در کتاب خاطرات وزیرخارجه سابق آمریکا منتشر شد
خاطره کری از اولین ملاقات با ظریف
«کری» فصل هجدهم این کتاب را به موضوع خاطراتش از مذاکرات هستهای با ایران اختصاص داده است. خبرگزاری تسنیم که قرار است این فصل از کتاب را در قالب چند شماره منتشر کند، در اولین شماره روایت جان کری از اولین دیدارش با ظریف در نیویورک و پس از آن زمینهچینیهای او برای پیشبرد مذاکرات با میانجیگری عمانیها را آورده است. «جواد ظریف، وزیر امورخارجه ایران از در اتاقی کوچک و بیپنجره که کنار سالن شورای امنیت سازمان ملل قرار داشت و بهزحمت بزرگتر از انباریهای داخل خانه بود رد شد. داخل اتاق فقط یک میز و دو صندلی قرار داشت. با هماهنگیهای قبلی، من از دری در آن سو وارد شده و آنجا منتظر بودم. این اولین دیداری بود که در ۴۰ سال گذشته میان یک وزیرخارجه آمریکا و وزیرخارجه ایران انجام میشد.
ارزیابیهای متحدان ما، از جمله اسرائیل و کارشناسان خودمان این بود که ایران با شتاب درحال حرکت بهسمت توانمندی سلاح هستهای بود. هیچکس شکی نداشت که آنها در آن زمان به توانمندی چرخه سوخت هستهای دست پیدا کرده بودند. ایران از ۱۶۴ سانتریفیوژی که در روزهای اولیه دولت جورج دبلیو بوش برای غنیسازی اورانیوم میچرخاند، تا سال ۲۰۱۱ خودش را به جایی رسانده بود که از میان ۲۷ هزار سانتریفیوژ مستقر خود، ۱۹ هزار دستگاه سانتریفیوژ را مورد استفاده قرار میداد. ایرانیها مقادیر کافی اورانیوم غنیشده ذخیره کرده بودند که در صورت گریز هستهای برای ساخت ۸ تا ۱۰ بمب کافی بود. آنها چند ماه با راهاندازی یک رآکتور پلوتونیوم که قادر به تولید مقادیر کافی پلوتونیوم درجه تسلیحاتی برای ساخت بمبهای بیشتر بود، فاصله داشتند. ارزیابی کارشناسان ما این بود که ایران میتواند ظرف دو تا ۳ ماه بهسمت ساخت یک بمب گریز بزند.
مساله دیگری که به همین اندازه بدشگون بود این بود که بسیاری از قویترین متحدان ما در منطقه، فعالانه با ایالاتمتحده لابی میکردند تا تاسیسات هستهای ایران را بمباران کنیم. سالها بود که نخستوزیران، پادشاهان و روسایجمهور در منطقه همه در این باره بحث میکردند که ایالاتمتحده باید [علیه ایران] حملات پیشگیرانه انجام دهد. رفتار ایران در منطقه، این دورنمای هستهای را بسیار پیچیده میکرد. ایران، موشک آزمایش میکرد؛ از حزبالله که سازمانی در فهرستی سازمانهای تروریستی بود حمایت میکرد؛ در عراق دخالت میکرد و با حمایت از منازعات داخلی در یمن، عربستان سعودی را تهدید میکرد. در واقع، مخاطرات بالا بودند.
معتقد بودیم اگر ایالاتمتحده میخواهد برنامه هستهای ایران را به نحو مناسب مهار کند و از وارد شدن به جنگی یکجانبه در خاورمیانه جلوگیری کند، لازم است تمامی چارههای دیپلماسی را امتحان کند. طی این سالها آموخته بودیم که آمریکا و ارزشهایی که ما نمادش هستیم، هنگامی قدرتمندتر میشوند که صبوری و بلوغ به خرج دهیم و ائتلافی وسیع در حمایت از خودمان ایجاد کنیم. این همان کاری است که «جورج اچ. دبلیو بوش» هنگام جنگ خلیج [فارس] انجام داد و همان کاری است که ما هنگام تدوین راهبردی برای غلبه بر داعش انجام دادیم. ما از رفتارهای تهاجمی ایران در منطقه آگاه بودیم. دقیقا به همین علت بود که آنها را بابت فعالیتهای موشکی، نقض حقوق بشر و قاچاق سلاح تحریم کرده بودیم.
اما بهرغم تمامی مشکلاتی که ایران برای دنیا و منطقه ایجاد کرده بود، رئیسجمهور اوباما و کل تیم امنیت ملی ما این را میدانستند که رسیدگی به موضوع ایران و ایمنتر کردن جهان هنگامی سادهتر خواهد بود که سایه سلاح هستهای در تمامی موضوعاتی که با آن مواجهیم روی سرمان نباشد. مجبور بودیم به مساله برنامه هستهای ایران رسیدگی کنیم. وقتی که من و ظریف در آن اتاق کوچک سازمان ملل نشستیم تا اولین گفتوگویمان را آغاز کنیم، این واقعیت مبرهن را در گوشه ذهنم داشتم. قرار بود آن نشست یک مکالمه مختصر باشد. من و جواد در آن اتاق کوچکی که اندازه کمد بود نزدیک به نیم ساعت صحبت کردیم. درباره او، تا آنجا که میشد از دوستان و همکارانی که با او در سازمان ملل کار کرده بودند کسب اطلاع کرده بودم.
مشخص بود که او هم همین کار را کرده بود، چون به همکاری من با عمانیها و سایر مراوداتم در منطقه اشاره میکرد. تسلط جواد به ضربالمثلهای زبان انگلیسی به سرعت توجهم را جلب کرد. تحصیلاتش در آمریکا و سالهایی که نماینده دائم ایران در سازمان ملل بود باعث شده بود آشنایی زیادی با سیاست در آمریکا داشته باشد. کتابخوانده، تحصیلکرده و باهوش بود. سخنگویی فصیح و متعهد هم برای رژیم ایران بود که بر سر این، اختلافات بسیار بنیادین داشتیم.
ابتدا با هم خوشوبش کردیم، درباره سالهایی که در نیویورک و سازمان ملل بود، زندگیاش در ایران، خانوادهاش، سیاست در کشور ما، شغل من و سنا. بعد سر اصل مطلب رفتیم. این را روشن کردم که دولت قصد دارد جدی باشد، ولی معنیاش این نبود که برای رسیدن به توافق بر سر برنامه هستهای ایران، عجله یا اجباری احساس میکند. توافق نکردن بهتر از توافق بد است و آنچه اهمیت حیاتی دارد این است که ایران بتواند اثبات کند به استانداردهای آژانس بینالمللی انرژی اتمی و فراتر از آن پایبند میماند، در غیر این صورت داریم وقت تلف میکنیم. او هم گفت که ایران، کشته مرده توافق نیست. فتوای آیتالله [خامنهای] که در سال ۲۰۰۳ علنی شده بود و میگفت ایران بهدنبال سلاح هستهای نخواهد بود را یادآوری کرد. گفتم که ما مشخصا به توافقی با بیشترین قابلیت راستیآزمایی نسبت به توافقهای بینالمللی حاصلشده تا آن موقع نیاز داریم. یک چیز مشخص شد: هر کدام از ما ملاکهای اصولیای داشتیم که هیچگاه آنها را زیر پا نمیگذاشتیم اما هر دو هم با جدیت به دنبال یافتن راهی برای پیشرفت بودیم.
قبل از اینکه آنجا را ترک کنیم درباره اهمیت محرمانه ماندن مسائل صحبت کردیم. از همان اول، هر دو اذعان کردیم که رابطهمان اهمیتی حیاتی در موفقیت کار خواهد داشت. لازم بود یک خط ارتباطی آزاد داشته باشیم که بتوانیم در مواقع حساس و اضطراری مستقیم تماس حاصل کنیم. به همین دلیل، در اولین جلسهمان متعهد شدیم از حل کردن مناقشاتمان بهصورت علنی و از طریق رسانهها خودداری کنیم. به جایش قرار شد هر کاری بتوانیم برای حل آنها بهصورت محرمانه انجام دهیم. رسانهها به خوبی آگاه بودند که آن روز احتمالا بین من و ظریف گفتوگویی انجام خواهد شد، چون هر دوی ما قرار بود در جلسه علنی گروه موسوم به ۱+۵ شرکت کنیم. این گروه قبلا برای پرداختن به برنامه هستهای ایران تشکیل شده بود. ۱+۵ -پنج عضو دائمی شورای امنیت سازمان ملل به علاوه آلمان- و اتحادیه اروپا سالها بود که بهصورت پراکنده در سطوح پایینتر دیدار میکرد تا احتمال رسیدن به توافقی با ایران برای از بین بردن نگرانیهای جامعه بینالمللی درباره برنامه هستهای رو به گسترش ایران را بررسی کند. این اولین بار بود که دیپلماتهایی در سطح وزیرخارجه به گفتوگوهای ۱+۵ ملحق میشدند. بین خبرنگارها جا برای سوزن انداختن نبود و آنها در موقعیتهای رصد مستقر شده بودند. مشتاق بودند درباره آنچه که در اتاق شورای امنیت گذشته بود اظهارنظری بشنوند. ظریف و من، به خوبی از این توجه با خبر بودیم. ۴۰ سال کنارهجویی با دیدار ما از بین رفته بود.
همه اینها در بحبوحه نشست سال ۲۰۱۳ مجمع عمومی سازمان ملل اتفاق میافتاد؛ هفتهای شلوغ از حضور قدرتها که سپتامبر هر سال برگزار میشود و در جریان آن سران کشورهای خارجی وارد نیویورک میشوند و نیویورکیها از نزدیک شدن به شعاعی به فاصله ده بلوک از مقر سازمان ملل در شرق میدتاون، خودداری میکنند. این هرجومرجی کنترلشده است. وزارتخارجه آمریکا چند طبقه از هتلی در همان حوالی را اجاره میکند و اتاقهای میهمانها را به دفتر تبدیل میکند.
قرار گرفتن بیش از ۱۲ دیدار و رویداد در تقویم روزانه من غیرمعمول نبود. هر جلسه و هر اقدامی به دقت برنامهریزی و زمانبندی میشد.
گزارشهای رسانهای از اولین دیدار ما در نیویورک بهعنوان آغاز فصلی جدید بین ایالاتمتحده و ایران توصیف شد، اما گفتوگوی میان کشورهای ما در واقع قبل از آن آغاز شده بود. مه ۲۰۱۱ زمانی که هنوز رئیس کمیته روابط خارجی مجلس سنا بودم، به یکی از فرستادههای سلطان قابوس، پادشاه عمان معرفی شدم- فردی بود به اسم سالم الاسماعیلی. سالم فردی باهوش و نافذ بود. آدم خوشمشرب و فروتنی بود. در واقع، مطمئنم ترجیح میداد نامش در اینجا آورده نشود، اما واقعیت این است که نقش او حیاتیتر از آن است که بتوان نادیدهاش گرفت. اولین بار که «سالم» توجه من را جلب کرد زمانی بود که دولت ایران سه کوهنورد آمریکایی را که بهصورت غیرعمدی وارد کوههای ایران شده بودند دستگیر کرد. ایرانیها مظنون بودند که آنها جاسوس باشند. وقتی «سارا شورد»، اولین نفر از آن کوهنوردها در سپتامبر ۲۰۱۰ آزاد شد علنا به نقشی که «سالم» در آزاد شدنش بازی کرده بود اشاره کرد و چند ساعت بعد از خروج از حریم هوایی ایران از «دوست عزیز» خود سالم الاسماعیلی نام برد و از او تشکر کرد. اما چند ماه پساز آنکه سارا به وطن برگشت، دو کوهنورد دیگر یعنی «جاش فاتال» و «شین باوئر» همچنان در بازداشت ایران بودند. با توجه به اینکه ایران و آمریکا از تعامل مستقیم درخصوص این موضوع اجتناب میکردند، سلطان قابوس و سالم نقش میانجیهای غیررسمی را بازی میکردند تا آزادی دو نفر دیگر را هم تسهیل کنند.
سالم درخواست کرد برای گفتوگو درباره موضوع با من دیدار کند و پیشنهاد کرد برای انجام این گفتوگو از واشنگتن به مسقط پرواز کنم. بهرغم سابقه موفقیت [سالم] در آزاد کردن سارا شورد، پادشاه عمان تردید داشت که دولت آمریکا قدر او را از لحاظ اینکه تا چه حد میتواند درباره ایرانیها اثربخش باشد، بداند. در پنج دقیقه اول دیدارم با سالم متوجه شدم که اهداف او فراتر از کوهنوردها هستند. ما درباره اهمیت بازگرداندن فوری جاش و شین به کشور صحبت میکردیم ولی او سریعا بحث را به احتمال پیشرفت در حوزههای دیگر کشاند. در صدر موضوعاتی که مطرح کرد حرکت فعلی ایران به سمت سلاح هستهای بود. سالم در اولین جلسه برای من این موضوع را روشن کرد که سلطان قابوس احساس میکند میتواند نقش موثری در پیشبرد یک راهحل دوجانبه و مورد پذیرش دو طرف داشته باشد. این هم واضح بود که عمانیها تنها بر حسب حسننیت وارد عمل نشدهاند. آنها میدانستند که ایران مسلح به سلاح هستهای ثبات منطقه را بهصورت اساسی به هم میریزد. آنها هم مثل ما نگران بودند که تهران درحال نزدیک و نزدیکتر شدن به سلاح [هستهای] بود. شین و جاش سرانجام به لطف تلاشهای عمان سپتامبر ۲۰۱۱ آزاد شدند. از دید من و از دید بسیاری در دولت اوباما، از جمله خود رئیسجمهور اوباما، سلطان قابوس جدیت و نفوذش روی ایرانیها را به اثبات رسانده بود.
حالا که آنها دوستیشان را ثابت کرده بودند، باورم این بود که میتوان این موضوع را بررسی کرد که آیا آنها میتوانند پلی برای پر کردن شکاف ارتباطی ما با ایرانیها باشند. لازم بود اطلاعات بیشتری درباره نحوه تفکر آنها کسب کنیم. باید ارزیابی بهتری از احتمالات میداشتیم. سالم و من گفتوگوهای منظمی را هم بهصورت تلفنی و هم گاه به گاه بهصورت رو در رو شروع کردیم. مواظب گوشهای مزاحم و میکروفنها بودیم. با علم به اینکه افرادی در ایالاتمتحده و خارج از مرزها بودند که اقدام نظامی را تنها راهحل در برابر پیشرویهای هستهای ایران میدانستند، میخواستیم کاری نکنیم که راهحل دیپلماتیک، قبل از آنکه فرصتی برای گفتوگو میان کشورهای ما ایجاد شود به گزینهای غیرممکن تبدیل شود. گفتوگوهایم را با کمترین تعداد از افراد تاییدشده در داخل دولت در میان میگذاشتم. اکثر اوقات با تام دانیلون گفتوگو میکردم. این توافق عمومی وجود داشت که با توجه به موفقیت در آزادسازی کوهنوردها، ارزشش را داشت که دستکم احتمال پیشرفت در عرصه هستهای را بررسی کنیم. با تایید رئیسجمهور اوباما، برنامهریزی برای سفر به مسقط و ملاقات با سلطان قابوس را شروع کردم به این امید که بتوانیم بینش بهتری درباره آنچه ممکن بود بهدست بیاوریم. به رئیسجمهور اوباما گفتم که یک نفر دیگر هست که باید وارد گودش کنیم: هری رید، رئیس اکثریت مجلس سنا.
ارسال نظر