گذر
۶۷ سال در کنار یک ملت کهنسال
ایران را دوست دارم، برای اینکه وطن مناست، خوزستان را دوست دارم، برای این که ولایت مناست، و عاشق آبادان هستم، برای اینکه زادگاه مناست.
ناصر تقوایی
ایران را دوست دارم، برای اینکه وطن مناست، خوزستان را دوست دارم، برای این که ولایت مناست، و عاشق آبادان هستم، برای اینکه زادگاه مناست.
در تابستان سال ۱۳۲۰ خورشیدی، در گرمای جنگ جهانگیر دوم، در قلب جنگلی از نخلهای ستبر سبز، در یک روستای عربنشین زاده شدم. در کودکی یک سیاح حرفهای بودم و همراه پدر به دوردستترین بندرهای دریای جنوب سفر کردم و هرکلاس ابتدایی را در شهری و دهکورهای خواندم و هفت سال بعد که به زادگاه خودم برگشتم در عالم خیال یک سندباد نوجوان بودم. در مدرسه به ادبیات علاقه داشتم، اما ریاضی خواندم. در جوانی داستان کوتاه مینوشتم و فریفته شیوههای نو بودم، اما باز نمیدانم چه شد که از سینما سر درآوردم.
در این مسیر به آدمهای دانا برخوردم و صحنههای جالب، ولی زندگی خودم هیچ صحنه جالبی ندارد. تنها شانس من در زندگی شاید این بوده که با یک تولد ناخواسته شصت سال تمام مثل یک آدم زیادی در کنار یک ملت کهنسال زندگی کردهام. دوازده داستان کوتاه، سیزده فیلم گزارشی و مستند، سه فیلم کوتاه داستانی، شش فیلم بلند سینمایی و یک مجموعه شانزده ساعته تلویزیونی در کارنامه من دیده میشود. به اضافه یک مجموعه عکس و اسلاید از طبیعت و زندگی و فرهنگ این مرز پرگهر، در هزار و یک نما. با این همه از دور تنبل جلوه میکنم؛ چرا که در این ده ساله، به دلایلی که ناگفتنش بهتر است، کارهای تازه مرا نه کسی خوانده، نه کسی دیده ...
سه فیلم من پیدر پی ناتمام ماند، هیچ گلایهای از هیچکس ندارم و توقع ندارم کسی در این راه با من همراهی میکرد، اما فکر میکنم کسانی که جلوی این کار را گرفتند و مانع ساخت این نوع فیلمها شدند، بعضی وقتها یک کارمند بودند و نه سیاستمدار، بنابراین این اتفاق تاثیر یک سلیقه است.
در هر محیط فرهنگی که مدیرانی دلسوز فرهنگ وجود داشته باشند، انجام کار مستقل متوقف نمیشود و زمانی که این شرایط فراهم نبود، ما در خانه نشستیم و فیلم نساختیم. شاید هم اگر حرمتی هماکنون در جامعه داریم بههمین علت است که در حد گذران زندگی هم بهفیلمسازی نگاه نکردیم.
«زمانی که فشار بر ادبیات ما بود، سینمای ما رشد کرد و شاید یکی از دلایلی که من ادبیات را ترک کردم و به سمت سینما آمدم همین باشد، من در آن سالها یک داستان ۸۵ صفحهای نوشته بودم که ۶۰ صفحه آن قرار بود سانسور شود. درباره سینما هم همینطور اگر فرصت و سالهای طولانی برای تجربه کردن داشتم شاید کارم را دوباره عوض میکردم. زمانیکه یک هنرمند یک فیلمی را شروع به فیلمبرداری میکند، بیش از آن نیروی او صرف شده است و همانند زمان پایان فیلمبرداری یک فیلم خسته است و داستان فیلم برای او کهنه شده است. فیلمسازانی استثنایی بودند که در جامعه بدون وقفه ادامه دادند، همچون عباس کیارستمی، اما بین کارهای من و آقای بیضایی فاصلههای ده ساله است.
بخشی از صحبتهای ناصر تقوایی در ایسنا
ارسال نظر