریهایم.
او روزهای بارانی و غیره را که امکان حضورش در پاتوق مسیر نیست را در خانه میماند و به انجام سفارشهای تلفنیاش میپردازد.
تقریبا این گفتوگو میان اکثر فروشندگان در خیابانها و برخی میادین مختلف سطح تهران یکسان است. برای این بازار هم نمیتوان بورس خاصی را در نظر گرفت. آرشیو بعضی از این فروشندگان واقعا آرشیوی کامل است و بعضا آدم غبطه هم میخورد. مثل بسیاری از مشاغلی این چنین، برخی از آنان تنها فروشندهاند و برخی علاوه بر فروشندگی، اطلاعات جامع و کاملی هم دارند و میتوانند راجع به فیلم و به قول خودشان نقاطی را که اسکاریها دست میگذارند توضیح دهند، میتوانند یک کارگردان را به طور کامل معرفی کنند و سیر تحول ساختن فیلمهایش را برایتان بگویند. برخی از آنان زمان زیادی را در اینترنت پای جستوجو میگذارند و برخی هم تنها به خرید و فروش بسنده میکنند و برایشان فرقی نمیکند که ژانر فیلم چه باشد، آنها به سود فکر میکنند.
سعیدی هم یک دانشجو است و از مشتریهای یکی از فروشندگان دیویدی که پاتوقش نزدیک پل سیدخندان است. سعیدی هم به رغم اینکه میداند کارش غیرقانونی است و به نوعی کار او و امثال او به شرکتهایی که محصولات فرهنگی عرضه میکند ضربه میزند؛ اما اقدام به خرید از این دستفروشها میکند.
سعیدی میگوید: این فیلمها کامل هستند، کیفیت صوت و تصویری بالایی دارند از همه مهمتر قیمت آنها مناسب است. او میگوید که اکثر فیلمهای شرکتی هم زیاد سانسور دارند که آن را مربوط به مسائل اخلاقی و امنیت اجتماعی جامعه میداند و از طرفی قیمتشان نامناسب است؛ اما با پولی که برای فیلمهای شرکتی میخواهید پرداخت کنید، حداقل میتوانید دو تا دیویدی بخری.
مرتضوی نیز یکی از خریداران پروپا قرص این محصولات است، مسیر رفتوآمد او از محل کارش به خانه از امام حسین(ع) است تا پیروزی. او کارگر است و عاشق فیلمهای اکشن و بزنبزن، میگوید که تمام کارهای جتلی و استیون سگال و فرانکی را دارد و همه را از این فروشندگان خریده است. آقا قیمتشان ارزونه و خوب.
یعنی اگر شرکتها هم قیمتشان را مناسب کنند میخری؟
نمیدونم تا حالا که نبوده.
اگه بشه؟
نمیدونم.
محمد، یکی از فروشندگانی است که در یکی از تقاطعهای خیابان انقلاب بساط میکند. او میگوید که سود این کار بهرغم تمام چیزهایی که دارد خوب است. او تا دو سال پیش، تراشکار بوده و در یک کارگاه سریتراشی قطعات در خیابان دماوند کار میکرده است. به دلیل مهارتش ماهی تقریبا بین ششصد تا هفتصد تومان درآمد داشته و از طرفداران فیلم است، میگوید: هم من و هم خانمم اهل فیلم هستیم.
تقریبا هفتهای سه شب را با هم فیلم نگاه میکنیم، او از تمام فستیوالها و جشنوارههای فیلم در اروپا و آمریکا با خبر است، زبان انگلیسی را خوب میداند، کتابهای مربوط به تاریخ و تحلیل سینما را خوانده است و در کتابخانهاش دارد. او به دلیل تعطیل کارگاه تراشکاری به این شغل رو آورده است. دیگرحوصله آن کار را نداشتم. آقا الان مستاجر نیستم، ماشین دارم؛ البته نصف پولش را از پیش از گرانی خانه به خاطر سابقهام در کارگاه گرفتم و باقی آن را هم با قرض و فروش اثاث و طلای همسرم به دست آوردم؛ اما الان کمکم وسایلم برگشتهاند و میخواهم یک مغازه کوچک فیلم و این جور چیزها بزنم. این کار برای من درآمد خوبی داشته، ولی خوب تا کی؟ خودم هم خستهام «آقا کار غیرقانونی دیگه نمیچسبه.»
تقریبا اکثر فروشندگان دیویدیهای غیرمجاز هم به خطرات آن آگاه هستند و هم به اثری که کارشان در جامعه دارد، اما برخی از آنان با صداقت سود خوب و بالا را و برخی دیگر هم بیکاری و اینکه در شهرستان کار نیست و تمام امکانات برای بچههای تهران است را بهانه میکنند؛ اما آنچه که معلوم است وسوسه سود و لازم نبودن سرمایه زیاد برای این کار است، البته از مافیای این کار هم نباید غافل بود. رسول از فروشندههای حولوحوش خیابان شهید مطهری است، او میگوید که اگر پخشکنندههای عمده نخواهند، شما نمیتوانید کار کنید. او فیلمهایش را از واسطه میگیرد و نحوه ورود این فیلمها را نمیگوید چون به قول خودش نمیداند، تنها میداند که عدهای هستند که از مرز میآورند، حالا کدام مرز نمیداند.
رسول میگوید آقا ما هم مثل پیک موتوریها با جانمان بازی میکنیم چون اگر گیر بیافتیم، بیچارهایم.
خوب چرا ادامه میدی؟
ندم چیکار کنم، بیکار بچرخم و مجبور بشم خلاف کنم.
مگر این خلاف نیست؟
ولی آقا سگش شرف داره.
به هر حال خلافه مگه نه؟
درسته؛ اما این کجا و آن کجا.
مگه حتما باید خلاف کنی؟
آقا تهران یه زمین یا یه شغل خوب پیدا کن برم سر کار، واسه من که تا دیپلم گرفتم رفتم سربازی چه کاری بهتر از این؟ برم پیش پدرم خواروبار فروشی کنم، مگه چقدر درآمد داره که من و چند تا دیگر رو سیر کنه؟
هیچ کدام از ما نتوانستیم همدیگر را قانع کنیم و تنها به این نتیجه رسیدیم که بالهای پرواز این کار و تمامی کارهایی که به نوعی به بازار سیاه مربوط میشوند ریسک و سود هستند و به قول یکی دو نفر از آنان هرچه ریسکش بیش سودش بیشتر.
ارسال نظر