به گزارش سایت دیپلماسی ایرانی در ادامه این مطلب آمده است: اکنون سه راه پیش روی روابط ایران - آمریکا قرار دارد. راه نخست، همان‌طور که در مقاله‌ اخیرِ اریک ادلمن و ری تکیه در فارن افرز گفته شد، جایگزینی حکومت با هماهنگی ایالات‌متحده است. راه دوم، حفظ شرایط کنونی برای مدتی نامحدود همراه با ادامه کارزار «فشار حداکثری» و زد و خورد با نیروهای مرتبط با ایران در عراق، سوریه و سایر مناطق است. اما راه سوم، گزینه‌ای است که ما به آن نیاز داریم: رد کردن بی‌درنگ هر اقدامی در راستای جایگزینی حکومت ایران یا مداخله نظامی تحت حمایت ایالات‌متحده.

آمریکا باید رویکرد شکست‌خورده‌ فشار حداکثری را با دیپلماسی واقع‌گرایانه و متمرکز بر گفت وگوهای کارآمد و دارای پیامدهای معنادار برای دو طرف جایگزین کند. ایالات‌متحده باید از عراق، سوریه، یمن و سایر مناقشات در خاورمیانه خارج شود، مناقشاتی که توجهات را از ملاحظات مهم‌تر داخلی منحرف می‌کند و احتمال تنش‌آفرینی ناخواسته با ایران را افزایش می‌دهد. آمریکا باید یک سیاست خارجی متکی بر دیپلماسی و نه زورگویی، با هدف رسیدن به صلح و نه سلطه را پیگیری کند. گزینه جایگزینی حکومت هرگز نباید روی میز باشد. مقاله ادلمن و تکیه از این منظر معتبر است که نکته‌ای را بیان کرده است که تندروهای آمریکایی خواهان جنگ با ایران هرگز به آن اشاره نمی‌کنند: هدف آنها جایگزینی حکومت در ایران، از رهگذر به کارگیری زور است. اما تندروها دلیل خوبی برای به زبان نیاوردن این هدف دارند: جایگزینی حکومت در ایران یادآور جنگ عراق است که با آن ایالات‌متحده در دام یک مرداب خودساخته افتاد. حمله به ایران مشابه جنگ عراق نیست و از هر لحاظ بدتر از آن خواهد بود. خطر این نیست که تهران بتواند آمریکا را در یک نبرد نظامی متعارف شکست بدهد، بلکه خطر وحشتناک این است که ایران می‌تواند با وارد کردن آمریکا به بزرگ‌ترین و پرهزینه‌ترین جنگ تاریخ ایالات‌متحده، منابع ما را بخشکاند. البته مقاله فارن افرز به تهاجم اشاره نمی‌کند، بلکه تاکید آن بر جایگزینی حکومت است که با انجام «هر اقدام ممکن برای تضعیف حکومت و تقویت مخالفان داخلی»، از جمله عملیات‌ مخفیانه و گسترش بیشتر کارزار فشار حداکثری دولت دونالد ترامپ، محقق شود.

بنابراین، این جایگزینی حکومت، نسخه‌ پیشرفته و شدیدتر گزینه دوم یعنی حفظ شرایط کنونی است که برابر است با رفاه سطح پایین دائمی، به گونه‌ای که در نگاه مردم آمریکا آن‌قدر زیانبار نیست که باعث اعتراضات گروهی آنها شود، اما منبعی پایدار برای تلفات، تامین مالی بدهی‌ها و خطرات غیرضروری برای امنیت ایالات‌متحده است. در واقع نبود برنامه‌ریزی روشن برای تهاجم، هیچ تضمینی علیه آن نیست. فشار حداکثری فقط توانسته است تهران را به دردسرآفرینی منطقه‌ای - تلاشی نومیدانه برای اثبات ناکارآمد بودن زورگویی ایالات‌متحده - و آسیب زدن به نیروهای آمریکایی تشویق کند، اقدامی که همواره ریسک پیامدهای ناخواسته را به همراه دارد. با یا بدون یک راهبرد رسمی برای حمله، هر دو گزینه‌ نخست ما، ایران و ایالات‌متحده را بیش از هر زمانی به یک جنگ آشکار نزدیک می‌کنند. تنها راه پرهیز از جنگ، پیگیری فعالانه‌ صلح است. تحقق این هدف مستلزم آن است که بپذیریم تحریم‌های شدید اعمال شده در چارچوب فشار حداکثری نتوانسته دگرگونی‌های مورد نظر را در تهران ایجاد کند و همزمان افکار عمومی ایران را، به ویژه در طول همه‌گیری ویروس کرونا، علیه ما چرخش داده است. همچنین تحقق این هدف نیازمند ارزیابی دوباره‌ اولویت‌های سیاست خارجی آمریکاست. پس از نزدیک به دو دهه مناقشه در گستره منطقه، ما بیشتر از دست داده و کمتر به دست آورده‌ایم. زمان پایان دادن به این جنگ‌های نسلی، به جای گسترش دادن آنها به ایران، فرا رسیده است. لغزیدن به سوی مناقشه با دوچندان کردن گام‌های اشتباه کنونی، چندان بیش از تهاجم مستقیم قابل توجیه و دفاع نیست. هیچ یک از این دو روش، تضمین‌کننده منافع حیاتی آمریکا نیستند، منافعی که در حال حاضر توسط یک نیروی بازدارندگی بی‌مانند محافظت می‌شوند. هر دو گزینه خطر انسداد دیپلماسی و دور شدن از صلح را به همراه دارند.