تحلیل جوزف نای درباره پیامدهای جهانی بحران کرونا
در ادامه این مطلب آمده است: جهانیسازی یا وابستگی متقابل در سراسر قارهها نتیجه تغییر در فناوری حملونقل و ارتباطات است و بعید بهنظر میرسد که اینها بهخاطر شیوع کرونا متوقف شوند. برخی از جنبههای جهانیسازی اقتصادی مانند تجارت محدود خواهد شد؛ اما جریان مالی کمتر از آن متاثر میشود. درحالیکه جهانیسازی اقتصادی تحتتاثیر قوانین دولتها است، جنبههای دیگر جهانیسازی مانند تغییرات آب و هوایی بیشتر توسط قوانین زیستشناسی و فیزیک تعیین میشود.
این قرن در دو دههای که گذشته شاهد سه بحران بوده است. حملات تروریستی یازده سپتامبر تعداد زیادی نکشت؛ اما به دلیل شوک و وحشتی که ایجاد کرد تاثیرات عمیقی داشت. سیاست خارجی آمریکا بعد از این اتفاق مسیری را طی کرد که باعث جنگهای طولانی در افغانستان و عراق شد. شوک دوم، بحران مالی سال ۲۰۰۸ بود که با رکودی بزرگ روبهرو شد؛ این اتفاق خود به خود موجب رشد عوامگرایی در دموکراسیهای غربی شد و جنبشهای خودکامه را در بسیاری از کشورها تقویت کرد. بسته تحریک سریع و گسترده اقتصادی چین در تضاد با واکنش دیرهنگام غرب باعث شد بسیاری پیشبینی کنند که چین در مسیر رسیدن به رهبری اقتصادی جهان است.
پاسخهای اولیه به بحران سوم قرن، همهگیر شدن ویروس کرونا، نیز اشتباه بوده است. رئیسجمهور چین، شیجیپینگ و دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا با ارائه آمار غلط نسبت به این اتفاق واکنش نشان دادند. تاخیرهای ایجادشده زمان بسیار مهمی را برای آزمایش و مهار ویروس هدر داد و فرصت همکاریهای بینالمللی را از ما گرفت. درعوض دو اقتصاد بزرگ جهان درگیر جنگ تبلیغاتی شدند. چین ارتش آمریکا را مقصر شیوع ویروس در ووهان دانست و ترامپ درباره ویروس چینی صحبت کرد. اتحادیه اروپا با اقتصادی تقریبا به اندازه آمریکا، خود دچار مشکلات عدیدهای شد. با این حال، این ویروس بدون توجه به مرزها یا ملیتها همچنان پیش میرفت. ناسازگاری در پاسخ به این بحران موجب آسیب به قدرت نرم چین شده است. چین بهدلایل سیاسی به بسیاری از کشورها کمک کرده در عین حال که از ابتدا آمار را دستکاری میکرد. پکن همچنین با تبلیغات گسترده به دنبال تبلیغ این روایت است که در مهار بیماری بسیار موفق بوده است. بسیاری اما نسبت به این تبلیغات چین و بهطور کلی قدرت نرم آن با دیده شک و تردید نگاه میکنند، دلیلش آن هم واضح است؛ چراکه قدرت نرم باید جذابیت داشته باشد.
در قدرت نرم، چین از موقعیت ضعیفی برخوردار است. بهرغم تلاشهای بسیاری که از زمان رئیسجمهور سابق هوجینتائو با هدف افزایش قدرت نرم این کشور در هفدهمین کنگره ملی در سال ۲۰۰۷ آغاز شد، اما پکن با تشدید اختلافات ارضی با کشورهای همسایه و اصرار بر کنترل سرکوبگرانه، خود به خود مانعهایی را بر سر راه خود ایجاد کرده است. جای تعجب نیست که نظرسنجیها و رتبهبندیهای افکار عمومی جهانی در زمینه قدرت نرم، چین را در رده پایین قرار داده است. ۲۰ کشور برتر این فهرست دموکراسیها هستند.
در قدرت سخت نیز، توازن موجود به ضرر آمریکا با این همهگیری تغییر نخواهد کرد. هر دو اقتصاد آمریکا و چین مانند کشورهای متحدان اروپایی و آسیای شرقی آمریکا بسیار از این بحران ضربه خوردهاند. قبل از بحران، اقتصاد چین به اندازه دو سوم آمریکا رشد کرده بود؛ اما چین با کند شدن نرخ رشد و کاهش صادرات وارد بحران شد. پکن همچنین سرمایهگذاری زیادی در قدرت نظامی انجام داده، اما هنوز از آمریکا عقبتر است و ممکن است سرمایهگذاریهای نظامی خود را در شرایط نامساعد بودجهای کاهش دهد. از جمله موارد دیگری که این بحران را در معرض دید خود قرار داده، نیاز چین به هزینههای کلان برای سیستم مراقبتهای بهداشتی نامناسب خود است.
علاوه بر این، آمریکا مزایای ژئوپلیتیکی دارد که بهرغم همهگیریها همچنان ادامه خواهد داشت. اولین مزیت این کشور در موقعیت جغرافیای آن است، آمریکا با اقیانوسها و همسایگانی احاطه شده که همه دوستانش هستند؛ درحالیکه چین با برونئی، هند، اندونزی، ژاپن، مالزی، فیلیپین، تایوان و ویتنام اختلافات ارضی دارد. مزیت دوم بحث انرژی است، انقلاب نفت و گاز شیل باعث تغییر موقعیت آمریکا از واردکننده انرژی به صادرکننده خالص آن شده است. از سوی دیگر، چین به واردات انرژی که از خلیجفارس و اقیانوس هند عبور میکند، وابسته است. در کنار اینها آمریکا نسبت به چین برتری دریایی دارد. آمریکا همچنین از مزایای جمعیتشناختی برخوردار است. طبق تحقیقات آدلهایوتین از دانشگاه استنفورد، طی یک دهه و نیم آینده، نیروی کار آمریکا به احتمال زیاد ۵ درصد رشد خواهد کرد؛ درحالیکه جمعیت فعال چین در سال ۲۰۱۵ به اوج خود رسید و هند به زودی چین را بهعنوان پرجمعیتترین کشور جهان پشت سر میگذارد. قدرت آمریکا ناشی از جایگاه آن در خط مقدم توسعه فناوریهای کلیدی از جمله بیوتکنولوژی، فناوری نانو و اطلاعات است. آمریکا و سایر دانشگاههای تحقیقاتی غربی بر آموزش عالی تسلط دارند.
همه اینها نشان میدهد بعید است بیماری همهگیر کووید-۱۹ به یک نقطه عطف ژئوپلیتیک تبدیل شود، اما آمریکا ممکن است با یکسری اشتباهات موجب این امر شود. نادیده گرفتن آرای اتحادها و نهادهای بینالمللی میتواند یکی از این تصمیمات غلط باشد. یکی دیگر از اینها وضع محدودیت شدید مهاجرت است. مدتها قبل از این بحران، وقتی از نخستوزیر پیشین سنگاپور لی کوآن یو پرسیدم که چرا فکر نمیکند چین بهزودی از آمریکا بهعنوان یک قدرت جهانی پیشی بگیرد، یکی از دلایلی که وی استناد کرد بر آمریکا برای جذب استعدادها و در کل ارزشگذاری بر تنوع و خلاقیت بود، با توجه به ملیگرایی قومی در چین، چنین امری برای چین غیر ممکن خواهد بود؛ اما اگر پوپولیسم باعث شود آمریکا کارتهای ارزشمند اتحاد، نهادهای بینالمللی و باز بودن خود را از بین ببرد، احتمالا استدلال لی اشتباه بوده است.
از طرفی دیگر رهبران آمریکا باید مسیری را برای افزایش همکاری بینالمللی پیدا کنند. به جای رقابت در تبلیغات، میتوانند چارچوبهای دوجانبه و چندجانبه موثری برای تقویت همکاری ایجاد کنند. کشورهای ثروتمند باید بدانند که امواج مکرر کووید-۱۹ کشورهای فقیرتری را که قادر به مقابله با آنها نیستند، تحتتاثیر قرار میدهد و این خود به خود در کشور آنها نیز تاثیر میگذارد.
اگر رئیسجمهور آمریکا چنین رویکردی را دنبال کند این همهگیری حتی میتواند مقدمه حرکت به جهانی بهتر باشد، اما اگر سیاستهای آمریکا در مسیر فعلی ادامه یابد، ویروس کرونا به سادگی روندهای موجود را به سمت عوامگرایی، ملیگرایی و اقتدارگرایی تسریع میبخشد. در هر صورت پیشبینی یک نقطه عطف ژئوپلیتیک که اساسا روابط قدرت بین آمریکا و چین را تغییر دهد، خیلی زود است.