مک کللان و واترگیت ۲۰۰۸
کتاب اسکات مک کللان، مشاور مطبوعاتی بوش و سخنگوی کاخ سفید با عنوان «درون کاخ سفید بوش و فرهنگ فریب واشنگتن»، مدتى است که به یکی از سوژههای جنجالی در محافل سیاسی و خبری آمریکا تبدیل شده است.
لحن انتقاد جویانه، اعتراف گونه و افشاگرانه این کتاب باعث شده است که توجه قانونگذاران در کاپیتول هیل نیز جلب شده و این گمانه زنی را که کنگره از وی برای شهادت در تحقیقی توسط کنگره علیه دولت بوش دعوت به عمل آورد، تقویت کرده است.
مک کللان با انتقادی بسیار شدید از رییسجمهور آمریکا، وی را به تبلیغات برای جلب حمایت در آغاز جنگ عراق و تلاش برای تغییر سریع اوضاع متهم کرد. مشاور بوش نوشته است: من هنوز هم بوش را دوست دارم و او را تحسین میکنم، اما او و مشاورانش یک سری مبارزات تبلیغاتی را با سطح بالایی از دروغ آغاز کردند که برای حفظ و جلب حمایتهای مردمی در زمان جنگ بسیار ضروری بود.
وى در ادامه آورده است: تاریخ ثابت مىکند که آنچه اکثر آمریکایىها در مورد آن اتفاق نظر داشتند، یعنى تصمیم حمله به عراق یک اشتباه بسیار جدى استراتژیک بوده است. هیچ یک- از جمله من- نمىتوانیم با قاطعیت بگوییم که دورنماى این جنگ بعد از دهها سال بعد چگونه خواهد بود. در حالى که همه ما مىتوانیم به طور کامل تاثیرات آن را درک کنیم، آنچه الان مىدانم، این است که هر جنگى باید زمانى آغاز شود که ضرورت دارد و جنگ عراق ضرورتى نداشت.
نکته ای که بیش از همه موجب آزار جورج بوش میشود، این است که این کتاب در بحبوحه مبارزات انتخابات ریاستجمهوری آمریکا با فروش فوقالعادهای مواجه شده است. از سوی دیگر انتشار نتایج یک نظرسنجی توسط شبکه CBS این وضعیت را بغرنجتر کرده است. این نظرسنجی از محبوبیت ۲۵درصدی بوش در میان مردم کشورش حکایت دارد؛ رقمی که حتی از سوی بسیاری از تحلیلگران نزدیک به حزب جمهوریخواه نیز فاجعه آمیز ارزیابی شده است.
در چنین موقعیتی بهترین راهبردی که به مک کین پیشنهاد شده، این است که از خیر کمکهای مالیای که بوش قادر است با توجه به نفوذ خود در میان جمهوریخواهان برای وی جذب کند، گذشته و امیدوار باشد تا تصویری متفاوت از خود نسبت به هم حزبی کاخ سفیدیش در اذهان به ثبت برساند.
این موضوع باعث شده است که احتمال بروز دو دستگی در حزب جمهوریخواه بیش از پیش خطرآفرین جلوه کرده و باعث شود که برخی از جمهوریخواهان برجسته و اعضای ارشد دولت بوش توجه بیش از حد رسانه ای به این موضوع را شدیدا مورد انتقاد قرار دهند.
اد کیلپسی، مشاور کاخ سفید چندی پیش طی نامهای به شبکه CBS ضمن سرزنش این شبکه به خاطر حذف برخی از اظهارات رییسجمهور در یک مصاحبه، توجه بیش از حد این رسانه به جنگ عراق را نگران کننده توصیف کرده است.
ترند دافی، معاون سابق مک کللان هم با انتشار مقالهای در واشنگتن پست نوشت که مک کللان هرگز در زمان حضورش در کاخ سفید از اشتباهاتی که در کتاب اخیرش مدعی تجربه آنها شده است، حرفی به میان نیاورده بود.
استراتژیستهای حزب جمهوریخواه معتقدند در زمانهای که حزب جمهوریخواه برای مقابله با دموکراتها بیش از هر زمانی در گذشته به یکپارچگی و حمایت از میراث بوش نیاز دارند، نباید وقایعی نظیر انتشار یک کتاب باعث شود که نامزد اصلی جمهوریخواهان در مبارزات انتخاباتیش خود را تافتهای جداباقته جلوه داده و سعی کند هویتی کاملا مستقل از بوش در اذهان ترسیم کند.
اما به نظر میرسد که وضعیت بسیار بغرنجتر از آن باشد که بتوان حتی با حمایتهای کلی از سیاستهای بوش در دوران زمامداریش، انسجام در حزب جمهوریخواه را حفظ کرد. اکنون با توجه به انتقاد پیشین برخی دیگر از مشاوران سابق بوش از عملکرد و افول غیرقابل کنترل وجاهت وی انجام چنین کاری تا حدی گزاف و پرهزینه شده است که در نهایت حزب جمهوریخواه را مجبور سازد که بوش را برای حفظ اعتبار خود به قربانگاه ببرد.
شاید وضعیت کنونی بوش و اتهامات دروغگویی به مردم آمریکا با وضعیتی که برخی از روسای جمهور آمریکا در گذشته تجربه کرده و موجب ثبت نام آنان در تاریخ آمریکا شده است، قابل مقایسه باشد. این مقایسهای است که اکنون برخی از رسانههای آمریکا آن را به صراحت بیان میکنند.
در ماه مه سال ۱۹۶۰ پس از آنکه ایزنهاور پرواز هواپیمای جاسوسی مدل U-۲ آمریکا را بر فراز آسمان شوروی تکذیب کرد، این کشور اسنادی در این مورد ارائه کرد و موجبات سرافکندگی بینالمللی آمریکا از این حادثه فراهم آمد.
لیندون جانسون و ریچارد نیکسون هم در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی با انتشار گزارشهایی کذب از روند پیشرفتها در جنگ ویتنام، نامی ناخوشایند از خود در خاطره آمریکاییها بر جای گذاشتند. در سال ۱۹۷۴ هم ماجرای واترگیت موجب استعفای نیکسون شد. همچنین دروغهای بیل کلینتون در مورد عدم وجود هرگونه رابطه میان وی و مونیکا لوینسکی استیضاح و سرافکندگی وی را در افکار عمومی کشورش به همراه آورد.
آیا عدم محبوبیت بوش و وجود اتهامات متعدد دروغگویی علیه وی، باعث خواهد شد تا واترگیتی دیگر در تاریخ سیاسی ایالات متحده رقم بخورد یا این که انتقامگیری علیه وی به کارزار انتخاباتی ماه نوامبر آمریکا و کابوس هولناک از پیروزی باراک اوباما در ارودگاه جمهوریخواهان موکول خواهد شد.
آمریکا د رخاورمیانه از ۱۹۶۷ تاکنون
کتاب «آمریکای زور و حکم» نوشته نصیر عاروری، نویسنده و پژوهشگر عرب، یک کتاب پژوهشی در زمینه سیاستهای ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه از سال ۱۹۶۷ تا کنون است که با استقبال خوبی از سوی جوامع پژوهشی و تحقیقاتی و حوزههای دانشگاهی در کشورهای عربی مواجه شده است.این کتاب که در حقیقت به زبان انگلیسی نوشته شده و توسط منیرالعکش به زبان عربی ترجمه شده و توسط انتشارات مرکز مطالعات وحدت عربی در بیروت منتشر شده است.نویسنده در این کتاب تلاش میکند بر روی سیاست بازدارنده آمریکا مبنی بر اجازه ندادن به فلسطینیان به مشارکت حقیقی و صحیح در روند صلح با هدف به رسمیت نشناختن کشور فلسطین تمرکز کند و این ایده را به خوانندگان القا کند که دلیل شکست مذاکرات تنها این بوده است که طرفهای مذاکرهکننده همواره به عوامل شکستها پرداخته بودند و هیچ گاه موضوع صلح را مورد بررسی قرار ندادهاند.وی دلیل این ادعای خود را گذشت این مدت طولانی از مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل میداند و این چالش را این گونه توصیف میکند که عمر گرانبهای ما صرف تلاشهای صلح نیرنگآمیزی شد که با گذشت سالیان طولانی هیچ پیشرفتی حاصل نشد و هیچ گامی به سمت صلح برداشته نشده است.
وی درباره شیوه سیاسی ایالات متحده آمریکا در برخورد با موضوع صلح اعراب و اسرائیل تاکید میکند: ایالات متحده با احتکار موضوع صلح و خودمحوری در روند مذاکرات همواره روند صلح را به چالش انداخته و در نقش بینالمللیاش بیش از آن که به فکر رسیدن به یک صلح پایدار باشد، همواره تلاش کرده منازعات سیاسی میان کشورهای عربی و اسرائیل را تنها با هدف رسیدن به منافع شخصی و اسرائیل به نتیجه برساند.
وی همچنین در کتاب خود ایالات متحده آمریکا را به اهمالکاری در برابر اسرائیل برای اشغال اراضی کشورهای عربی متهم میکند و آن کشور را به دلیل بستن چشمانش در برابر فعالیت خشونتآمیز و غیر انسانی اسرائیلیها مورد نکوهش قرار میدهد.
وی سپس از شخصیت و تلاشهای شارل دوگول، رییسجمهوری سابق فرانسه تقدیر و ستایش میکند و مینویسد: هر قدر شارل دوگول تلاش کرد با کمک رهبران بینالمللی راهی برای برون رفت سیاسی از تحولات خاورمیانه بیابد و منازعات اعراب و اسرائیل را پایان دهد، در مقابل ریچارد نیکسون، رییسجمهوری اسبق آمریکا و هنری کسینجر تمام آرزوها را بر باد دادند و همه امیدها را به یاس و ناامیدی تبدیل کردند.وی در نهایت کتابش را این گونه به پایان میرساند که ایالات متحده آمریکا خود مسوول شکست مذاکرات صلح در خاورمیانه است و نبود صلح و ثبات و گسترش و تداوم اشغالگری ثمره این سیاستهای خود محور و یکجانبهگرایانه ایالات متحده آمریکا است.
منبع:irdiplomacy.ir
ارسال نظر