تاریخ شفاهی- علینقیعالیخانی( ۱۴)
جلسات حزبی در خانه نادر نادرپور
شما و دوستانتان چه آرمانهایی در ذهن داشتید؟ ایران آرمانی، حکومت آرمانی و ایده آرمانیتان چه بود؟
قبل از اینکه جواب این سوال را بگویم؛ {در ادامه جواب قبلی} دوست دیگرم که همه او را میشناسند نادر نادرپور بود که با هم حزببازی میکردیم. خانه او برای برگزاری جلسههای ما خیلی مناسب بود. خانهاش هم توی یکی از کوچههای لالهزار [بود]. خودمان هم درست نمیدانستیم چه میخواهیم. مقدار هنگفتی از شور و حالمان برای وقتی بود که بچهتر بودیم. خودمان را جدیتر میگرفتیم و همگیمان هم احساسات ناسیونالیستی داشتیم. تبلیغات دوره رضاشاه فوقالعاده بود و همراه با عمل بود؛ یعنی ما به چشم خودمان میدیدیم یک چیزهایی در کشور نیست و دارد میآید. فرض بکنید که من به عنوان یک بچه در تاکستان میدیدم که هر روز لوکوموتیو صدا میکند و دارند خط راهآهن میکشند به طرف زنجان و تبریز. من پیش خودم حساب میکردم که اینها اگر روزی یک کیلومتر ریل بگذارند، چند وقت میکشد ما به زنجان برسیم و روی محاسبات بچگانه خودم فکر میکردم با همین ریتم میتوانند ریلگذاری را ادامه بدهند و بروند تبریز و بروند تا مرز روسیه و ترکیه. خب این روی من اثر میگذاشت.