بزرگ زیباست
منبع: نیویورکر
شاید سیاستمداران آمریکایی این روزها چندان خشنود نباشند، اما در خصوص بنگاههای کوچک متفقالقول هستند و راضی به نظر میرسند.
نویسنده: جیمز سوروویچکی
منبع: نیویورکر
شاید سیاستمداران آمریکایی این روزها چندان خشنود نباشند، اما در خصوص بنگاههای کوچک متفقالقول هستند و راضی به نظر میرسند. هم جمهوری خواهان و هم دموکراتها، با عقیدهای مشترک در خصوص بازار کار، سعی دارند کمپانیهای کوچک را از کمکهای بیشتری بهرهمند سازند و توانایی بیرقیب شرکتهای کوچک برای کارآفرینی و نوآوری را جار زنند. این امر تا حدی حاکی از حساب و کتابهای سیاسی است، (در واشنگتن تجارت خرد و کسب و کارهای کوچک از لابی قدرتمندی برخوردارند.) اما در عین حال نشانگر نفوذ و تسلطی است که تجارت خرد و کسب و کارهای کوچک بر تخیلات و پندارهای عمومی دارند. ما آمریکاییان شاید دلارهایمان را در همهچیزفروشیهای زنجیرهای چندملیتی و فروشگاههای لوازم پیشساخته منزل خرج کنیم، ولی در کنج قلبهایمان فضای دنج کوچکی هم برای مغازهای مخفی داریم.
همان طور که مارک لوینسن در کتاب اخیر خود «ای.اند.پی بزرگ و جدال بر سر کسب و کارهای کوچک در آمریکا» نشان میدهد، فروشگاه «ای.اند.پی» (سوپرمارکت زنجیرهای مشهور و عظیمی در اقصی نقاط آمریکا) در نیمه نخست قرن بیستم بزرگترین و معتبرترین فروشگاه زنجیرهای جهان بوده؛ مشتریان و مصرفکنندگان قیمتهای پایین و امکان گزینش وسیعی را که «ای.اند.پی» پیش رویشان مینهاد دوست داشتند. اما بی اعتمادی به قدرت «ای.اند.پی» و تهدیدی که برای معیشت خواربار فروشیها در بر داشت، موجب تشکیل بسیج ملی علیه فروشگاههای زنجیرهای شد، که این نیز به وضع قوانینی برای محدود کردن رقابت و جلوگیری از کاهش بودجه توسط
خرده فروشان بزرگ و زنجیرهای منجر شد. ایالتها مالیاتهایی تصویب میکردند که هدفشان مشخصا فروشگاههای زنجیرهای بود. مصوبه رابینسن - پتمن معامله با فروشگاههای زنجیرهای را در صورتی که کلانتر از معاملات منعقده با سایر خردهفروشان باشد، عملا برای عرضهکنندگان غیرقانونی میساخت. قوانین تجارت عادلانه نیز، چه ایالتی و چه فدرال، به تولیدکنندگان اجازه میداد برای فروش کالاهایشان حداقلی از قیمت بازفروش را تعیین و اعمال کنند و به طور قانونی از فعالیت خرده فروشان از تخفیف قیمت کالاهایشان جلوگیری نمایند.
نکته عجیب این است که گرچه این قوانین از جنبشی پوپولیستی نشات گرفتند، ولی در واقع به طور گستردهای موجب افزایش قیمتها شدند. به عبارتی دیگر، این مردم نبودند که حکومت سعی در حفاظت از آنها در برابر کسبوکارهای بزرگ و تجارت کلان داشت - کوشش حکومت برای محافظت از کسب و کار بنگاهها و شرکتهای کوچک بود.
مهمترین دشمن «ای.اند.پی» در گنگره، رایت پتمن پوپولیست، به صراحت در این خصوص میگفت که میخواسته تضمین حاصل کند که ایالات متحده به «ملت فروشندگان» تبدیل نشده است. واداشتن مصرفکنندگان به خرج کردنی کمی بیشتر از گذشته برای خواربار و لوازم منزلشان به زحمت اش میارزد، اگر این واداشتن وسیلهای برای هدف مذکور (حفظ شرکتهای کوچک و تولیدکنندگان) باشد.
این روزها نظارت حکومت بر بالا
نگاه داشتن قیمتها کمتر از گذشته مردمپسند است. اما بتسازی از کسب و کارهای کوچک ادامه دارد. بخشی از حمایتهای لازمه از این نیت خیر ناشی میشوند که کمپانیهای کوچک موجب تنوع در گزینشها و ارتباط با جماعتهای محلی میشوند.
ولی بخش عمده حمایتها از این ایده ناشی میشوند که اقتصاد این ملت به بهترین وجه متکی بر چنین کمپانیهایی است. با فرض کوچک بودن اکثریت قاطع کسب و کارها در آمریکا و اینکه، بنا بر شنیدههایمان، کسب و کارهای کوچک بیشترین سهم را در ایجاد مشاغل نوین دارند، این ایده به اندازه کافی معقول به نظر میرسد. اما حقیقت این است که در کل از منظر اقتصادی کمپانیهای کوچک محرکهای واقعی رشد نیستند و این را میتوان با نگاه به خط سیر اقتصادهای جهان دریافت. کشورهای توسعه یافته با بالاترین درصد کارمندان و کارگران شاغل در بنگاههای کوچک عبارتند از یونان، پرتغال، اسپانیا و ایتالیا - یعنی همان چهار کشوری که گرفتاریهای اقتصادیشان چنین ضایعهای را برای بازارهای مالی اروپا پدید آورد.
این در حالی است که کشورهایی که کمترین درصد اشتغال توسط بنگاههای تجاری کوچک را دارا میباشند عبارتند از: آلمان، سوئد، دانمارک، و ایالات متحده - کشورهایی با قویترین اقتصادها در جهان.
این رابطه اتفاقی نیست، بلکه واقعیت سادهای را نشان میدهد: کسب و کارهای کوچک در کل کمتر از تجارتهای کلان تولیدگرند؛ گرچه بیشترین مشاغل را پدید میآورند، ولی در عین حال بیشترین مشاغل را هم از بین میبرند؛ زیرا پدید آوردن یک پیشه تجاری آسان، اما حفظ و پیشبرد آن دشوار است. این در سراسر جهان صدق میکند. اخیرا در پژوهشی توسط بانک جهانی، با در نظر گرفتن نود و نه کشور در حال توسعه، آشکار شد که بنگاههای اقتصادی بزرگ به نحو قابل توجهی رشد تولیدگرانهای داشتهاند.
و در ایالات متحده، همانطور که پژوهشی در سال ۲۰۰۹ نشان داد، رابطه بین میزان رشد و تولید بسیار نزدیک است. این تا حدی از آن رو است که تجارتهای کلان میتوانند هم از مزایای اقتصاد تک محصولی بهرهمند شوند و هم از فواید اقتصاد چند محصولی. همچنین تجارتهای کلان بهتر میتوانند از تکنولوژیها و سیستمهای تولیدی و توسعه محور سرمایهسازی کنند؛ برای مثال، در ایالات متحده کمپانیهای بزرگ پاسخگوی اکثر مخارج پروژههای تحقیق و توسعه هستند.
همانطور که لوینسن نشان میدهد، «ای.اند.پی» با سرمایهگذاری در بخش لوازم خانگی و سیستم تحویل در منزل توانست نحوه مدیریت صورت اموال خود را که برای هر خرده فروشی حیاتی است، ارتقا بخشد. در حالی که رقبای ای.اند.پی چهار ماه را به صورت برداری از اموال خود اختصاص میدادند، خود «ای.اند.پی» همین کار را در پنج هفته انجام میداد. شرکت وال مارت نیز به همین نحو در زنجیره تدارکاتی خود سرمایهگذاری زیادی انجام داد و از اینرو مسوول بخش چشمگیری از رونق و افزایش تولید در دهه نود میباشد.
برای کسب و کارهای کوچک نوآوری در این عرصه و به این شکل بسیار دشوارتر است، به ویژه وقتی سطح اعتبارات، مثل دوره فعلی، پایین باشد. از این مهم تر، اکثر کسب و کارها و امور تجاری ضرورتا تمایلی به گسترش و نوآوری ندارند. در پژوهشی که اخیرا توسط اقتصاددانان معاصر، اریک هرست و بنیامین پوگسلی، صورت گرفته نشان داده شده که تعداد بسیار کمی از صاحبان شرکتهای تجاری کوچک علاقه دارند به صاحبان شرکتهای تجاری بزرگ تبدیل شوند، یا حتی ایده نوینی را وارد بازار سازند. اکثر آنان صرفا مردمی هستند که میخواهند کمپانی کوچکی را اداره کنند، کاری کنند که از آن لذت میبرند و تا حدی بر زندگی مالی خود کنترل داشته باشند.
این اهداف قابل ستایش اند، ولی میزان تولید کمپانیها را بالا نخواهند برد و این نکته مهم است؛ زیرا تولید بیشتر محرک اصلی رشد اقتصادی طولانی مدت و استانداردهای بالاتر زندگی است. کمپانیهای بزرگ به دلیل میزان تولید بالاتر، به طور متوسط، میتوانند کارمندانشان را از دستمزد و تسهیلات بهتری بهرهمند سازند یا مثلا در مورد وال مارت، اجناس را با قیمتهای مشخصا پایینتری به مصرفکنندگان عرضه کنند و البته این نکات تاثیر زیادی بر استانداردهای
زندگی دارند.
این اتفاقی نیست که در دهههای پس از جنگ جهانی دوم، وقتی که کارگران عادی آمریکایی به بخشی از طبقه متوسط تبدیل شدند، کمپانیهای عظیم درصد بسیار بالایی از نیروی کار را به استخدام خویش درآوردند، در ابتدای دهه هفتاد از هر پنج کارگری که به کشاورزی اشتغال نداشتند یک نفر برای یکی از پانصد کمپانی ثروتمند وقت، کار میکرد. کوچک شاید زیبا باشد؛ ولی چندان پر ارزش و روبه ترقی نیست.
ارسال نظر