پلاسکو و زلزله کرمانشاه، انگیزه یک ترجمه
من آن روز احساس ناتوانی کردم، چرا که میدیدم نمیتوانم واژگان مناسبی برای بیان احساسم پیدا کنم. از طرفی بهعنوان کسی که درس شهر را خوانده بود، فکر میکردم باید واژگان بهتر و تخصصیتری را درباره این فاجعه پیدا کنم. انگیزه بعدی، زمینلرزه کرمانشاه بود که با پیشرفت تکنولوژی و راههای ارتباطی، تصاویر آن را لحظه به لحظه رصد میکردیم. در همین زمان بود که تهران هم لرزید و آن شب تهران چیزی جز دود و پمپبنزینهای شلوغ نبود و از همه مهمتر شیوع حس بیاعتمادی در میان مردم بود. این وقایع باعث شد که تصمیم بگیرم تا به دنبال نحوه واکنش نشان دادن بروم و در همین ایام بود که با مجموعه مقالاتی به نام «شهراز نو» آشنا شدم. مطالعه این کتاب بیش از هر چیزی، آموزشی برای خودم بود. اولین مقالهای که از کتاب مطالعه کردم، «گرنیکا» بود. «گرنیکا» روایت شهری است که بمباران میشود اما اجازه روایت آن به مردم داده نمیشود و از فردای ویرانی، بازسازی کالبدی شهر آغاز میشود اما این بازسازی با فرصتی برای سوگواری مردم همراه نیست. ما وقتی درباره فاجعه فکر میکنیم، معمولا در قدم اول شهرهایی به ذهنمان میآیند که یکباره فرو ریختهاند اما حقیقت این است که با یک شکل سومی رو به رو هستیم و آن هم زخمها و فراموشیهای ناشی از گذر زمان است.
امروز ما شهرهای تاریخی بسیاری داریم که چون به آنها توجهی نمیشود، به شهرهایی پیر مبدل شدهاند چراکه دیگر کسی سراغی از آنها نمیگیرد و زندگی روزمرهای که در تمام شهرها در جریان است، در این شهرها نیز طی میشود. اروپا راه حلی برای این موضوع پیدا کرده است و با پیاده کردن یک مدل پیچیده توریستی، تلفیقی از زندگی روزمره مردم در کنار یک دید و بازدید گردشگری، شهر را دائما در معرض دید جوانان قرار میدهد و حیات شهر را تداوم میبخشد، اما ایران پر از شهرهای پیری است که خسته و فراموش شدهاند، شهرهایی که با وجود اینکه فاجعهای ناگهانی آنها را از پا نینداخته، پیر هستند.
ارسال نظر