ویروس کرونا و ملاحظات ترور بیولوژیک در بین کشورها
در عین حال بهطور بالقوه بسیاری از میکروبها و ویروسها همچون آبله، طاعون خیارکی، سم بوتولینوم، تیفوس، مشمشه و... قابلیت بهکارگیری در عملیات بیوتروریستی را دارند. اما بعضی از کارشناسان هم معتقدند بیوتروریسم در عصر حاضر به اشکالی پیچیدهتر، خطرناک تر و با آثار ماندگارتری نسبت به روشهای قدیمی در آمدهاند. در واقع روشهای نوین شامل تغییرات ژنتیک، سموم غذایی، تراریختگی، امواج و تشعشعات و امثالهم جایگزین روشهای قدیمی بیوتروریسم شدهاند. برخی دیگر هم پدیدههایی نظیر هارپ و تغییرات بشر ساخته اقلیمی را بهعنوان راهکارهای نوین بیوتروریسم میشناسند که بهطور وسیعی کشورهای هدف را تحت تاثیرات بسیار مخرب قرار میدهند.
ریشههای گفتمانی بیوتروریسم
نکتهای که درباره بیوتروریسم وجود دارد این است که همواره واقعیات با نظریههای توطئه در آمیخته و تمییز حقیقت از افسانه دشوار میشود. در این میان اما، چیزی که میتوان از آن مطمئن شد این است که گفتمان غربی، حذف گسترده رقبا و دشمنان خود را از نظر عقلی و راهبردی مجاز میشمرد؛ مالتوس بهعنوان نمونه، از جمله جمعیت شناسان بنامی است که سالها پیش در کتاب معروف خود «اصل جمعیت» خاطرنشان میکند نسل بشر اگر با قحطی، جنگ و بیماری کنترل نشود به طرز مخربی برای غرب زیاد خواهد شد.
همچنین گفته میشود نزدیک به نیم قرن پیش، هنری کیسینجر، وزیر امورخارجه اسبق آمریکا و نظریهپرداز سیاست خارجی، در طرحی موسوم به «مطالعه امنیتی شماره ۲۰۰» کاهش چشمگیر جمعیت جهان را بهعنوان یک ضرورت در آینده مورد تاکید قرار داده است.
در موردی دیگر، کتاب «آینده فراانسانی ما؛ پیامدهای انقلاب بیوتکنولوژی» نوشته فرانسیس فوکویاما، نوعی دیگر از نگاه مهندسی وار به تغییرات بیوتکنولوژیک لیبرال دموکراسی به آینده بشر را ارائه میکند. اما از جمله مهمترین اظهارنظرات علنی در باب نگاه نژادی به بافت جمعیتی جهان بر میگردد به جیمز واتسون، دانشمند آمریکایی، برنده جایزه نوبل و ملقب به پدر دیانای، که رسما اعلام کرد ژن برتر متعلق به سفید پوستان است و دیگر نژادها در ردههای پستتری نسبت به آنها قرار میگیرند. اینها و بسیاری دیگر از نظریات مشابه نشان میدهند در فلسفه فکری غرب، بیوتروریسم و نسلکشی بشر هیچ منعی نداشته و بهصورتی کاملا ماکیاولیستی توجیه میشود.
کرونا در ماههای گذشته
انتشار ویروس کرونا گمانهزنیهای زیادی را در رابطه با بیوتروریستی بودن این ویروس مطرح کرد. از نشانههای پیشگویی در انیمیشن «سیمپسونها» و فیلمهالیوودی «شیوع» گرفته تا اظهارنظرات برخی مقامهای روسیه مبنی بر اطلاع دقیق از بیوتروریستی بودن این ویروس و دهها نقل قول و اظهارنظر دیگر، این گمان را تقویت میکند که توطئهای جهانی در پس این اپیدمی نهفته است.
تلاش آمریکا برای از نفس انداختن اقتصاد شتابنده چین، مهمترین ظن برای نشر این ویروس از جانب آمریکاست. اما کرونا در صورت مفروض دانستن بیوتروریستی بودن آنچه درسی به جهانیان میدهد؟ شیوع جهانی و غیرقابل مهار کرونا نشان میدهد در دنیای جهانی شده، سلاحهای اپیدمیک ایده خوبی برای مبارزه نیستند، چرا که ارتباطات بین کشورها عملا سرایت بیماری را به امری اجتناب ناپذیر بدل کرده است. این امر در تجربه بیماری سارس در سال ۲۰۰۲ ثابت شد به نحوی که ابتدا از چین آغاز شد ولی در نهایت ۱۷ کشور از جمله آمریکای شمالی را درگیر خود کرد.
گذشته از گسترش تلفات انسانی در مواردی مثل سارس و کرونا، به هم پیوستگی اقتصاد جهانی عملا باعث شده است که بروز بحرانهایی از این دست، در کوتاه ترین فاصله دومینو وار بورسهای جهان را تحت تاثیر قرار دهد. بنا بر یک پیش بینی، اقتصاد جهان ۲/ ۷ تریلیون دلار از قبال شیوع کرونا لطمه خواهد دید که سهم آمریکا در این میان قابلتوجه است. درحالیکه ابتدا تصور میشد فقط چین از بابت کرونا متضرر شود اما سقوط بیسابقه بورسهای توکیو، لندن، آمریکا و اتحادیه اروپا این تصور را باطل کرد.
موسسه مالی آمریکا اینتر پرایز معتقد است سقوط احتمالی اقتصاد ایتالیا در اثر کرونا احتمالا به رکود اقتصادی جهان منجر شود؛ مدعایی که بیش از هر چیز موید به هم پیوستگی عمیق اقتصاد جهانی است. کرونا نشان داد که به هم پیوستگی سرنوشت بشر در همه ابعاد امری انکارناپذیر است. مانند نظریه اثر پروانهای (Butterfly Effect) که معتقد است تغییرات زیست محیطی، ولو در سطحی جزئی، مثل بال زدن یک پروانه قادر خواهد بود که در کل هستی اثرگذار باشد. بیوتروریسم هم در عصر حاضر ریسک بسیاری بالایی برای همه کشورها در بر خواهد داشت.
بشریت باید به این درک و باور برسد که سرنوشت انسانها در گرو همدیگر بوده و بهترین راه برای زیستن در این کره خاکی، مراعات اخلاق، نوعدوستی و معنویت خواهد بود؛ چیزی که مکتب هنجاری روابط بینالملل، ادیان الهی، عرفان، وجدان بشری و فطرت انسانها بر آن صحه میگذارند. در غیر این صورت، مصداق «یکی بر سر شاخه بن میبرید» مولانا، آنکه کمرهمت به نابودی دیگری میبندد، در نهایت زوال خودش را رقم زده است.