رویا در گرگومیش
قهرمانها و ضدقهرمانهای این داستان همه در مرز میان سقوط و نجاتاند. اگر بر تردیدشان غلبه کنند و به رویا – که رمزی از عشق است-تن دهند رستگار میشوند. اما گاه با آنکه رویا بالهایی بر شانههایشان نشانده؛ غاصب رویا میشوند؛ بالهایشان را میسوزانند و سقوط میکنند علیرضا حسنزاده در «نادرشاه و دختر کولی» با استفاده از شیوه بیان رمزی، خواننده را در بطن روایتی غیرخطی از داستان و خرده داستانها قرار میدهد. همه چیز در هزارتویی پیچ در پیچ از اسرار روایت میشوند. شخصیتها راه گم کرده و سرگردانند؛ اما همگی بهسوی نور راهی برای رفتن دارند. رمزهای داستان چنانند که با گشوده شدن معنای استعاریشان همچنان در سطح غیر رمزی نیز، فارغ از آنکه چه نشانهای هستند؛. ارزش خود را حفظ میکنند. نویسنده سعی در ایجاد رابطه میان عشق و رویا دارد. عشق زاده رویاست و هم او رویا را واقعی میسازد و این رمز رمان است. کولی در رمان او عامدانه شبیه پری شده است چه این دو از نظر نویسنده بهعنوان یک مردمشناس یا رماننویس به دنیایی واحد تعلق دارند. کولی او اما با تمام کولیهای ادبیات متفاوت است و از دل آیینها و افسانهها و باورهای مردم آفرینش شده است. کولیان او همهجا هستند اما در هرکجا که هستند به رنگ رمان درآمدهاند. در این داستان کولی الفتی همیشگی با رویا و عشق دارد و درست در سمت مقابل سکوت و محافظهکاری است. تمام شخصیتهای رمان با کولی و آوازش آشنا هستند. انگار صدای کولی جزئی جداییناپذیر از زندگی همه انسانهاست. با این حال گروهی با شنیدن این صدا به سرزمین رویا میروند و گروهی دیگر میخواهند کولیان را اسیر کرده و از سرزمین رویا به زندان بیداری و خشونت خود بکشانند. کولی وجه طردشده و درعینحال اهل مدارای انسان در برابر فرهنگ رسمی است. فرهنگی که چندان گرایشی به تکثر، فردیت، حرکت، تفاوت و ساز و آواز و رنگ ندارد. کولی از همان ابتدا وارد قصه میشود و تا پایان داستان حضورش را حفظ میکند؛ در قاب خشک یک تابلوی منبت تا نسیمی که سبک در آسمان میگذرد و رویا را جابهجا میکند.
ارسال نظر