زوال یک نخست‌وزیر

هر فردی که با او دقایقی به مصاحبه نشسته باشد تایید می‌کند که می‌به اصول احترام متقابل ارزشی نمی‌نهد. به یاد دارم که برای یک ناهار کاری با او دیداری داشتم و از آن زمان این پرسش ذهنم را مملو از تردید کرده که چرا به چنین فردی برای حل بحرانی چون برگزیت اعتماد شد. حتی یک یخچال فریزر نیز گرمای بیشتری نسبت به ترزا در فضا منتشر می‌کند. از همه مهم‌تر آنکه او اعتقادی به گفت‌و‌گو ندارد. وی تا اندازه‌ای به طرح چارچوب خودش ادامه می‌دهد تا همه از فرط استیصال با وی موافقت کنند یا این‌گونه وانمود کند که موافقت همه را جلب کرده است. زمانی که او عهده دار وظیفه مهلک اجرای برگزیت شد، رفتارش به گونه‌ای بود که او انگار یک‌وظیفه‌دینی و الهی را بر دوش خود دارد. هنوز هم جای پرسش است که‌چگونه هر سپیده‌دم مقر نخست وزیری را ترک می‌کرد تا در جلسات متعددی حضور یابد که اغلب اعضای آن از وی متنفر بودند و می‌را برای انجام چنین وظیفه‌ای شایسته نمی‌دیدند. مارگارت تاچر نیز در آخر وادار به استعفا شد اما حداقل او به اصول خود پایبند بود. می‌هرگز هیچ ایدئولوژیی به استثنای ظلم علیه مهاجران از خود بروز نداد. البته مقصر اصلی دیوید کامرون، نخست وزیر پیشین بود که برگزاری رفراندومی را رهبری کرد بدون آنکه از پیامدهای آن برای افراد آسیب‌پذیر در بریتانیا آگاه باشد. زنی که فضای خصمانه‌ای را برای مهاجران ایجاد کرد، در حزب خودش نیز با فضایی خصمانه‌تر مواجه شد. با این حال او تا زمانی که ترامپ قرار است به بریتانیا سفر کند در پست نخست‌وزیری باقی می‌ماند. دعوت از ترامپ نیز یکی دیگر از تصمیمات ابلهانه او بود. زوال ترزا می اجتناب ناپذیر بود اما اکنون واقعیت دارد. او شکست به دلیل آنکه بریتانیا شکسته است.