محاسبات  ایران در آینده سوریه

درحالی‌‌‌که نیروهای ارتش سوریه به‌‌‌تدریج محو می‌‌‌شدند، اسد نظاره‌‌‌گر بود که حامیان دیرینه‌‌‌اش یعنی روسیه و ایران عقب‌‌‌نشینی نیروهای خود را از سوریه آغاز کرده بودند. نیروهای روسیه به سمت استحکامات ساحلی خود در لاذقیه و طرطوس، و نیروهای ایرانی به سمت شرق به عراق حرکت می‌‌‌کردند. همه این تحولات موجب شد حاکم سوریه حکومت خود را تنها ببیند.

ریشه‌‌‌های این بحران را می‌‌‌توان در سال ۲۰۱۲ جست‌وجو کرد، زمانی که ایران برای اولین‌‌‌بار متعهد به حفظ حکومت اسد شد. سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده فقید نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، برای ارزیابی ثبات رژیم اسد، سفرهایی به سوریه انجام داد. بر اساس گزارش‌‌‌ها، در جریان این سفرها توانایی رژیم بعث برای مقاومت در برابر موج انقلابی و فشار شورشیان برای سلیمانی نگران‌‌‌کننده بود. سلیمانی همچنین به لبنان سفر کرد و در آنجا با حسن نصرالله دبیرکل فقید حزب‌‌‌الله دیدار کرد تا مواضع دفاعی اسد را تقویت کند. مذاکرات بین نصرالله و سلیمانی مبنای تصمیم ایران برای مداخله نظامی در سوریه بود و به دنبال آن نظر مثبت رهبر ایران آیت‌‌‌الله خامنه‌‌‌ای و شورای‌‌‌عالی امنیت ملی ایران به‌‌‌رغم تردیدهای اولیه جلب شد.

آیت‌‌‌الله خامنه‌‌‌ای در مورد هزینه‌‌‌های مالی و عملیاتی قابل‌‌‌توجهی که برای یک مداخله زمینی در مقیاس بزرگ لازم است، ابراز نگرانی کرده بود. بااین‌‌‌حال، نصرالله و سلیمانی موردی را ارائه کردند که مداخله را برای حفظ آینده حزب‌‌‌الله و نفوذ منطقه‌‌‌ای گسترده‌‌‌تر ایران ضروری می‌‌‌دانست. استدلال آنها بر این تهدید وجودی متمرکز بود که سقوط احتمالی اسد برای منافع راهبُردی آنها و محور مقاومت ایجاد می‌کند.

طی ۱۳سال گذشته، ایران حدودا رقمی بین ۳۰ تا ۵۰ میلیارد دلار در سوریه سرمایه‌‌‌گذاری کرده است که بر تعهد تزلزل‌‌‌ناپذیر این کشور برای تضمین بقای رژیم بشار اسد تاکید دارد. مستشاران ایرانی، به‌‌‌ویژه نیروهای قدس، نقش تعیین‌‌‌کننده‌‌‌ای در حفاظت از دولت اسد در طول جنگ داخلی سوریه ایفا کردند. گزارش‌‌‌های رسمی به بیش از ۲هزار تلفات در میان نیروهای «مدافعان حرم» اشاره می‌کنند. گمان می‌رود اکثر این تلفات از میان اتباع افغانی باشند که به‌‌‌عنوان بخشی از تیپ‌‌‌های فاطمیون به میدان نبرد اعزام شدند، اگرچه شمار قابل‌‌‌توجهی از کارکنان سپاه نیز به‌‌‌ویژه در جریان نبرد خان طومان در سال ۲۰۱۶ جان باختند.

ایران همچنین در تجهیز و آموزش نیروهای نظامی سوری نقش بسزایی ایفا کرده بود. اما طی سال گذشته، سلسله‌‌‌ای از حوادث غیرقابل‌‌‌پیش‌‌‌بینی، منجر به خدشه و صدمه به ساختار فرماندهی مشاوران نظامی ایرانی در سوریه شد. در دسامبر سال ۲۰۲۳ سید رضا موسوی یکی از فرماندهان ارشد سپاه که نقش کلیدی در زمینه هدایت عملیات نظامی در این کشور علیه اسرائیل ایفا می‌‌‌کرد در بمباران هوایی اسرائیل جان باخت. چند ماه بعد و در آوریل سال ۲۰۲۴ در حمله جنگنده‌‌‌های اسرائیل به کنسولگری ایران در دمشق، ژنرال محمد زاهدی از فرماندهان پیشین سپاه جان خود را از دست داد. هرچند رد پای نفوذ و نقش عواملی در داخل دستگاه امنیتی سوریه در این حملات وجود داشت، اما این تحولات در کنار عملیات اسرائیل بر ضد نیروهای حزب‌‌‌الله لبنان از جمله حذف دبیرکل این گروه سید حسن نصرالله به شکل قابل‌‌‌ملاحظه‌‌‌ای نفوذ و توانایی ایران در منطقه را خدشه‌‌‌دار کرده بود.

با آغاز عملیات نظامی شورشیان از حلب در اواخر ماه نوامبر، ایران از امکانات لازم و کافی برای حمایت از اسد برخوردار نبود. درست برخلاف سال ۲۰۱۶ یعنی هنگامی که نیروهای زمینی تحت امر ایران با حمایت نیروی هوایی روسیه برای خارج‌‌‌کردن کنترل حلب از دست گروه‌‌‌های مخالف بشار اسد عمل کردند، امروز هیچ از یک از دو حامی پیشین اسد از عزم و توانایی لازم برای اجرای عملیات مشابه برخوردار نبودند. ایران و روسیه هردو به شکل فزاینده‌‌‌ای از بی‌عملی و سازش‌‌‌ناپذیری و بی‌‌‌انگیزگی اسد به ستوه آمده و ناامید بودند.

در اوایل سال ۲۰۲۴، ایران و روسیه هردو نظراتشان درباره رئیس‌‌‌جمهور سوریه تغییر کرده بود. روسیه به‌‌‌ویژه از نقض مکرر توافق کاهش تنش‌‌‌ها در ادلب و مقاومت سرسختانه در برابر هر شکلی از راه‌‌‌حل مذاکره خشمگین بود. در همین حال، ایران متوجه شد که نفوذ بی‌‌‌بدیل تهران بر حکومت دمشق پیوسته روبه‌‌‌کاهش است و اسد به طور فزاینده مسیر مستقلی را برای خود ترسیم می‌کند که اغلب با اهداف منطقه‌‌‌ای تهران در تضاد است. سوءظن ایران به اسد پس از افشای یک سلسله از اطلاعات درباره نقش عوامل سوری در جان‌باختن مقامات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و همچنین تحرکات نیروهای نظامی ایرانی در سوریه به اوج خود رسید. نیروی قدس که دیر زمانی در سوریه با آزادی کامل عمل می‌‌‌کرد، شاهد بود که تحرکات آن به طور فزاینده‌‌‌ای توسط مقامات سوری محدود می‌شود و اسد اجازه استفاده از بلندی‌‌‌های جولان را به‌‌‌عنوان یک جبهه بالقوه برای انجام عملیات علیه اسرائیل به نیروهای ایرانی نمی‌‌‌دهد. شاید تحریک‌‌‌آمیزتر از همه، اقدام حکومت اسد برای محدودکردن فعالیت‌‌‌های مذهبی شیعیان در سراسر سوریه بود که یک چالش همه‌‌‌جانبه و مستقیم برای تلاش‌‌‌های ایران در راستای گسترش نفوذ ایدئولوژیک و فرهنگی این کشور در منطقه محسوب می‌‌‌شد.

زمانی که شورشیان حمله خود را آغاز کردند، نه ایران و نه روسیه هیچ منفعتی برای صرف منابع بیشتر جهت حمایت از رژیمی که به‌‌‌جای آنکه یک دارایی راهبردی محسوب شود به‌‌‌ یک ‌‌‌بار سنگین و کم‌‌‌فایده بدل شده بود، نمی‌‌‌دیدند. استقلال فزاینده اسد، عملا شراکتی را که حکومت او را برای بیش از یک دهه حفظ کرده بود، تضعیف کرد. در نهایت، روسیه به دلایل بشردوستانه به اسد پیشنهاد پناهندگی داد، اما بی‌‌‌اعتنایی مسکو به اسد در اظهارات سرگئی لاوروف در مجمع دوحه آشکار شد، جایی که او مصاحبه‌‌‌کننده را به‌‌‌خاطر اینکه می‌‌‌خواست به گفته او لاوروف را «در رگبار سوالات پیرامون سوریه غرق کند» سرزنش کرد.

در این میان، ضعف‌‌‌های بنیادی ارتش سوریه، حتی قبل از تصرف حلب توسط شورشیان آشکار شد. بحث در شبکه‌‌‌های اجتماعی ایران، به‌‌‌ویژه کانال‌‌‌های تلگرامی حامی سپاه، این واقعیت را منعکس می‌‌‌کرد. ایرانیان عادی در این مجامع، شروع به انتقاد آشکار از اسد و بی‌‌‌کفایتی ارتش او کردند. شاید گویاترین تغییر احساسات، در میان حامیان سنتی سرسخت سپاه پاسداران بود که شروع به ابراز خشم و انزجار از فساد اسد و ناکارآمدی ارتش سوریه کردند.

پاسخ اولیه ایران یک روش آشنا بود؛ یعنی بسیج شبه‌‌‌نظامیان عراقی برای تقویت خطوط دفاعی از اسد. اما دولت عراق از ورود این نیروها به سوریه ممانعت کرد. ایران به‌‌‌جای اینکه این تصمیم را به چالش بکشد، با سهولت شگفت‌‌‌انگیزی با آن موافقت کرد. در یک تحول خیره‌‌‌کننده، نیروهای تحت حمایت ایران بدون هیچ مقاومتی، راهبُردی‌‌‌ترین دارایی خود - کنترل گذرگاه مرزی سوریه و عراق - را رها کردند. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جنگجویان عراقی طرف‌‌‌دار ایران پیش از ورود نیروهای کرد از دیرالزور خارج شده بودند که منجر به تصرف سریع گذرگاه مرزی قائم - بوکمال توسط نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) شد.

فرمانداری دیرالزور و گذرگاه مرزی آن در بوکمال به‌‌‌عنوان یک دارایی مهم و حیاتی برای ایران در سوریه عمل کرده بود که نشان‌‌‌دهنده یک حلقه حیاتی برای پیشبرد امیال منطقه‌‌‌ای تهران بود. پس از خارج‌‌‌کردن کنترل دیرالزور از چنگ گروه داعش در سال ۲۰۱۷، ایران این منطقه شرقی سوریه را به یک کریدور حیاتی برای نمایش قدرت خود در سراسر شام تبدیل کرد. گذرگاه قائم - بوکمال به نقطه اتصال پل زمینی ایران به لبنان تبدیل شد و جابه‌‌‌جایی تسلیحات، جنگنده‌‌‌ها و تدارکات را برای نیروهای نیابتی خود در سراسر منطقه تسهیل کرد.

اهمیت دیرالزور فقط در ارزش لجستیکی آن نبود. ایران برای تامین امنیت این منطقه، ایجاد شبکه‌‌‌ای از پایگاه‌‌‌های نظامی و ایجاد روابط عمیق با رهبران قبایل محلی سرمایه‌‌‌گذاری زیادی کرده بود. ایرانی‌‌‌ها از نارضایتی‌‌‌های اعراب علیه داعش و بعدها نیروهای SDF بهره‌‌‌برداری کردند، درحالی‌‌‌که هم‌‌‌زمان از این منطقه، برای تحت‌‌‌فشار گذاشتن نیروهای آمریکایی مستقر در پادگان تنف و نزدیک میدان گازی کونوکو استفاده کردند. شبه‌‌‌نظامیان مورد حمایت ایران مکررا از این قلمرو، حملاتی را علیه مواضع آمریکا انجام می‌‌‌دادند و آن را به صحنه‌‌‌ای در رقابت‌‌‌های منطقه‌‌‌ای ایالات متحده و ایران تبدیل کردند. بااین‌‌‌حال، زمانی که فروپاشی رژیم اسد آغاز شد، ایران تصمیم شگفت‌‌‌انگیزی برای واگذاری این سرزمین حیاتی به نیروهای دموکراتیک سوریه گرفت. این عقب‌‌‌نشینی شاید منعکس‌‌‌کننده یک راهبرد شوم‌‌‌تر و درازمدت باشد - قماری که تنش‌‌‌های مداوم بین نیروهای کرد و جمعیت عرب محلی و نیروهای شورشی مورد حمایت ترکیه در نهایت فرصت‌‌‌های جدیدی برای برگرداندن نفوذ ایران ایجاد می‌کند.

خروج ایران از سوریه بسیار فراتر از خروج از دیرالزور بود که نشان‌‌‌دهنده چرخش کامل و معکوس حضور نظامی این کشور در سراسر سوریه بود. شب قبل از فرار اسد از دمشق، نیویورک‌‌‌تایمز فاش کرد که ایران شروع به خارج‌‌‌کردن فرماندهان و کارکنان نظامی خود از سوریه کرده است. این واقعیت را یکی از تحلیلگران نزدیک به حکومت ایران این‌‌‌گونه بیان کرد، ایران شروع به تخلیه نیروها و کارکنان نظامی خود می‌کند، زیرا اگر ارتش سوریه خود نمی‌‌‌خواهد بجنگد، ما نمی‌‌‌توانیم به‌‌‌عنوان یک نیروی مستشاری و پشتیبانی بجنگیم. نتیجه این است که ایران دریافته است که نمی‌‌‌تواند در حال حاضر با هیچ عملیات نظامی اوضاع سوریه را مدیریت کند و این گزینه روی میز نیست.»

بسیاری از تصمیماتی که ایران در روزهای منتهی به سرنگونی اسد اتخاذ کرد، هنوز برای ما مشخص نیست. درحالی‌‌‌که تهران به طور واقع‌‌‌بینانه نمی‌‌‌تواند امیدوار باشد که سطح نفوذی را که در دوران اسد از آن برخوردار بود احیا کند، محاسباتش احتمالا فراتر از بحران کنونی است. با توجه‌ ‌‌به مهارت اثبات شده ایران در بهره‌‌‌برداری از شرایط منطقه‌‌‌ای، ممکن است پیش‌‌‌بینی شود که روند گذار سوریه از اسد، فرصت‌‌‌های جدیدی برای نفوذ ایران ایجاد کند، به‌‌‌ویژه در شرایطی که جناح‌‌‌های مختلف بر سر کسب قدرت و منابع در حال رقابت هستند. برای مثال، خصومت کردهای سوریه بانفوذ ترکیه در سوریه ممکن است نمایانگر یکی از این گشایش‌‌‌ها باشد. توانایی اثبات شده ایران برای همکاری با گروه‌‌‌های سنی، همچنین می‌‌‌تواند منجر به ایجاد اتحادهای عمل‌‌‌گرایانه، حول محور مخالفت با اسرائیل شود، به‌‌‌ویژه باتوجه‌‌‌ به اینکه اسرائیلی‌‌‌ها به‌‌‌تازگی منطقه حائل غیرنظامی ایجاد شده به‌‌‌موجب توافق‌‌‌نامه جدایی با سوریه ۱۹۷۴ در جنوب کشور را تصرف کرده‌‌‌اند.

بااین‌‌‌حال همه اینها تنها در سطح حدس و گمانه‌‌‌زنی باقی می‌‌‌ماند. آنچه مسلم است آن است که سقوط بی افتخار اسد، صدمات عمیقی را که حکومت او و قدرت‌‌‌های خارجی طرف‌‌‌دار او به سوریه تحمیل کرده بود، آشکار کرد. ماه‌‌‌های آینده نشان خواهد داد که آیا ایران می‌‌‌تواند راهبرد خود را با واقعیت جدید سوریه تطبیق دهد یا اینکه خروج اسد نقطه پایانی واقعی برای جاه‌‌‌طلبی‌‌‌های این کشور در سوریه خواهد بود.