فروملی‌ها در چهارگوشه جهان چه می‌کنند؟

این کتاب، ابعاد نظری دیپلماسی موازی‌ -‌نقش حکومت‌‌‌های فروملی در روابط بین‌الملل- را بررسی کرده و تلاش می‌کند موضوع دیپلماسی موازی را به قالب نظم و قاعده درآورد و به بیانی دیگر آن را نظریه‌پردازی کند. در چهار گوشه  جهان، حکومت‌‌‌های فروملی با مشارکت در تجارت بین‌المللی، ماموریت‌‌‌های فرهنگی و روابط دیپلماتیک با قدرت‌های خارجی، نقش فعالی در روابط بین‌الملل بازی می‌‌‌کنند. حکومت‌‌‌های فروملی، از آن جمله ایالت‌‌‌ها در ایالات‌متحده آمریکا و در آلمان، حتی می‌توانند سیاست خارجی رسمی کشور خود را به چالش بکشند. چنین فعالیت‌‌‌هایی که به‌طور مرتب منافع حکومت فروملی را ترویج می‌دهند، به دیپلماسی موازی (paradiplomacy) معروف است. نویسنده کتاب حاضر از طریق اسلوب‌مند‌کردن یا به قاعده درآوردن رهیافت‌های مختلف در فهم دیپلماسی سازنده. (Constituent diplomacy)، بنای یک چارچوب نظری یکپارچه و منسجم را برای انجام پژوهش در خصوص مشارکت حکومت‌‌‌های فروملی در روابط بین‌الملل، پی‌ می‌نهد. دیپلماسی سازنده، یعنی مشارکت دولت‌های منطقه‌ای و محلی در سیاستگذاری خارجی و امور بین‌الملل که امروزه یکی از ویژگی‌های نهادینه شده سیاست‌های دموکراتیک فدرال است.

گزاره‌های اصلی

در چند دهه  اخیر بازیگران جدیدی وارد عرصه  سیاست بین‌الملل شده‌اند، بازیگرانی که اولویت تغییرناپذیر حکومت‌‌‌های ملی را که یگانه بازیگران اصلی در روابط بین‌الملل هستند، مورد انتقاد جدی قرار داده‌اند. از جمله این بازیگران جدید دولت‌های محلی(یا در کشور ما شهرداری‌ها) هستند که امروزه به موازات دولت‌ها، در سیاست خارجی کشورهایشان نیز نقش ایفا می‌کنند. این امر باعث شده دانش‌پژوهان روابط بین‌الملل به بررسی فعالیت‌های بین‌المللی حکومت‌‌‌های فروملی و مقامات شهری توجه بیشتری نشان بدهند. از این‌رو، بررسی‌ ظهور بازیگران جدید جهانی برای پژوهش علوم اجتماعی معاصر بسیار مهم شده است، زیرا بدون فهم چنین تغییراتی، به دست دادن تصویری کامل از وضعیتی که در روابط بین‌الملل مدرن و در امور داخلی کشورهای خاص رخ می‌دهد، دشوار است. بنا به تعریفی متعارف که از دیپلماسی موازی می‌شود، یعنی مشارکت واحدهای سازنده(مناطق) دولت‌های ملی در روابط بین‌الملل، می‌توان به اهمیت نقش دولت‌های محلی در صحنه  روابط بین‌الملل پی برد.

نویسنده در کتاب حاضر تلاش می‌کند ادبیات مربوط به نقش دولت‌های ملی در روابط بین‌الملل را در نظریه‌های روابط بین‌الملل گردآوری کرده و سپس با بهره‌گیری از این ادبیات در حوزه دیپلماسی موازی نظریه‌پردازی کند. بنابراین نویسنده در فصل‌‌‌های دوم، سوم و چهارم دست به ارزیابی و سامان‌دهی دانش نظری و تجربی موجود در حوزه  دیپلماسی موازی(یعنی ماموریت دسترسی به ادبیات) را بررسی می‌کند. در فصل ۵، بر اساس خلاصه‌‌‌ای از داده‌های مربوط به فصول قبلی، الگویی نظری برای توضیح تعامل و درگیری واحدهای تشکیل‌دهنده در امور بین‌الملل‌(یعنی‌ ماموریت پیشنهادی تئوری) ارائه می‌دهد. در فصل ششم نیز با تحلیل دیپلماسی استانی مورد آلبرتا در کانادا، کارآیی چارچوب توضیحی پیشنهادی دیپلماسی موازی را بررسی می‌کند(یعنی، رسالت آزمون نظریه).

نویسنده در بخشی از کتاب ادبیات موجود درباره  دیپلماسی موازی را کندوکاو کرده و یازده بُعد گفتمان دیپلماسی موازی را متمایز می‌‌‌کند: (۱) بُعد قانون اساسی (۲) بُعد فدرالیستی (۳) بُعد ملی‌گرایی (۴) بُعد روابط بین‌الملل (۵) بُعد مطالعات مرزی (۶) بُعد جهانی‌شدن (۷) بُعد امنیتی/ژئوپلیتیک (۸) بُعد اقتصاد جهانی (۹) بُعد زیست‌محیطی (۱۰) بُعد دیپلماسی (۱۱) بُعد جدایی‌طلبانه. وانگهی، به بیان نقاط ضعف و آسیب‌پذیر هر بُعد و چگونگی برخورد با ویژگی‌های مثبت و منفی آن می‌‌‌پردازد. بررسی جامع گفتمان دیپلماسی موازی، در فصل پنجم کتاب ادامه می‌یابد که هدف اصلی آن ساختن الگوی نظری دیپلماسی موازی است.

سخن پایانی

از دیدگاه روش‌شناختی، به نظر می‌رسد رویکرد کیفی در مقایسه با تکنیک‌‌‌های کمی برای تحلیل پدیده دیپلماسی موازی در اولویت قرار دارد. استدلال‌‌‌های ارائه شده در این فصل ثابت می‌‌‌کند که تلاش‌‌‌های علمی اخیر برای استفاده از برخی رویکردهای کمی‌گرا، مانند روش پرسش‌نامه چندگزینه‌ای، دارای چندین آسیب‌پذیری آشکار است که اعتبار این نوع پژوهش را به میزان قابل توجهی کاهش می‌دهد. ضعف‌‌‌ اصلی اجرای تکنیک‌‌‌های کمی در زمینه  مطالعات دیپلماسی موازی مربوط به دشواری یافتن شاخص‌‌‌های کمّی است که به روشنی با دیپلماسی موازی مرتبط است و می‌تواند عملکرد آن را ارزیابی کند. مشارکت دولت‌های فروملی در امور بین‌المللی، پدیده‌‌‌ای است که قابل سنجش نیست. فقدان مهم مجموعه داده‌ها در خصوص دیپلماسی سازنده، شواهد محکمی از پیچیدگی روش بهره‌برداری و تعیین متغیرهایی که فعالیت‌های دیپلماسی موازی مناطق در عرصه بین‌الملل را توصیف می‌‌‌کنند، نشان می‌دهد.

این کتاب چشم‌انداز تحلیلی در خصوص مطالعات دیپلماسی موازی به عنوان یک زیرمجموعه مستقل در علوم سیاسی معاصر ارائه می‌دهد و به توسعه مفاهیم و گفتمان‌های مربوطه می‌‌‌پردازد. تحلیل‌ها نشان می‌دهند که با وجود افزایش علاقه  دانشگاهی به مساله مشارکت دولت‌های فروملی در امور بین‌الملل، هنوز شکاف‌های مختلفی در دانش مربوط به این پدیده وجود دارد. به نظر می‌‌‌رسد مشکل اصلی فقدان بینش‌‌‌های نظری در مورد ارزیابی چندبُعدی دیپلماسی سازنده است. مطالعات دیپلماسی موازی معاصر هنوز بر تعدادی از محدودیت‌‌‌های شناختی غلبه نکرده است، بنابراین، از این نظر می‌توان کتاب حاضر را گامی در جهت پوشش دادن شکاف‌‌‌های نظری موجود ارزیابی کرد.