ایران، فلسطین و مثلث سه گانه
کاخ سفید بهجای ارائه راهحلهایی منصفانه و پایدار، بر اینکه بیگانگان به خصوص برخی دولتهای عربی، تصمیم خود را در این خصوص بر فلسطینیان تحمیل کنند، تاکید میکند. به این رویکرد، «خارج به داخل» میگویند. این رویکرد، با تمایل برخی از دولتهای دیگر به تعیین استراتژی برای خاور میانه تطابق دارد.
یکی از این تمایلات آن است که آمریکا بهطور کامل با جناح راست دولت اسرائیل همکاری میکند. ترامپ گوش به فرمان دولت نتانیاهو است و این موضوع ریشه در توافق با متحدان نتانیاهو در زمان مبارزات انتخاباتی وی دارد. زمانی که ترامپ بر سر کار آمد، وکیل خود را که بیشتر از منافع آمریکا، حامی جناح راست اسرائیل بود سفیر اسرائیل قرار داد. جراد کوشنر، داماد ترامپ، که پرونده صلح اسرائیل و فلسطین در اختیار وی قرار گرفته است، به ایجاد چنین توافقنامهای کمک میکند.
با وجود اظهار علاقه زبانی نتانیاهو به برقراری صلح با فلسطین، دولت وی مخالف پس دادن مرزهای اشغالی یا ایجاد دولت فلسطین است. نتانیاهو زمانی که با نیروهای داخلی خود و دیگر اعضای ارشد ائتلاف حاکم صحبت میکند، بر این امر تاکید میکند. به این صورت، رسیدن به توافقی واقعی برای صلح، در دستور کار معاملهگر گوش به فرمان اسرائیل در کاخ سفید نیست.
تمایل دیگر دولت ترامپ که با رویکرد «خارج به داخل» وی کاملا همخوانی دارد، همکاری کامل با شاهزاده محمد بن سلمان، حاکم جوان عربستان سعودی است که باز هم کوشنر شخصیت اصلی در این رابطه است. دولت نتانیاهو همیشه برای اینکه نشان دهد برای منزوی نشدن کشورش، نیازی به حل مشکل فلسطین ندارد، بهدنبال روابط چشمگیر با دولتهای عربی بوده است. از منظر محمد بنسلمان نیز، ارتباط خوب با اسرائیل به منزله کمکی است که در میان مسائل موجود درخصوص تحکیم قدرت داخلی و مشکلات بهوجود آمده در امور سیاست خارجی کشور، بهدست آورده است.
هر سه نقطه در این مثلث، ایران را دستاویزی برای توجیه کارها و تصمیمات خود قرار میدهند. نتانیاهو برای منحرف کردن توجهات از خود در تمامی زمینهها از نام ایران استفاده میکند. محمد بنسلمان از مخالفت با ایران برای توجیه عملیات نظامی در یمن و دیگر اقداماتش استفاده کرده و ترامپ نیز بدون دلیل خاصی، همواره در سیاست خاورمیانه آمریکا، رویکردی ضدایرانی داشته است.
هیچیک از اینها ارتباطی با مسائل مربوط در مناقشات میان اسرائیل و فلسطین بر سر زمینهای اشغالی ندارد. بار دیگر، فلسطینیان قربانی اهداف غیر مرتبط دیگر کشورها شده و آسیبهای جانبی متحمل شدهاند. پیش از این در تاریخ درگیریهای بین اسرائیل و فلسطین، مردم فلسطین تاوان نسلکشی اروپاییان را دادند. درحال حاضر نیز فلسطینیان باید پاسخگوی اهداف یک شاهزاده جوان عربستانی باشند که سعی دارد جایگاه خود را حفظ کند و همچنین تقاص اقدامات یک رئیسجمهوری غیر محبوب آمریکایی را بدهند که میخواهد در حزب سیاسی اش محبوبیت بیشتری کسب کند. اما مناقشات میان اسرائیل و فلسطین، تا زمانی که راهحلی مناسب، به دور از گزینههای جایگزین تحمیل شده، ارائه نشود، حل نشده باقی خواهد ماند.
گاهی اوقات زمانی که یک موضوع لفظی، غالبا و با هدفهای متعدد تکرار میشود، مانند آنچه درخصوص شیطانی قلمداد شدن ایران رخ داده است، خود این دولتها نیز حرفهای خود را باور میکنند. بهرهبرداری سیاسی نتانیاهو از ایران، با توجه به بزرگترین دستاورد آن طی سالهای اخیر، یعنی امضای توافق هستهای و تضاد آن با منافع امنیتی اسرائیل، فاصله عظیم منافع ایالاتمتحده و سیاستهای نتانیاهو را نشان میدهد.
بهرغم توافق همکاری سودمند دوجانبه بر سر نفت و امنیت، عربستان سعودی نیز همیشه منافع متفاوتی نسبت به ایالاتمتحده داشته است. این اختلافات با به قدرت رسیدن محمد بنسلمان، شاهزاده جوان سعودی و مبارزهاش بر سر ادعای قدرت برتر بودن در منطقه، بیشتر نیز شده است. دونالد ترامپ، با همکاری کامل با این دو کشور، با این امید واهی که فلسطین سر تعظیم فرود خواهد آورد، نه به منافع ایالاتمتحده و نه به ایجاد صلح در خاورمیانه، هیچگونه کمکی نمیکند.
ارسال نظر