تاریخ شفاهی-علینقی عالیخانی( ۱۶۰)
از اول به شرکت نفت علاقه داشتم
در سازمان برنامه هم دوستهای من بودند و با آنها تماس داشتم ولی هیچوقت نه آنها پیشنهادی کردند و نه من از آنها درخواستی کرده بودم. اما به شرکت نفت از اول خیلی علاقهمند بودم. هم هویدا و هم نفیسی آنجا بودند و آقای انتظام هم بود که رئیس شرکت نفت بود. انتظام را من خیلی برایش احترام داشتم، خیلی خوب هم من را میشناخت. آنها خیلی علاقهمند بودند گفتند «شما با این کارهایی که کردهاید، اگر بیایید اینجا به درد ما بیشتر میخورید تا آن دستگاههای بسته.» این بود که من و آن دوستم هر دو از ساواک استعفا دادیم. اتفاقا همان موقع هویدا کسالت داشت و در بیمارستان شرکت نفت بستری بود که رفتیم عیادتش. در آن زمان من با امیرعباس هویدا کاملا دوست شده بودم و گذشته از دیدارهای رسمی به منزلش میرفتم و با یکی، دو نفر دیگر از دوستان با هم شنا میکردیم. در ضمن صحبت گفت شما چه کار میکنید؟ گفتیم هیچ، ما استعفا دادیم و دنبال کار هستیم؛ گفت مبادا به کسی قول بدهید. شما باید بیایید شرکت نفت.»