تاریخ شفاهی (۲۲۱)
«سرتیپ مهندسها» گوش و چشم من بودند
رضا نيازمند :
اولی که آمد-مامور پیشنهادی ساواک- سرلشگر نیروی هوایی بود. بقیه سرتیپ مهندس بودند. من اینها را رئیس انتظامات اراک و تبریز کردم. خانه خوب و حقوق و اتومبیل خوب به آنها دادم. آنها هر روز اطلاعات را تلفنی به من میدادند و در حقیقت گوش و چشم من در کارخانهها بودند. ساواکیها دیدند که من افسرهای سرتیپ و سرلشگر گذاشتهام و خیلی خوب هم کار میکنند. من هم در امن و امان کارم را میکردم دیگر تا من در سازمان گسترش کار میکردم، ساواکی سراغم نیامد. با کمال تاسف یک سرلشگر نیروی هوایی که مامور حفاظت در اراک بود، غفلت کرد و من او را بلافاصله اخراج کردم و دوستم یک سرتیپ مهندس بهجای او فرستاد.