اسفندیار قرهباغی در ۷۹ سالگی درگذشت
نغمهخوان انقلاب خاموش شد
سال های کودکی تا تشکیل گروه کر
قرهباغی متولد ۱۳۲۲ بود پدرش سالار قلیخان، از ادبا و طنزپردازان تبریز بود و نبات خانم مادر بزرگش، همسر «ستارخان» بود. کودکیهای او آواز و آوازخوانی چنان در اوج نبود، در حقیقت چنان رسانه در هر خانهای جای نداشت که اگر هم داشت، برچسب کلی مطربی بر پیشانیاش میخورد. در عوض بازار روضهخوانها به خصوص خانگیاش گرم بود. آسید رضا یا آسید محمود که در کوچههایی روضه سر میدادند تا یکی از خانهها دعوتشان کند و مجلس زنانه با صدای مردانه پرطنین سر و شکل بگیرد و به صحرای محشری که ترسیم میکرد چند قطره اشک بریزند، بلکه دل سبک کنند. اسفندیار خان، از همان چهار، پنج سالگی، تنها خوانندهای که میدیده روضهخوانی بود که در خانهشان روضه میخواند.
روزهای بعد از آن ساعت، همه تقلید بود و تکرار. تا سال ۱۳۲۸ که رادیو راه به خانهشان باز کرد. رادیوهایی با باتریهایی به اندازه پاره آجر . رادیویی که در هفتسالگی از صدقه سر آقای معلمشان پای اسفندیار خان به آن باز شد و آنجا خواند. هنرستان موسیقی تبریز، آغاز ورود رسمی او به هنر بود. جایی که نفس به نفس ترومپت، ویلن و پیانو شد. بعد از آن سالهای هنرستان بود که دل به آواز و کر و اپرا داد و راه تهران را در پیش گرفت. دستیاری خانم «نخستین باغچهبان» همسر ثمین باغچهبان، نخستین تجربه آموزشی و تحصیلیاش در تهران بود. کسی که معلم آواز و رهبری گروه کر را در ایران عهدهدار بود. اسفندیار خان، بعد از آن بود که گروه کر تهران را پایهگذاری کرد و ارکستر اپرا را تشکیل دادم و با ادغام این دو، کـار در اپرا را آغاز کرد. سال ۱۳۵۰، برای بازخوانی سرود «ای ایران» که پیشتر توسط استاد خالقی نوشته و استاد بنان اجرا کرده بود، دعوت شد. تجربهای ناب و شنیدن صدای پخته و ساخته شدهاش از رادیو، دلبری عجیبی از او کرد. نوای «ای ایران، ای مرز پرگهر، ای خاکت سرچشمه هنر، دور از تو اندیشه بدان...»
حماسهخوانی انقلابی و جنگی
شور انقلاب همه را یک باره گرفت و دیگر طبقه سیاسی و غیرسیاسی نمیشناخت. هنوز انقلاب پیروز نشده بود که سرود «دیو چو بیرون رود...» در فضایی به غایت امنیتی ساخته و پرداخته شد تا وقت پیروزی منتشر شود. او یک بار به تسنیم گفته بود: «پس از انقلاب بههمراه مهندس زوارهای و آقای مهدویکنی و سرهنگ آهنچی بهدنبال پیریزی کمیتهها رفتیم. خودم هم بهمدت دو سال سرپرستی کمیتههای غرب تهران را بهعهده داشتم. دو سالی با زن و بچه ارتباط چندانی نداشتم و بیشتر اسلحه بود و بیسیم و حفظ امنیت منطقه. این روند ادامه داشت تا اینکه از طرف مهندس بازرگان بخشنامه کردند که کارمندان دولت به وزارتخانههای خودشان برگردند. من هم به وزارت فرهنگ برگشتم و دیدم که موسیقی تکلیفش مشخص نیست، به همین دلیل خودم را بازنشسته کردم.»
هنوز شیرینی پیروزی تهنشین نشده، جنگ شروع شد و حالا ترانهها و آوازها رنگ بوی حماسی گرفته بود. آوازهایی که به گفته اسفندیارخان، «بُرد و تاثیرشان، اگر بیشتر از موشک نبود، کمتر هم نبود. یعنی از موسیقی به عنوان یک اسلحه کاربردی قدرتمند استفاده کردیم.» سرودهای «ارتش» (ارتش ای سد استوار...)، «صفشکنان» (منم صف شکن مرد شور آفرین، نگهدار ملک و نگهبان دین) که به همراهی کر خوانده شد، پیروزی (پیروز اختران...) و فتح آخر (تا فتح ملت ما گامی دگر نمانده...) از کارهای اوست. او یک بار به تبریز جوان گفته بود که «من بار موسیقی حماسی و ملی را به دوش کشیدم. کار رزمی و میهنی کردم، آنچه انجام شد مانند اسلحه بزرگی علیه بیگانگان بود. در تمام هشت سال دوران جنگ ایران و عراق ۸۰۰ ترانه حماسی و میهنی خواندم و ساختم.»
از میان همه سرودهایش، سرود «آمریکا، آمریکا، ننگ به نیرنگ تو» بیش از سایر کارهایش ماندگار شد. کاری که متناسب با پیروزی انقلاب و تسخیر لانه جاسوسی و تکرار هر ساله آن در همه ۱۳ آبانها بود. کاری که آن را زیباترین ناسزاها در حق آمریکا معرفی میکرد و استناد جنایات آن را از ۲۸ مرداد تا حیلههایش در سالهای انقلاب برمیشمرد. او یکبار به تسنیم گفته بود: «در این سرود زیباترین فحشهای ادبی به کار برده شده که از این میان میتوان چند بخش را برشمرد؛ عقرب جرارهای، دیو ستمکارهای، روبه مکارهای و دزد جهانخوارهای. کدامیک از این صفتهایی که به آمریکا نسبت دادهایم، تاکنون خلافش به اثبات رسیده است. ما که آدم نکشتهایم، ما که در خیابانها مهندسان هستهای را ترور نکردهایم؟! ما فقط برخی از صفتهای شما را بیان کردهایم.»
۱۳آبان و روز دانشآموز، با صدای اسفندیار قرهباغی تکرار میشود و یادآور همه مراسمهای مدرسه است که پرچم آمریکا به آتش کشیده و او پرصدا میخواند، اما سال ۸۸ در گفتوگو با عصر ایران گفته بود: «شرایط خاصی که در سالهای قبل وجود داشت، ایجاب میکرد که این سرود پخش شود، ولی الان که نمایندگان دو کشور سر یک میز مینشینند و با هم صحبت میکنند، دیگر شاید مفهوم نداشته باشد که باز این سرود پخش شود.» نه آن میز به نتیجه رسید و نه کسی خواسته خواننده را به گوش گرفت، آن قدر که یک ماهی بعد از آن سالروز پرتکرار، روز ۱۷ آذر او خاموش شد.