داستان زندگی یک نقاش

هنرمندانی که در بین ما هستند و می‌توانند روایت‌های دست اولی را از زندگی و کارشان تعریف کنند. از آنجا که علاقه‌مند و پیگیر جریان مدرن هنر ایران بودم تصمیم گرفتم از این نقطه شروع کنم. محسن وزیری مقدم دور بود و این امکان به راحتی میسر نمی‌شد. به سراغ محمدابراهیم جعفری رفتم و گفتم من می‌خواهم زندگی‌تان را به شکل داستان بنویسم. آقای جعفری و همسر ایشان، خانم محمدی به من اعتماد کردند و اجازه دادند وارد حریمشان بشوم و خاطرات زندگی‌شان را ثبت و ضبط کنم. پس از ۱۱ ماه مصاحبه با ایشان، خانواده و حدود ٢٠ نفر از دوستان، شاگردان و اطرافیانشان (خسرو سینایی، غلامحسین نامی، لیلی گلستان، حسینعلی ذابحی، منوچهر معتبر، ایرج اسکندری، احمد وکیلی، همایون سلیمی، واحد خاکدان، مهدی احمدی، فرشید شفیعی و...) همین طور مطالعه پایان‌نامه‌ها و مجلات و تماشای فیلم‌های مستندی که از ایشان ساخته شده بود و تک‌تک نوشته‌ها، نامه‌ها و عکس‌هایی که خانم محمدی در اختیار من گذاشتند، نگارش کتاب را آغاز کردم و پس از دو سال یعنی سال ٩٦ کتاب به اتمام رسید. پس از اتمام کار آقای جعفری به من گفتند این کتاب را ٢٠ بار می‌خوانند اما در ادامه با خنده گفتند «البته اگر شما داستانم را برای من تعریف کنی قشنگ‌تر است.» خوشحالم که قبل از رفتنشان فرصت داشتم هم کتاب را برایشان بخوانم و هم داستانشان را تعریف کنم.