استفان والت، نظریهپرداز مشهور روابط بینالملل، سیاستهای کاخسفید را نقد کرد
نگاه فارن پالیسی به تصمیمهای ترامپ
تصمیم ترامپ برای خروج آمریکا از سوریه درست بود اما زمانبندی صحیحی نداشت چرا که ترامپ متحدان آمریکا و مقاماتش را در جریان قرار نداده بود که استعفای ژنرال متیس نیز مهر تاییدی بر همین موضوع است. ترامپ میتوانست از این اهرم در راستای کمک به برقراری ثبات در سوریه یا امتیازگیری از سایر طرفهای درگیر استفاده کند. در نهایت این تصمیم ترامپ نشان میدهد که سیاست او در قبال خاورمیانه، نه از انسجام برخوردار است نه یک راهبرد منطقی است. به گزارش گروه اقتصاد بینالملل روزنامه «دنیای اقتصاد»، استفان والت، استاد روابط بینالملل دانشگاه هاروارد در یادداشتی برای نشریه فارنپالیسی با پرداختن به زوایای پنهان تصمیم ترامپ برای خروج سربازان آمریکایی از سوریه نوشت: تصمیم ناگهانی دونالد ترامپ برای خروج حدود ۲هزار سرباز آمریکایی از سوریه موجب بروز اختلافات قابل پیشبینی در آمریکا شده است. عدهای بر این باورند که این اقدام کنار گذاشتن ردای مقدس رهبری آمریکا در جهان است اما گروهی دیگر تاکید دارند که سوریه منافع حیاتی آمریکا را تامین نمیکند و واشنگتن باید بهدنبال تامین منافعش در جای دیگری باشد. جمهوریخواهان افراطی مانند سناتور لیندسی گراهام و نئوکانهایی نظیر مکس بوت اندکی پس از این تصمیم ترامپ، آن را محکوم کردند. جان برنان، رئیس پیشین سازمان سیا نیز از دیگر منتقدان این اقدام است. بر خلاف این مواضع، راستهای لیبرتارین و چپهای مخالف با «مداخلهگری» از این تصمیم استقبال کردند در حالی که نفرت کهنهای از شخص ترامپ دارند و در موارد بسیاری با سیاستهای او مخالفت ورزیدهاند.اما چه ریسکی در سوریه برای آمریکا وجود دارد؟ آیا ترامپ همانگونه که روزنامه نیویورکتایمز مدعی شده است در حال قدم گذاشتن در مسیر باراک اوباما مبنی بر عقبنشینی از موضع پیشین حضور آمریکا در خاورمیانه است؟ یا اینکه ترامپ فرمان خروج واحد کوچکی از نیروهای نظامی آمریکا از سوریه را صادر کرده است و با این اقدام تعهدی بیپایان را خاتمه داده که هدف استراتژیک آن برای آمریکا نامشخص است؟ از این اقدام ترامپ چه درسی میتوان آموخت؟
حمله به عراق سرآغاز بحران
در آغاز باید گفت شرایط کنونی این نکته را یادآور میشود که حمله نظامی آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ از ابتدا نیز تا چه میزان احمقانه بوده است. بسیاری از نئوکانها همچنان بر این باور هستند که راهحل مناسب برای بسیاری از چالشهای جهانی بهکارگیری توان سخت آمریکاست. اما جنگی که نئوکانها برای آغاز آن رویاپردازی و لابی کردند تا در نهایت جورج دبلیو بوش، رئیسجمهور زودباور آمریکا را به انجام آن قانع کردند، یکی از دلایل اصلی وضعیت بحرانی خاورمیانه در این روزهاست. اگر حمله آمریکا به عراق رخ نمیداد، امروز ممکن بود شاهد بروز احساسات ضدآمریکایی، حضور القاعده در منطقه بینالنهرین و در پی آن داعش نباشیم. سرنگونی صدام حسین، دیکتاتور اسبق عراق همچنین بزرگترین دشمن ایران در منطقه را نابود کرد و مانند هدیهای برای ایران بود. با این حال جان بولتون، نابغه استراتژی (تمسخر) که در گذشته از عوامل اصلی متقاعد ساختن بوش به جنگ در عراق بود، اکنون بهعنوان مشاور امنیتملی کاخسفید نسخه جدید همان سیاست کهنه را در پیش گرفته است.
نکته دیگر آن است که باید نسبت به لحن غیرمنطقی که این روزها برای تاختن به تصمیم ترامپ مورد استفاده قرار میگیرد آگاه بود. نشریه تایمز با عنوان «استراتژی عقبنشینی» در مطلبی سرتاسر گمراهکننده، فرمان ترامپ برای خروج عده کوچکی از سربازان آمریکایی از سوریه را به تخلیه منطقه «دانکرک» در جنگ جهانی دوم از سوی فرانسه و انگلیس یا عقبنشینی ناپلئون از مسکو تشبیه کرده است. خروج نیروهای آمریکا از سوریه به منزله خارج شدن آمریکا از خاورمیانه نیست. در هر صورت آمریکا هماکنون حدود ۴۰هزار سرباز در نقاط مختلفی از خاورمیانه مستقر کرده است و همچنان کمکهای نظامی و تسلیحاتی قابل توجهی را برای شرکای منطقهای خود فراهم میکند. از سوی دیگر سخن گفتن از اینکه آمریکا در حال از دست دادن سوریه است صحیح نیست چرا که این کشور از ابتدا نیز شریک یا وابسته آمریکا نبوده است. سوریه همواره از اواسط دهه ۵۰ میلادی تحت نفوذ اتحاد جماهیر شوروی و روسیه بوده است که البته دلیل اصلی تلاشهای ولادیمیر پوتین برای حفظ نظام بشار اسد است.
اینکه گفته میشود ترامپ و اوباما، سوریه را از کف دادهاند این مفهوم را منتقل میکند که آمریکا زمانی سرنوشت سوریه را تعیین میکرده یا یک استراتژی مشخص برای کنترل این کشور داشته است. اما در طول ۱۵ سال گذشته نکتهای که بارها صحت آن تایید شد آن است که آمریکا قادر نیست هیچ کشوری در خاورمیانه را تحت کنترل خود درآورد و به این ترتیب نباید جان سربازان خود و منابع مالی را برای این اقدام هدر دهد.موضوع دیگر که ارزش بهخاطر آوردن را دارد آن است که پیش از ناآرامیهای سوریه و ورود داعش به این کشور، واشنگتن هرگز اهمیتی برای آنکه چه فردی در سوریه قدرت را به دست بگیرد قائل نبود و سیاست داخلی این کشور را نگرانی برای منافع خود تلقی نمیکرد. روسای جمهور آمریکا از ریچارد نیکسون تا جورج بوش زمانی که همکاری با خانواده اسد در راستای منافع آمریکا بود این کار را ادامه دادند در حالی که از دیکتاتوری در سوریه آگاه بودند. با این حال زمانی که بهار عربی فرارسید دولت باراک اوباما ناگهان به این نتیجه رسید که امور داخلی سوریه برای آمریکا از اهمیت بالایی برخوردار است و اسد باید سرنگون شود. این در حالی بود که دولت اوباما هیچ راهبرد مشخصی برای نیل به این هدف نداشت.
سوریه در آستانه تبدیل به باتلاق
اما دیگر اشکال انتقادات به تصمیم ترامپ، مطرح کردن این نتیجهگیری است که خروج نیروهای آمریکا به معنای شکست این کشور و پیروزی برای ایران، روسیه، ترکیه و حزبالله است. این افراد گمان میکنند که کشورهای مذکور قادرند تا به سرعت نفوذ قابلتوجهی را برای خود در سوریه کسب کنند. شاید هم این گمانهزنی صحیح باشد اما سوریه کنونی بیش از آنکه فرصت باشد باری بر دوش این کشورها خواهد بود. سوریه از گذشته کشور ضعیفی بوده و اکنون نیز اقتصاد و زیرساختهای آن بهواسطه چندین سال جنگ داخلی به شدت آسیب دیده است. سوریه بهجای تبدیل به یک ابزار استراتژیک برای حامیانش میتواند به باتلاقی پرهزینه بدل شود. این کشور منطقهای برای تقابل نیروهای سیاسی متفاوت است و پس از خروج آمریکا ممکن است منافع متضاد آنها بیش از پیش علنی شود. بر این اساس درصورت تبدیل سوریه به یک باتلاق پرهزینه، تحویل دادن سوریه به دیگر کشورها میتواند پیروزی بزرگی برای آمریکا باشد.
اکنون بهجای آنکه بهصورت مریضگونهای به دنبال پیروز و بازنده درپی خروج نیروهای آمریکایی از سوریه باشیم بهتر است تا آمریکا کار خود را با شناخت منافع استراتژیک اصلی خود آغاز کند. زمانی که سخن از خاورمیانه به میان میآید منفعت استراتژیک آمریکا اطمینان از ورود نفت و گاز این منطقه به بازارهای جهانی است. البته آمریکا این روزها تنها بخش بسیار اندکی از نفت و گاز خود را از این منطقه دریافت میکند اما کاهش ناگهانی تولیدات انرژی خاورمیانه میتواند به اقتصاد جهان لطمه بزند و متعاقب آن آمریکا نیز باید با پیامدهای این موضوع دستوپنجه نرم کند. نیل به این هدف مستلزم آن نیست تا آمریکا منطقه را کنترل یا اینکه امور داخلی کشورهای این منطقه را تعیین کند اگرچه واشنگتن باید بکوشد تا از سلطه یک کشور بر منطقه جلوگیری کند. با این حال امروز خاورمیانه بیش از هر زمان دیگری دارای چنددستگی است و ریسک اینکه کشوری نظیر ایران، روسیه، چین یا هر کشور دیگری بتواند بر منطقه سلطه یابد بسیار ناچیز است. از این رو ماندن آمریکا در سوریه سهم کمی در تامین امنیت و منافع ملی این کشور دارد.
آمریکا از عوامل بیثباتی در سوریه
اما اگر بازماندگان داعش بتوانند قدرت خود را بازیابند و پس از اشغال مناطق بیشتر حملات تروریستی در کشورهای غربی را کلید بزنند چه اتفاقی رخ میدهد؟ بروز چنین تحولی البته بسیار نگرانکننده است با این حال این موضوع نمیتواند توجیه محکمی برای باقی ماندن نیروهای آمریکا برای سالهای آتی در سوریه باشد. ایدئولوژی گروهی مانند داعش با بمب، گلوله و خمپاره از بین نمیرود و حتی در صورتی که همه اعضای باقیمانده از داعش کشته شوند نیز این ایدئولوژی ممکن است ادامه یابد. محافظت نهایی که میتوان در برابر این گروههای تروریستی ایجاد کرد تعهد بیپایان آمریکا نیست بلکه باید دولتهای کارآمد منطقهای و موسسات مرتبط وظایف را عهدهدار شوند. حضور آمریکا در این کشور حتی میتواند دارای نتایج عکس باشد. در هر صورت بخشی از ایدئولوژی داعش مبارزه با نیروهای بیگانه و خارجی بود. خروج آمریکا از سوریه میتواند در طولانیمدت موجب کاهش قدرت متقاعدسازی داعش در اذهان عمومی شود.
نگرانی منطقی درپی تصمیم ترامپ برای خروج سربازان آمریکایی از سوریه میتواند سرنوشت شبهنظامیان کرد باشد که در کنار آمریکا با داعش جنگیدند. منتقدان ترامپ بهدرستی معتقدند که در این تصمیم کردها نادیده گرفته شدهاند. اما تعهد اخلاقی آمریکا درقبال کردها نباید بدون محدودیت باشد. کردها نیز برای تحقق منافع خود علیه داعش جنگیدند نه لطف به آمریکا. به جهان بیرحم سیاست بینالملل خوش آمدید. دولتها زمانی با یکدیگر همکاری میکنند که منافع مشترکی برای آنها وجود داشته باشد و با از بین رفتن این منافع، همکاری نیز پایان مییابد.
به همین دلیل خروج از سوریه باعث نمیشود سایر کشورها از همکاری با آمریکا چشمپوشی کنند. هر زمان که منافعشان ایجاب کند، به همکاری با آمریکا خواهند پرداخت. حتی تردید دارم حضور بلندمدت دو هزار سرباز آمریکایی کمک چندانی به امنیت کردها بکند چه برسد به آرزوی استقلالی که در سر میپرورانند. بنابراین معتقدم که پایان دادن به حضور آمریکا در سوریه کار درستی بود که به بدترین شکل ممکن انجام شد. دلیلش این است که این تصمیم از قبل اعلام نشده بود و در نتیجه، زمانبندی و برنامهریزی درستی نداشت. به همین دلیل بود که بلافاصله شاهد استعفای ژنرال متیس از مقام وزارت دفاع بودیم. ترامپ این تصمیم را از پیش با متحدان خود در میان نگذاشت و حتی از آن برای کمک به برقراری ثبات در سوریه یا امتیازگیری از سایر طرفهای درگیر استفاده نکرد، درست مانند مذاکرات اتمی با کرهشمالی و انتقال سفارت آمریکا به قدس که مستلزم اعطای امتیاز، بدون کسب هیچ منفعت متقابلی برای آمریکا بودند.
در نهایت این تصمیم ترامپ نشان میدهد که سیاست او در قبال خاورمیانه، نه از انسجام برخوردار است نه یک راهبرد منطقی دارد. دولت او علاوه بر امتیازدهی بیش از حد به عربستان، مصر و اسرائیل که میتواند موجب سوءرفتار آنها شود، سیاست فشار حداکثری بر ایران را در پیش گرفته است. هرطور که درباره این سیاست فکر کنیم (که شخصا آن را اشتباه میدانم) تصمیم اخیر در تضاد با این سیاست است. با گذشت زمان، این سیاستهای متغیر و نامنسجم به این گمان دامن میزند که ترامپ اهمیتی برای منافع آمریکا یا جهان قائل نیست بلکه تنها انگیزهاش، زمینهسازی برای نجات موقعیت سیاسی رو به افول خود است. حتی وقتی کار درستی انجام میدهد، نحوه انجامش، بیشترین هزینه و کمترین منفعت را به دنبال دارد.
ارسال نظر