تاریخ شفاهی (۲۲۸)
پرونده نیازمند در ساواک درباره چه بود؟
رضا نيازمند :
[روسها] از او پرسیده بودند ما که به شما خیار و گلابی ندادیم منظور شما چیست؟ من داستان را فوری به شاه گزارش دادم و شکایت کردم! شاه هم پدر آن ساواکی را درآورد. یک جوان دیگر را هم گرفتند و گفتند با یک دختر روسی بوده است. عکس او را هم گرفته بودند. او هم به سرپرست کارآموزان گفته بود. سرپرست او را به تهران برگرداند. من به او گفتم: برو سرکارت و مطمئن باش بعدا هم برای تو عکسهایی از این قبیل خواهند فرستاد که با زنی هستی، اتفاقا چندی بعد عکسها را برای من فرستاد. من هم اتومبیل فرستادم پدر او را آوردند، یک پیرمرد فقیری بود، گفتم پسرت خیلی کار خوبی کرد که حاضر نشد جاسوس روسها بشود! شما مواظب باشید ممکن است از این عکسها برای شما هم بیاید. تمام این عکسها مونتاژ است. چندتا از این اتفاقات افتاد و هر دفعه من با گزارشهای کامل فرستادم دفتر مخصوص نزد شاه. شاه هم از من پشتیبانی میکرد. اگر نمیکرد کار من ساخته شده بود. به این طریق من از دست ساواک درامان بودم. ولی پرونده ساواک من مملو است از شکایت من به شاه از دست ساواک.