نگاه
صدمین سالگرد تولد آسترید لیندگرن، خالق «پیپی جوراب بلند»
روز ۱۴ نوامبر مصادف است با صدمین سالگرد تولد یکی از برجستهترین چهرههای ادبیات کودکان و نوجوانان در جهان، آسترید لیندگرن، خالق آثاری ماندگار چون «پیپی جوراب بلند» است. قوه تخیل انسانها، به ویژه کودکان چیزی بود که به آسترید لیندگرن در تمام طول عمرش الهام بخشید و تصوراتش را شکوفا کرد. به عقیده او: «انسان، خواه خردسال و خواه بزرگسال قطعا به قوه تخیل نیاز داد. باید قوه تخیل داشت تا بتوان چیزی را در ذهن تصویر کرد. به عقیده من داشتن تخیل ضروری است و خوشبختانه انسانهایی وجود دارند که از این توانایی برخوردارند.»
لیندگرن که در سال ۱۹۹۹ به عنوان محبوبترین سوئدی قرن برگزیده شد، بیش از ۹۰داستان کوتاه و بلند از خود به جای گذاشت. این داستانها که تا کنون ۱۴۵میلیون نسخه از آنها در سراسر دنیا به فروش رسیده است، به ۵۷زبان از جمله فارسی ترجمه شدهاند.
آسترید لیندگرن که نام واقعی او آسترید آنا امیلیا اریکسون است، صد سال پیش، در روز ۱۴نوامبر سال ۱۹۰۷ در روستایی نزدیک شهرک ویمربی در جنوب سوئد زاده شد. پس از پایان دبیرستان، در روزنامه محلی شهر شغلی گرفت. سپس به استکهلم رفت تا منشیگری بیاموزد.
تولد قهرمانی به نام «پیپی جوراب بلند»
بیست سالش بود که در انجمن سلطنتی اتوموبیلرانی سوئد به عنوان منشی مشغول کار شد و همان جا بود که با همکارش استوره لیندگرن که رییس دفتر انجمن بود، ازدواج کرد و به نام آسترید لیندگرن شناخته شد. در سال ۱۹۳۴ دخترش کارین به دنیا آمد. کارین ۷ساله بود که در زمستان ۱۹۴۱ دچار بیماری سختى شد. مادر برای سرگرم کردن دخترش داستانهایی میگفت که قهرمانشان پیپی نام داشت، نامی که دختر خودش انتخاب کرده بود.
البته این داستانها به همان صورت شفاهی ماند تا این که در سال ۱۹۴۴ سانحهای زندگی او را کاملا دگرگون کرد: «راستش من قصد داشتم که سراغ نویسندگی نروم. اما خب ... در یکی از شبهای ماه مارس سال ۱۹۴۴ بود، شبی که هیچ وقت فراموشش نمیکنم. من روی برف سر خوردم و پایم پیچ خورد و مجبور بودم مدتی در بستر بمانم. من چون منشی بودم، به تندنویسی احاطه داشتم و به همین خاطر هم شروع کردم به نوشتن ماجراهای پیپی جوراب بلند. به هر حال قضیه از این قرار بود. من بعید میدانم که اگر در آن روز برف نمیبارید، من زمین نمیخوردم، پایم پیچ نمیخورد، مجبور نمیبودم در تخت بمانم و تندنویسی هم بلد نمیبودم، نویسنده میشدم.!»لیندگرن ماجراهای پیپی جوراب بلند را به مناسبت دهمین سالگرد تولد دخترش به او هدیه داد. در ضمن رونوشتی هم برای انتشاراتی آلبرت بونیه در استکهلم فرستاد. رییس انتشاراتی که خود فرزندان خردسال داشت، با انتشار رمان پیپی جوراب بلند مخالفت کرد. او از بدآموزی قهرمان داستان که دختر شیطان و پرروی یک ناخدا بود، بیم داشت.
اما نویسنده جوان به ذوق و استعدادش پی برده بود و در مدت کوتاهی رمان دیگری نوشت و مقام دوم بهترین کتاب کودکان انتشاراتی «رابن» و «سیونگرن» را از آن خود کرد. وقتی ناشر کار او را پسندید، آسترید لیندگرن رمان پیپی را نیز به او عرضه کرد و جایزه بهترین کتاب کودکان این انتشاراتی را گرفت. از آن زمان سلسله رمانهای پیپی جوراببلند بارها و بارها چاپ شد و تاکنون به ۵۷ زبان ترجمه شده است. به راستی چرا؟ شاید چون پیپی رویای کودکانه همه ما است. کودکی که بزرگسالان او را ضعیف میپندارند؛ ولی در عین نیرومندى، شوخ، سرزنده، بامزه، حاضرجواب، یکرنگ و مهربان است. کودکی که چند دهه پیش از تثبیت منشور حقوق کودک توسط سازمان ملل متحد به حقوق خود و همسالانش آگاه است.
نوشتن، راهی برای تسکین خویشتن
هرچند آسترید لیندگرن به نگرانیها و غم و اندوه کودکان هم در آثارش پرداخته و به این خاطر مورد انتقاد هم قرار گرفته است؛ اما فضای داستانهای او اکثرا آزاد و شاد و بیدردسرند. به عقیده یکی از منتقدان، نوشتن برای آسترید لیندگرن گاه فرار به جهان بی غلوغش کودکی بود؛ جهانی که برخلاف دنیای بزرگسالان از جنگ و قهر و فقر و ستم خالی و عاری بود. لیندگرن خود میگوید: «راستش من مینویسم تا خودم را دلداری و تسکین دهم. برای من غیرقابلتحمل است که سختی کودکان را ببینم. انسان بودن دشوار است، مگر نه! شاید دشواری و سختی کشیدن جزئی از زندگی باشد، اما من فکر میکنم که کودکان کوچک و معصوم باید در خوشبختی و آسودگی خاطر زندگی کنند؛ دست کم تا زمانی که کودک هستند. من مینویسم تا فراموش کنم که متاسفانه واقعیت گاه جور دیگری است.»آسترید لیندگرن برای آشتی با زندگی و ساختن زندگی آشتیجویانه، راه کودکان را برگزید. هنگامی که در سال ۱۹۷۸ برای نخستین بار جایزه صلح ناشران در آلمان به یک نویسنده کتابهای کودکان؛ یعنی او اعطا شد، در سخنرانی خود گفت: «آیا نمیشود چشمپوشی از قهر را یاد گرفت؟ آیا نمیتوانیم بکوشیم از خود انسانهای دیگری بسازیم؟ چگونه و از کجا باید آغاز کرد؟ من بر این باورم که باید کار را از پایه آغاز کرد از کودکان.»او که به نقش و سهم مهم کودکان ایمان داشت در نطق خود در مراسم اهدای جایزه صلح ناشران آلمان گفت: «آنانی که امروز کودکاند، در آینده گردانندگی بازار و اقتصاد جهان را برعهده خواهند گرفت؛ البته اگر از این جهانی چیزی باقی مانده باشد. آنان هستند که در مورد جنگ و صلح تصمیمگیری خواهند کرد و در مورد اینکه در چه جامعهای میخواهند زندگی کنند. در جامعهای که در آن خشونت روز به روز بیشتر میشود یا جامعهای که انسانها در آن در صلح و اتحاد زندگی میکنند.»و دقیقا در اینجا است که نقش بزرگسالان در آموزش و پرورش خردسالان مشخص میشود: «اینکه کودکان را آزاد و بدون توسل به اقتدا و زورگویی تربیت کنیم، به این معنی نیست که آنان را به حال خودشان واگذاریم و به دست سرنوشت بسپاریم. همه ما چه بزرگ و چه کوچک، به معیارهای رفتاری نیاز داریم و بهترین شیوه آموزش به کودکان این است که خود پدر و مادرها الگو قرار گیرند.»گفتیم که آثار آسترید لیندگرن اکثرا فضای کودکانه شاد و آزادی را تداعی و زنده میکنند. اما این به این معنی نیست که او به مسائل فردی و اجتماعی کودکان نپرداخته است. موضوعها و مضمونهایی چون تنهایی، درماندگی، زور، بیکسی، غم و غصه و حتی مرگ نیز در آثار او یافت میشوند. رمان «برادران شیردل» او در سال ۱۹۷۳ کودک بیماری را ترسیم میکند که در آرزو و انتظار مرگ است تا بار دیگر بتواند با برادر از دست رفته اش دیدار کند.
ارسال نظر