فارن افرز: اسرائیل، ایران و متحدانش را دست کم میگیرد
محور تابآوری تهران
تهاجم وحشیانه اسرائیل که با فناوریهای پیشرفته و استراتژی جنگ تمام عیار تقویت شده و محلهها و شهرها را مسطح و خالی از سکنه میکند، ممکن است تغییراتی را در توازن قدرت به وجود آورد. با وجود همه مزیتهای نظامی اسرائیل و بدون در نظر گرفتن حمایتهای ایالات متحده، بریتانیا و اروپا، بعید است که اسرائیل بتواند سازمانهایی را که به این محور تعلق دارند، آنطور که امیدوار است، ریشهکن کند. این محور بارها و بارها سازگاری و انعطاف پذیری خود را نشان داده که بیانگر ارتباطات عمیقی است که گروههای عضو آن در داخل کشورها و جوامع خود دارند. علاوه بر این، روابط فراملیتی که این محور را تشکیل میدهند، به این معناست که حماس، حزبالله و سایر سازمانهای عضو، نه تنها بهعنوان بازیگران غیردولتی مجزا یا گروههای مسلح، بلکه بهعنوان گرههای به هم پیوسته شبکههای سیاسی، اقتصادی، نظامی و ایدئولوژیک بادوام شناخته میشوند.
این شبکهها که منطقهای و گاه حتی جهانی هستند، به اعضای این محور اجازه دادهاند تا شوکهای مختلفی را تحمل کنند. همچنین فروپاشیهای اقتصادی، مانند تحریمهای دونالد ترامپ، رئیسجمهور ایالات متحده در قالب کمپین «فشار حداکثری» و افول بانکداری لبنان در سال ۲۰۱۹، که حسابهای مالی بسیاری از گروههای عضو را منحل کرد، از جمله چالشهایی است که این محور به خود دیده است. اما بهرغم این چالشها، اعضای محور - و کل محور - برای بقای خود از حمایت دولتها و جوامع محلی خود و از یکدیگر استفاده کردهاند. مقاومت تاریخی محور مقاومت حاکی از آن است که اسرائیل برای از بین بردن گروههایی مانند حماس و حزبالله با مشکل مواجه خواهد شد.
به احتمال زیاد، استراتژی جنگ تمامعیار اسرائیل به پیروزیهای تاکتیکی کوتاهمدت منجر میشود که توانایی گروهها و دولتهای شبهنظامی را تضعیف و آنها را برای مدتی در نوعی حالت بقا نگه میدارد. اما بدون راهحل سیاسی که با حضور اجتماعی گروهها کنار بیاید، این محور احتمالا مجددا از منابع نفوذ محلی، همراه با ارتباطات فراملی خود استفاده میکند تا خود را در سطوح محلی و منطقهای دوباره پیکربندی کند. در واقع، از ۷ اکتبر، گروههای کوچکتر در این محور فرصت را غنیمت شمردند تا اتحادهای خود را تقویت کنند. در حالی که حماس و حزبالله بار سنگین حملات اسرائیل را تحمل میکنند، گروههایی مانند کتائب حزبالله در عراق و حوثیها در یمن از آشفتگیها استفاده کردهاند تا به عنوان بازیگران منطقهای قدرتمند ظاهر شوند.
تابآوری از طریق سازگاری
محور مقاومت به شکلی که امروزه وجود دارد با شبکهای که در ابتدا در دهه ۱۹۸۰ تاسیس شد، تفاوت چشمگیری دارد. در آن زمان، جمهوری اسلامی ایران، حزبالله لبنان را به عنوان بازیگری موثر برای نمایش قدرت، تاسیس کرد و آن را پرورش داد. هدف آن «صدور انقلاب» و به کارگیری «دفاع پیشرو» از طریق بازدارندگی نامتقارن در برابر تهدیدات محسوس، یعنی اسرائیل بود. ایران به طور استراتژیک این مدل را در کشورهای مختلف تکرار کرد.
به عنوان مثال، ایران تقریبا همزمان با تاسیس حزبالله، گروههای شیعی عراقی مانند سپاه بدر را تاسیس کرد که در سرنگونی رژیم صدام حسین، رئیسجمهور عراق و به دست گرفتن قدرت در عراق پس از سال ۲۰۰۳، نقش داشت. در دهه ۱۹۹۰، ایران گروههای فلسطینی مانند جهاد اسلامی فلسطین (PIJ) و حماس را تقویت کرد و از این طریق به افزایش نفوذ آنها کمک کرد. همچنین پس از خیزشهای عربی در سال ۲۰۱۱، ایران حمایت خود را از بشار اسد در سوریه و حوثیها در یمن گسترش داد و شبکه منطقهای خود را بیشتر تقویت کرد.
آنچه اساسا این گروهها را حفظ کرد، اتکای عمیق به حکومتهای محلی و پایگاههای اجتماعی آنها بود. آنها به حدی خود را در بافت کشورهای متبوع خود جای دادند که روسای رسمی دولت در لبنان، سوریه، عراق، ایران، یمن و غزه همه یا اعضای گروههایی هستند که به این محور تعلق دارند یا توسط آن گروهها انتخاب شدهاند. علاوه بر این، روابط فراملی بین گروهها به عنوان یک بیمه نامه مهم در دورههای شوک عمل کرده است. آزمایش اولیه این محور در سال ۱۹۹۲ انجام شد، زمانی که اسرائیل، عباس موسوی را که دبیرکل حزب الله بود، ترور کرد. در آن زمان، یک روزنامه اسرائیلی اعلام کرد که «دوران درگیری با حزب الله در زمین بازی راحت آن به پایان رسیده است.» با وجود این حمله، حزب الله توانست خود را بازسازی کند. این حزب با گردآوری جامعه شیعیان لبنان و جلب حمایت ایران، از حمایت محلی هم استفاده کرد.
این شبکه حمایتی قوی، حزب الله را قادر ساخت که نه تنها بهبود یابد، بلکه نفوذ خود را نیز گسترش دهد. حزبالله تحت هدایت مجلس شورا و جانشینی حسن نصرالله به جای موسوی، در نهایت به اندازهای قوی شد که توانست اسرائیل را در سال ۲۰۰۰ از خاک لبنان مجبور به خروج کند. این پیروزی، همراه با جنگ سال ۲۰۰۶ که در آن حزبالله به پیروزی رسید- شاهکاری بیسابقه برای شبهنظامیان عرب - به شدت شهرت این جریان را افزایش داد. همچنین تجسم جدیدی از محور مقاومت ارائه داد. چالش دیگر این محور در سال ۲۰۱۱ بود، زمانی که رژیم اسد در سوریه با یک تهدید وجودی در قالب یک جنگ داخلی مواجه شد.
با این حال، یک بار دیگر، محور توانست خود را به گونهای تطبیق دهد که بتواند بر این بحران غلبه کند.از طریق ارتباطات مهمی که این محور با کشورهای خارج از منطقه ایجاد کرد، به بشار اسد کمک شد: مهمتر از همه، روسیه به نجات اسد آمد و به یک شریک جهانی با نفوذ برای شبکه تبدیل شد. اما رژیم اسد از کمک سایر اعضای محور نیز بهرهمند شد. در حالی که دولت اسد در آستانه فروپاشی قرار داشت، حزب الله قاطعانه وارد عمل شد تا از این رژیم محافظت کند و از ظهور رژیم جدیدی در دمشق که دشمن این محور است، جلوگیری کند.
قیامهای ۲۰۱۱ همچنین منجر به ادغام رسمی حوثیها در محور مقاومت شد. پس از سرنگونی علی عبدالله صالح، رئیسجمهور یمن، حمایت ایران در تبدیل حوثیها از یک گروه مسلح محلی به یک نیروی نظامی قدرتمند نقش اساسی داشت.ایران با ارائه کمکهای مالی، تسلیحات پیشرفته و آموزش نظامی، حوثیها را قادر ساخت تا تواناییهای عملیاتی خود را افزایش دهند. این کمکها، همراه با پایگاههای پشتیبانی محلی، به حوثیها این امکان را داد که در سال ۲۰۱۴ کنترل صنعا، پایتخت یمن را به دست گیرند و تسلط خود را بر ائتلاف تحت رهبری عربستان حفظ کنند.
محور مقاومت علاوه بر حملات نظامی، با تهاجمات اقتصادی در قالب تحریم نیز مواجه شده است. در سالهای ابتدایی این قرن، برنامه هستهای ایران و نقش منطقهای آن، ائتلاف بینالمللی به رهبری ایالات متحده را بر آن داشت تا تحریمهای جدیدی را علیه ایران و متحدانش در این محور وضع کنند.
تحریمها در سال ۲۰۱۸، زمانی که ترامپ از توافق هستهای با ایران موسوم به برجام خارج شد و کمپین فشار حداکثری خود را آغاز کرد، به شدت افزایش یافت. هدف از این کمپین تا حدی به صفر رساندن صادرات نفت و در نتیجه سلب منبع درآمدی حیاتی ایران بود. تحریمها به اقتصاد ایران آسیب رساند، اما تجارت نفت این کشور را متوقف نکرد. در عوض، تهران راههایی برای فروش نفت خود از طریق بازارهای غیررسمی پیدا کرد.ایران با کمک متحدان خود در محور مقاومت از این بازارها برای تجارت منابع انرژی و دسترسی به دلار آمریکا استفاده کرد. به عنوان مثال، در عراق، ایران با بقیه محورها همکاری کرد تا سوخت ایرانی و غیر ایرانی را قبل از فروش به کشورهای آسیایی ترکیب کند.
آخرین چالش بزرگی که محور مقاومت قبل از حمله اسرائیل پس از ۷ اکتبر علیه حماس و حزبالله با آن مواجه شد، ترور سردار سلیمانی توسط آمریکا در ژانویه ۲۰۲۰ بود. سردار سلیمانی به تاسیس این محور کمک کرده بود و نقش او به عنوان رهبر بالفعل آن کاملا مشخص بود. با این حال، اگرچه این حمله امواج شوک را در شبکه ایجاد کرد اما در نهایت، سازگاری محور برای مقابله با تهدیدات جدی را نشان داد. همچنین سبک فرماندهی او از بالا به پایین به این معنی بود که مرگ او میتوانست شکست بزرگی را بهدنبال داشته باشد. با این حال، اگرچه این حمله امواج شوک را در شبکه ایجاد کرد - گروههای عضو محور در عراق به زیرزمین رفتند - در نهایت، سازگاری محور برای مقابله با تهدیدات جدی را نشان داد.
پس از شهادت سردار سلیمانی، این محور از یک شبکه تحت هدایت ایران از بالا به پایین به یک اتحاد یکپارچهتر افقی تبدیل شد. ایران نقش محوریاش را در تعیین جهت استراتژیک محور حفظ کرد. اما ساختار جدید به سایر اعضا امکان استقلال بیشتر و تعاملات مستقل بیشتری هم با تهران و هم با یکدیگر داد.در محور اصلاحشده، نصرالله در حزبالله به یک واسطه مهم تبدیل شد: او به طور منظم به سردار اسماعیل قاآنی، جانشین سردار سلیمانی، راهنماییهای استراتژیک ارائه میکرد. سردار قاآنی با هدف تبدیل این محور به یک نهاد رسمیتر و منسجمتر، به اعضای آن قدرت داد تا کنترل بیشتری را در دست بگیرند و تاحدودی برابر عمل کنند.
پاسخ به جنگ تمامعیار اسرائیل
تهدیدهای قبلی برای محور مقاومت در مقایسه با جنگ تمامعیاری که اسرائیل در پاسخ به حمله حماس در ۷اکتبر به راه انداخت، کمرنگ است. با این حال، مانند گذشته، محور مجبور شد برای بقای خود سازگار شود. بهویژه، به انتقال به ساختار فرماندهی افقیتر ادامه داده و ارتباطات فراملی خود را بیشتر تشدید کرده است. جنگ اسرائیل علیه حماس و حزبالله بسیار بیشتر از درگیریهای قبلی، واکنش شدید سایر متحدان داخل این محور، مانند حوثیها و کتائب حزبالله را به دنبال داشته است. پیش از این، این گروهها نسبت به پویاییهای گستردهتر در درگیریهای خاورمیانه حاشیهای بودند. با این حال، در طول سال گذشته، آنها هم استقلال و هم نفوذ منطقهای خود را عمیقتر کردهاند.
به عنوان مثال، حوثیها برای اولین بار شروع به استفاده از موشکهای بالستیک ضدکشتی برای ایجاد اختلال در مسیرهای کشتیرانی تجاری کردند. آنها به کشتیهایی که از دریای سرخ در حال حرکت بودند، حمله کردند و شرکتهای باربری را مجبور کردند مسیر خود را در آفریقا تغییر دهند که منجر به افزایش هزینهها و تاخیر در تحویل انرژی، غذا و کالاهای مصرفی در سراسر جهان شد.
کتائب حزبالله نیز به دنبال نفوذ بیشتر در عرصه فراملی بوده است؛ چرا که حماس و حزبالله مورد حمله قرار گرفتند. تغییر جهتگیری پس از ۷ اکتبر باعث تقویت روابط نزدیکتر میان برخی از اعضای محور مقاومت شده است. برای چند سال، حوثیها تنها به صورت اسمی در عراق حضور داشتند و تنها یک نماینده در بغداد داشتند.کار فرستاده حوثیها بیشتر نمادین به نظر میرسید تا محتوایی. با این حال، در پاسخ به حملات اسرائیل علیه حماس و حزبالله، حوثیها همکاری خود را با حزب دموکرات سوریه عمیقتر کردند. این همکاری تشدید شده شاهد افزایش اشتراک تسلیحات و عملیات مشترک بوده و توانایی تقویت شده برای حمله به اسرائیل را به نمایش گذاشته است.
اعضای این محور همچنین پس از ترور سید حسن نصرالله در ماه سپتامبر، در فراسوی مرزها به طور هماهنگ با یکدیگر همکاری کردند. پس از ترور وی، دهها تن از نخبگان اقتصادی حزبالله و خانوادههایشان به جنوب عراق نقل مکان کردند و با کمک دولت بشار اسد از طریق زمینی به سوریه سفر کردند. آنها به سرعت مکانهایی را برای اسکان یافتند، زیرا حزب الله پس از ترور سردار سلیمانی فعالیتهای تجاری خود را در عراق افزایش داده بود، از جمله سرمایهگذاری در زیرساختها، زمین و مجتمعهای مسکونی. این پیوندهای اقتصادی به نخبگان حزب الله اجازه داد تا از خط مستقیم آتش در لبنان خارج شوند. بار دیگر، ارتباطات فراملی محور در یک دوره عمیقا دشوار، راه حیاتی برای اعضای محور فراهم کرده است.
نیاز به پاسخگویی
اسرائیل البته ماهیت فراملی محور مقاومت را درک میکند. دقیقا به دلیل همین درک است که دولت بنیامین نتانیاهو، استراتژی جنگ کامل خود را در پاسخ به ۷ اکتبر آغاز کرد، استراتژیای که شامل حملاتی با شدتهای متفاوت نه تنها علیه حماس، بلکه علیه حزبالله، ایران، سوریه و سایر اعضای محور بوده است.
با این حال، اقدامات سال گذشته نشان میدهد که اسرائیل از لحاظ استراتژیک انعطافپذیری شبکه و میزانی را که راهحل نظامی، حتی راهحلی که قوانین بینالمللی آن را محدود نمیکند و میتواند باعث ایجاد تغییرات اجتماعی در سایر کشورها شود، دست کم گرفته است. سال گذشته ثابت شد که این شبکه، تا حد قابلتوجهی، هنوز هم میتواند خود را با چالشهای نظامی و اقتصادی وفق دهد. در حالی که بسیاری از گروههای عضو آن در طول این دوره گرفتار درگیریهای شدید بودند. از بین بردن کامل شبکه کاری غیرممکن است و احتمالا حداقل نیازمند تخریب، اشغال و ایجاد دولتهای جدید در مناطقی است که این گروهها حضور دارند. برای اسرائیل، که در دیوان کیفری بینالمللی و سازمان ملل به جنایات جنگی متهم شده است، این نوع تلاشها موجب واکنش متحدان کلیدی و جامعه بینالمللی شده است.
تاریخ نشان میدهد که بعید است اقدامات نظامی اسرائیل بدون راهحل سیاسی جامع، موفقیتآمیز باشد، بهویژه زمانی که این اقدامات در خارج از قلمرو اشغالی انجام شود. در عوض، کارزار اسرائیل احتمالا منجر به خاورمیانه بیثباتتر خواهد شد، خاورمیانهای که در آن صلح واقعی تنها یک احتمال دور است.کشتار غیرنظامیان توسط اسرائیل که توسط سازمان ملل متحد و سازمانهای حقوق بشر محکوم شده است، برای جامعه مدنی ویرانگر بوده و توسط گروههای محوری برای تقویت ایدئولوژی مورد استفاده قرار گرفته است.
بنابراین، بازیگران بینالمللی به جای فعال کردن راهبرد بیرحمانه اسرائیل، باید راهحلی سیاسی پیدا کنند که با آتشبس در جنگهای خونین غزه و لبنان آغاز شود.گام بعدی باید وارد کردن دولتهای مرتبط با این محور بهمنظور مذاکره برای حل و فصل گستردهتر باشد که ماهیت واقعی پویایی قدرت در منطقه را در نظر بگیرد. بدون چنین رویکرد فراگیری، سرنوشت درگیریهای منطقهای در خاورمیانه به ضرر نسلهای آینده ادامه خواهد یافت.