ورود انصارالله به جنگ حماس و اسرائیل چه معنایی دارد؟
تصویر چهاربعدی از جبهه سوم جنگ
سهشنبه ۳۰ اکتبر سخنگوی نیروهای مسلح یمن در بیانیهای اعلام کرد که بنا به درخواست مردم یمن، نیروهای مسلح عملیات گسترده موشکی و پهپادی به اراضی اشغالی انجام داده و این آمادگی را دارد که دست به عملیات بیشتری علیه اشغالگران بزند. سرتیپ یحیی سریع تاکید کرد: تعداد زیادی موشک بالستیک و کروز و تعداد زیادی پهپاد را به سمت اهداف مختلف دشمن صهیونیستی پرتاب کردیم. این عملیات سومین عملیات جنبش انصارالله در حمایت از فلسطین است. سریع البته تاکید کرد که یمن تا توقف تجاوز اسرائیل به حملات دقیقتر با راکت و پهپاد ادامه خواهد داد. این تاکید نشان میدهد که راهبرد اصلی جنبش انصارالله ایجاد بازدارندگی و نه نبرد طولانیمدت است و با این منطق پیامهای هشدار را برای متوقف کردن عملیات زمینی اسرائیل ارسال کرده است.
با این حال تاثیرات ادراکی این اقدام در گام اولیه سوالاتی را درخصوص چشمانداز پیش رو به میان آورده است. اینکه این اقدام چه معنایی برای گسترده شدن جنگ در منطقه دارد؟ باز شدن جبهه سوم از سوی یمن با چه مختصاتی انجام میشود و چه مقدورات و محذوراتی دارد؟ این اقدام چه تاثیری بر روابط احیا شده ایران و عربستان سعودی دارد که موضوع یمن بخش مهمی از مذاکرات دوساله میان تهران و ریاض بوده است؟ و در نهایت این اقدام تا چه حد میتواند فرآیند شکل گرفته ابتدایی صلح میان انصارالله و ریاض را دچار چالش سازد؟
تصویر اول این است که عملیات موشکی و پهپادی از نوع بالستیک و انفجاری نیروهای مسلح یمن علیه اسرائیل را اگر باز شدن جبهه جدیدی در جنگ غزه بدانیم، میتواند درگیری حماس و رژیم صهیونیستی را گسترده کرده و به منزله منطقهای شدن جنگ و ورود بازیگران جدید به آن باشد. هشدارهایی را که طی چند روز گذشته از سوی برخی مقامات منطقه درخصوص تشدید درگیریها و کشانده شدن به سطح خاورمیانه مطرح شد، میتوان بازتابی از پتانسیل تشدید ابعاد جنگ دانست. اگرچه بسیاری از بازیگران محاسبات منطقی و پیچیده خود را توام با دوراندیشی و احتیاط به کار گرفتهاند، اما همه چیز میتواند در یک لحظه تغییر و رشتهها را پنبه کند. این مساله بهویژه برای محور مقاومت که دههها استراتژی منطقهای خود را بر حذف اسرائیل از معادلات منطقه قرار داده میتواند گزینهای عملیاتی و در دست اقدام باشد. بهخصوص که انگیزه آن نیز با ماشین کشتار اسرائیل در نوار غزه بهوجود آمده است.
در تصویر دوم به چند دلیل جنبش انصارالله بهعنوان بخشی از محور مقاومت نمیتواند برای یک دوره طولانیمدت با این فرض که طبق پیشبینی ها نبرد حداقل شش ماه به طول بکشد، در وضعیت جنگی با اسرائیل قرار بگیرد. عامل اول بعد مسافت بین صنعا تا جنوبیترین نقطه سرزمینهای اشغالی است که در حدود ۱۸۰۰ کیلومتر فاصله دارد. برای وارد کردن ضربه و از آن مهمتر فعال نگه داشتن این جبهه نیاز است که از موشکهای بالستیک بردبلند مانند خانواده قدس از جمله قدس ۳ و ۴ با برد ۲۰۰۰ کیلومتری استفاده شود. استفاده روزانه آن هم در مقیاس گسترده با منطق این سلاح سازگاری ندارد.
در واقع منطق موشکهای بالستیک ایجاد یک ضربه غافلگیرکننده و خسارتزا است و نمیتواند مانند راکت و موشکهای بردکوتاه در مقیاس عملیاتی برای یک دوره میانمدت در دستور کار باشد. این مساله در مورد پهپادها بهویژه خانواده پهپادهای صماد و وعید نیز صادق است. عامل دوم مساله هزینههای استفاده از موشکهای بالستیک است که معمولا برای پشتیبانی از قدرت موشکی به قصد ایجاد بازدارندگی مورد استفاده قرار میگیرند. استفاده روزانه از این سلاح هزینههای زیادی را بر بازیگر استفادهکننده تحمیل میکند که برای یمن در وضعیت کنونی توجیه اقتصادی ندارد.
تصویر سوم که به پرسش تاثیر بر فرآیند صلح میان انصارالله و عربستان باز میگردد این واقعیت است که استمرار حملات مقاومت یمن میتواند مجددا مساله تهدیدات علیه خاک عربستان و ایجاد ناامنی در آبراه دریای سرخ و تنگه بابالمندب را از سوی ریاض و واشنگتن به میان آورد و آن را تبدیل به تنش مجدد و بازگشت طرفین از میز مذاکره به میدان نبرد کند که در چند روز گذشته این وضعیت منجر به کشته شدن چند سرباز سعودی در مرزهای جنوبی عربستان شد. تشدید این وضعیت با متوقف کردن فرآیند ناقص و ناتمام صلح میتواند حتی منجر به استقرار سامانههای دفاعی پاتریوت و چه بسا تاد برای مقابله با آن در خاک عربستان شود. موضوعی که سالهاست مقامات سعودی در راهروهای کاخ سفید تا پنتاگون و کنگره آن را از آمریکایی ها طلب کردهاند. مستقر شدن ناو ضد موشک آمریکایی در دریای سرخ بخشی از این ادراک مبتنی بر تهدید است.
و تصویر چهارم نیز به این معنا است که با بروز تنش مجدد در روابط انصارالله و عربستان، مناسبات احیا شده تهران و ریاض نیز میتواند دستخوش تکانه جدیدی شود. چیزی که نه ایران و نه عربستان در مقطع کنونی به دنبال آن نیستند و برای هیچکدام مطلوبیت راهبردی ندارد، اگرچه میتواند مزایای حداقلی را برای برخی گروهها به دنبال داشته باشد. بنابراین میتوان گفت که باید بین دو گزینه تمایل و توانایی در وضعیت کنونی تفاوت قائل بود. به این معنی که جبهه مقاومت با بازیگران چندگانه آن با داشتن توانایی و اراده لازم برای ورود به نبرد با اسرائیل، اما تمایلی برای درگیر شدن در یک جنگ گسترده ندارند.
در واقع این مساله ناشی از استراتژی نامتقارن این جبهه است که اساسا به این شکل مفهومپردازی و عملیاتی شده است. ارسال پیام هشدار و ایجاد بازدارندگی راهبرد اصلی جبهه مقاومت و در شرایط کنونی جنبش انصارالله و نیروهای مسلح یمنی است. البته این وضعیت منوط به تصمیم اسرائیل برای عملیات گسترده زمینی در غزه است. با قطعی شدن این تصمیم استراتژی جبهه مقاومت نیز طبیعتا میتواند دستخوش تغییر شود.