محمدحسین رحمتی*

این ستون مثال‌هایی ساده‌ از کاربرد آموزه‌های اقتصاد در زندگی روزمره است و نشان می‌دهد که در هر رویدادی استفاده از مفاهیم اقتصادی به فهم بهتر مساله کمک می‌کند. من همیشه از کادو دادن و کادو گرفتن بیزار بوده‌ام، چراکه به زعم من هزینه تمام‌شده، متناسب با مطلوبیت فرد کادو‌گیرنده نیست. اگر هزینه مذکور در اختیار وی بود، او می‌توانست کالایی را بخرد که بیشترین مطلوبیت را برایش به ‌همراه دارد و لذا هر کادویی کمتر از هزینه‌اش وی را خوشحال می‌کند و این خود اتلاف منابع است. لذا همیشه فکر می‌کردم دادن هدیه نقدی به جای کالا بهبود پارتو است، اما مردم معمولا از دادن هدیه ریالی ناچیز مثلا ۳ هزار تومانی شرمگین می‌شوند و به آنها تلقین می‌شود که این هدیه نوعی کمک است تا کادو. آنچه بدیهی است اگر هدیه‌گیرنده چنین تصوری نکند، اعطای هدیه ریالی نسبت به کادو بهبود پارتو است.

امروز در مراسمی شرکت کردم که شب سال نو یا شب کریسمس برگزار می‌شود. این مراسم برای ما ایرانی‌ها نوعی بازی است، ولی برای آمریکایی‌ها مراسم کادو شب عید است. بازی به این روش است که در یک جمع دوستانه، هر فردی یک کادو می‌آورد و کادوها‌ی جلد شده داخل یک بسته بزرگ گذاشته می‌شود. سپس قرعه کشی انجام می‌شود و به هر فردی یک شماره داده می‌شود. ابتدا فردی که کمترین شماره را دارد از میان کادو‌های جلد شده یک کادو را انتخاب می‌کند. وی کادو خود را باز می‌کند، به همه نشان می‌دهد و سپس می‌نشیند.

نفر دوم هم به طور مشابه کادویی را به تصادف انتخاب می‌کند، ولی وی فرصت دارد که کادو خود را با افرادی که شماره کمتری از خود دارند، مبادله کند. لذا به کمک این سیستم نفری که بیشترین شماره را دارد، می‌تواند بهترین کادو را از میان تمام کادوهای قبلی انتخاب کند. به این روش اگر همه کادوها ارزش مشابهی داشته باشند، مطلوبیت کل جامعه از توزیع تصادفی کادوها بهتر است اما هنوز تعادل پارتو نیست. این تعادل بهینه پارتو نیست؛ چون فردی که کمترین شماره را دارد مطلوبیت بیشتر یا مساوی از یک توزیع تصادفی کسب می‌کند. به زبان دیگر، وقتی هر کادو مبادله می‌شود لزوما هر دو طرف مبادله احساس رضایت نمی‌کنند و این مبادله یک عمل بهبود پارتو نیست.

*دانشجوی دکترای اقتصاد دانشگاه آستین

Mh.rahmati@gmail.com