بازخوانی سرمایه داری
در تلاش برای شناخت پویشهای کنونی و پیامدهای آتی نظام سرمایهداری، چه بسا دانستن بهترین گفتهها و اندیشههایی که در طول سالها درباره این موضوع طرح شده است، مفید باشد. فرض اساسی کتاب حاضر نیز همین است و بنای آن بر این پیشفرض استوار است که نظام سرمایهداری موضوعی است بسیار مهمتر و پیچیدهتر از آنکه تنها به اقتصاددانان واگذار شود. نیل به درکی انتقادی از سرمایهداری مستلزم چشماندازهایی است فراتر از چشماندازهای خاص اقتصاد مدرن. به همین دلیل نیز این کتاب تاریخچهای از آرا و افکار اقتصادی نیست، بلکه تاریخچهای از آرا و افکار درباره اقتصاد سرمایهداری است. پس از آدام اسمیت، رشد و توسعه اقتصاد به عنوان یک رشته علمی تا حدی با کنار گذاشتن بسیاری از موضوعاتی صورت گرفت که اتفاقا برای متفکران مورد بحث در کتاب حاضر اهمیت حیاتی دارند. این امر بیشک از حیث دستیابی به دقت تحلیلی و خلق واژگان مشترکی خاص این رشته ثمربخش بوده است.
اما اندیشیدن به بازار، مثل بسیاری چیزهای دیگر، بدون هزینه نبوده است، اسلوب دقیق و انسجام رشتهای بهدستآمده به بهای کم اهمیت شدن موضوعات بسیاری تمام شده است که مستقیما به بازار مربوط میشوند و از این حیث به احتمال فراوان دغدغه اهل اندیشهاند.
فکر نگارش این کتاب در اواسط دهه ۱۹۸۰ پدید آمد. در دهه پیش از آن، برخی از تیزبینترین تحلیلگران جامعه معاصر موضوع پیامدهای اخلاقی، فرهنگی و سیاسی نظام سرمایهداری را در صدر اولویتهای تحلیل و تفسیر فرهنگی قرار داده بودند.
برخی از این مفسران، مانند یورگن هابرماس، به جناح چپ تعلق داشتند، برخی مانند اروینگ کریستول، به جناح راست و برخی مانند دنیل بل و کریستوفر لش در میانه بودند.
دعاوی آنان متعدد و متفاوت بود؛ اینکه کانون گرم خانواده مورد هجوم جهان تجارت و نیروهای آن قرار گرفته است، اینکه فضایل مدنی در حال رنگ باختن و ناپدید شدن است، اینکه آمادگی برای به تعویق انداختن ارضای امیال و آرزوها، به عنوان نقطه اتکای سرمایهداری، اکنون در حال رنگ باختن است.
اینکه فردگرایی و خودخواهی در حال نابود کردن هرگونه درکی از هدف و مقصود جمعی است، اینکه کار رفتهرفته معنا و مفهوم خود را از دست میدهد، اینکه زنان و مردان مسحور کالاهای مصرفیای شدهاند که در واقع به آنها احتیاج ندارند، اینکه بازار بینالمللی با نابود کردن فرهنگهای تاریخی خاص، چیزی به غیر از یک معجون بیبو و خاصیت یا نوعی نهیلیسم لذتپرستانه باقی نمیگذارد، اینکه اشاعه ارزشهای بازار رفتهرفته موجب تضعیف همان سنتها و نهادهایی شده که سرمایهداری به آنها متکی است، اینکه امروزه ما به منتهای رشد خود از حیث امکانات تکنولوژیک رسیدهایم، اینکه ثروتمندان ثروتمندتر شدهاند، درحالیکه فقرا فقیرتر شدهاند و اینکه به همه این دلایل و دلایل بیشتر، نظام سرمایهداری در بحران است.