آیا عصر روشنفکری پایان یافته است؟
روندهای مسلط در اکثر جوامع به «زندگی کردن»، «استفاده از تنوع گسترده زندگی» و «بیتفاوتی به آزادی سیاسی، فلسفه و اندیشه» محدود شده است. دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی عصر نویسندگی، روشنفکری و فلسفه بود. از ۱۸۷۰ تا دهه ۱۹۷۰، به ندرت تحصیلکردهای پیدا میشد که متون فلسفی نخوانده باشد. از فرانسه تا مصر، از آمریکا تا برزیل، از آلمان تا هند، از ایران تا چین، روشنفکری، مطالعه متون مدرن و رمانخوانی، رسم مسلط زمانه بود. اما تقریبا طی دهه گذشته، که حتی در گرد هماییهای داووس (Davos) هم قابل مشاهده است، «اندیشه کمکردن فواصل طبقاتی اقتصادی» به مهمترین و شاید «تنها موضوع اندیشهای» در سطح بینالمللی تبدیل شده است. موضوعات حاد دهههای ۵۰، ۶۰ و ۷۰ میلادی مانند آزادی سیاسی، دموکراسی، جامعه مدنی و پاسخگوییهای مدنی، به حاشیه رانده شدهاند. روشنفکران چه در غرب و چه در کشورهای درحال توسعه، پیشگامان این نوع تغییرات بودهاند. بهنظر میرسد چهار دلیل برای انتقال از حوزه اندیشه به اولویتهای رفاهی و کاهش قابلتوجه روشنفکران قابل طرح است.
اول اینکه، طی ۵۰ سال گذشته، چهار میلیارد نفر به جمعیت جهان اضافه شده است (از ۷/ ۳ به ۷/ ۷ میلیارد نفر). این جهش شگفت انگیز در زمانی کوتاه ریشه در بهبود وضع بهداشت، تغذیه و رشد اقتصادی دارد. طبیعی است که متقاضیان کار در این بازه زمانی فشار قابلتوجهی برای دولتها، بنگاهها و خانوارها برجای گذاشتهاند. در گذشته، با اشتغال یک نفر، یک خانواده مدیریت میشد اما هماکنون تقریبا در عموم کشورها، چنین چیزی امکانپذیر نیست.
این موضوع دلیل دوم را به میان میآورد که هزینههای زندگی طی نیم قرن گذشته بسیار افزایش یافته است بهطوریکه اکثریت مطلق افراد، بهکار و فعالیت اقتصادی نیازمند هستند. بهعنوان مثال درحالیکه شهریه متوسط سالانه یک دانشگاه خصوصی در سال ۱۹۵۰ در آمریکا ۶۰۰ دلار بود، هم اکنون به ۴۲ هزار دلار افزایش یافته است. در سال ۱۹۵۰، قیمت متوسط یک اتومبیل ۱۵۱۰ دلار بود و اکنون به ۳۲ هزار دلار رسیده است. درحالیکه متوسط حقوق سالانه در سال ۱۹۵۰ معادل ۳۲۰۰ دلار بود، در سال ۲۰۱۹ این حقوق ۴۸ هزار دلار تخمین زده میشود. همانطوری که بسیاری از اقتصاد دانان طرفدار کاهش نابرابری هشدار دادهاند، افزایش هزینهها با افزایش دستمزدها متناسب نیستند. این وضعیت بهطور نسبی در عموم کشورها وجود دارد و فشار بر فرد و خانواده برای تامین هزینهها به مشغله اصلی جوامع تبدیل شده است. اشتغال و تامین هزینهها، وقت بیشتری از شهروندان را نسبت به گذشته به خود اختصاص میدهد. این ضرورت معاش، نوعی فردگرایی و خودمحوری ناخواسته در انسانها ایجاد کرده که از جامعه به خود و از دغدغههای فکری به اولویتهای اقتصادی تمایل پیدا کنند. چه در پاریس چه در تهران، چه در نیویورک چه در مسکو، چه در شانگهای چه در دهلی، چند شهروند علاقه دارند یا نیاز دارند که کافکا، هابرماس، چامسکی، تولستوی، پوپر، گرامشی یا سارتر بخوانند؟
دلیل سوم، به ماهیت و سبک زندگی جدید مربوط میشود. در گذشته مثل حال این سطح از تنوع و لذت بردن از زندگی نبود. گفته میشود بین ۳ تا ۴ میلیارد نفر در جهان موبایل هوشمند دارند و به هر موضوع، اندیشه و سرگرمی دسترسی دارند. یک جوان ۲۰ تا ۳۰ ساله، بهطورمتوسط در سطح جهانی بین ۳ تا ۷ ساعت در روز با موبایل خود مشغول است. با مشکلات اقتصادی و این همه سرگرمی، خواندن داستایوفسکی یا چارلز دیکنز یا شکسپیر به چه کار میآید و کدام دغدغه اقتصادی را حل میکند؟ با موبایل هوشمند، افراد میتوانند در تمامی موضوعات قابل تصور، چند خط بیاموزند؛ یک پاراگراف در مورد هر موضوع. چه نیازی به کتاب خواندن وجود دارد؟ شرکت کتاب Barnes and Noble که در سال ۱۹۱۷ تاسیس شده سالانه ۱۵ کتابفروشی خود را در آمریکا تعطیل میکند. آنقدر زندگی کردن، خوب زندگی کردن، به هر روشی پول درآوردن و لذت گسترده از زندگی اهمیت یافته و جنبه جهانی به خود گرفته که ضرورت پرداختن به رشد فردی، سوالات مهم فلسفی، آینده جامعه و سرنوشت جمعی به حاشیه رفتهاند.
دلیل چهارم بهدلیل سوم مربوط میشود که انسانها عموما نمیخواهند سیاسی باشند و از سیاست، سیاستمداران و مشغولیتهای آنان فاصله میگیرند. اقتصادی شدن فضای ذهن انسانها، آنها را غیرسیاسی (Apolitical) کرده است. حقوق ماهانه یک استاد دانشگاه در کشورهای عربی حوزه خلیجفارس بین ۷ تا ۱۲ هزار دلار است. این رقم، از میانگین حقوق همین صنف در اروپا و آمریکا ۲۰ تا ۴۰ درصد بالاتر است. رابطه بین شاخصهای ارزی این کشورها با دلار طی نیم قرن گذشته تقریبا از ثبات مطلق برخوردار بوده است. در چنین شرایطی از وفور و ثبات، چه نیازی به فکر سیاسی، اعتراض سیاسی، جنبش مدنی، دموکراسیخواهی و اصولا طرح سوالات فلسفی وجود دارد؟
نتیجه این تحولات برای حوزه حکمرانی این است که: مادامی که حاکمان، از یک طرف رشد و توسعه اقتصادی و از طرف دیگر، ثبات اقتصادی در امتداد آن را ایجاد کنند و نیز ظرفیتهای مدیریت آن را داشته باشند، میتوانند نگران ناآرامیهای سیاسی نباشند. حداقل وضعیت چین، کرهجنوبی و کشورهای عضو آسهآن (ASEAN) این تز را حمایت میکند. ظهور راست افراطی در شرق اروپا نیز ناشی از بحرانهای اقتصادی و کاهش فرصتهای اقتصادی است. اگر فردی در دبی یا استانبول زندگی کند و درآمد متوسطی هم داشته باشد، آنقدر فرصت لذت بردن از زندگی وجود دارد که بعید است سوال فلسفی، سیاسی یا اندیشهای برای او مطرح شود یا نیازی به نوشتههای اورهان پاموک (Orhan Pamuk) ترکیهای یا محمود درویش فلسطینی پیدا کند. در کشورهایی سیاست فعال است و ذهنها متوجه حاکمان است که بیثباتی اقتصادی وجود دارد. روشنفکر سوال مطرح میکند: سوالاتی مهم و کلیدی. روشنفکر نماینده فکری و فلسفی جامعه در برابر حاکمیت است. در جهان امروز، اگر حاکمیت کار خود را در تامین نیازهای عمومی مردم با کارآمدی انجام دهد و مردم احساس کنند خوب زندگی میکنند و ثبات و آینده دارند، کار روشنفکران به کسادی میرود. زمانی موضوع جذابتر میشود که حاکمان، خود و در حلقههای درونی خود، سوالات فلسفی و روشنفکری مطرح میکنند و حداقل به عدالت اقتصادی، تقسیم منابع و ایجاد فرصت برای عموم شهروندان فکر میکنند. تامین این نوع عدالت اجتماعی-اقتصادی نسلهای فعلی را راضی میکند. حدود ۳۰ تا ۵۰ سال آینده، زمانی که بحرانهای محیطزیستی و تامین منابع برای تداوم نرخ رشد اقتصادی فعلی جدیتر شود، فلسفه، سیاست و اندیشه بازمیگردند. فعلا روشنفکرانی که عدالت اجتماعی- اقتصادی را مطرح میکنند اثرگذارند. بیدلیل نیست که نوشتههای «جوزف استیگلیتز» خوانده میشود.