به نظر می‌رسد با اتفاقاتی که طی این دو سه هفته در تهران رقم خورد، بازنده اصلی ماجرای دوچرخه‌های اشتراکی، عوامل عرضه این دوچرخه‌ها باشند.صرف‌نظر از اختلافاتی که اکنون بین شهرداری و عوامل عرضه دوچرخه‌های اشتراکی وجود دارد - یک طرف داستان، به دنبال دریافت منابع مالی است و طرف دیگر مشغول محاسبات برای پرداختن یا بی‌پاسخ گذاشتن درخواست است- آنچه در این ماجرا از نظر مدیران دور مانده است و شاید تمرکز بر حل اختلافات باعث غفلت از اصل ماجرا شده، «اعتماد از دست‌رفته شهروندان» است.برای بسیاری از تهرانی‌ها، داستان «دوچرخه اشتراکی» به خط پایان خود رسیده است. مسیری که در خیلی از کشورهای توسعه‌یافته، چون درست طراحی شد، اصلا خط پایانی ندارد و سال به سال، توسعه هم پیدا می‌کند. این گروه از شهروندان اعتماد خود را به بازار دوچرخه اشتراکی از دست داده‌اند. از نگاه این گروه، «وقتی این بازار آن هم بازاری که خدمات آن پیش‌فروش شده است ناگهان تعطیل می‌شود و هیچ‌کدام از ناظران بازار و مدیران شهر تا این لحظه توان احیای آن را ندارند، حتی با فرض بازگشایی آن، هیچ تضمینی به عدم تعطیلی دوباره و چندباره‌اش وجود ندارد.»بازنده اصلی دوم را می‌توان کسب‌وکارهایی دانست که ناخواسته از حالا به بعد، شهروندان آنها را با عینک دوچرخه اشتراکی، مقایسه و قضاوت می‌کنند.کسب‌وکارهای نوپا و جدید در حوزه خدمات شهری برای حیات خود نیازمند اعتماد عمومی و مشارکت شهروندان هستند. این کسب‌وکارها البته به تعریف مدرن رابطه شهرداری با بخش‌خصوصی نیز نیاز دارند. اما آنچه بازار این گروه را تضمین می‌کند، تقاضای موثر و حاضر و راغب به استفاده از خدمات آنهاست. این نوع کسب‌وکارها - استارت‌آپ‌های شهری- اتفاقا همدیگر را به شکل زنجیره‌ای، نامحسوس و غیرمستقیم می‌توانند تقویت یا تضعیف کنند.موفقیت یک استارت‌آپ همچون تاکسی‌های اینترنتی می‌تواند زمینه را برای ورود استارت‌آپ جدید به حوزه مشابه – اتوبوس اینترنتی یا دوچرخه اینترنتی- فراهم کند و کار بعدی‌ها را راحت کند. این رابطه به شکل برعکس هم صادق است یعنی شکست یا تعطیلی یک کسب‌وکار نوپا می‌تواند به موضع‌گیری بازار مصرف در برابر این مدل خدمات‌شهری بینجامد و کار بعدی‌ها را در این حوزه سخت کند.